تفکر توحیدی

وبلاگ هزار و یک حرف

تفکر توحیدی

وبلاگ هزار و یک حرف

این وبلاگ تلاشی برای تبیین تفکر توحیدی است

کانال تلگرامی رضاکریمی
https://telegram.me/karimireza1001

1

ابوذر مرد اهل تفکری بود که عدالت خواهی اش فراموش نمی شد و پیامبر او را شایسته دریافت پندهای فراوانی می دید . اما پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرالمؤمنین (علیه ‏السلام) به ابوذر کارهای مدیریتی نمی‏دادند؛ چون او توانایی این امر را نداشت(ولایت فقیه نوشته آیت الله جوادی آملی -  صفحه 370)

2

 کمیل، از عارفان عالیقدر اصحاب حضرت علی (علیه‏السلام) بود. خیلی‏ ها علاقه‏ مند بودند که با وجود مبارک امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) مصاحبتی داشته باشند، ولی دیدار خصوصی و وقت اختصاصی نصیب آنان نمی‏شد، ولی آن حضرت، دست کمیل را گرفت و از مسجد جامع کوفه بیرون برد؛ خودش به او وقت خصوصی داد و آن حدیث بلند «یا کمیل بن زیاد إنّ هذه القلوب أوعیة فخیرها أوعاها» (نهج‏ البلاغه، حکمت 147)و ده‏ها مطلب دیگر را به او آموخت؛ آن دعای خضر (علیه ‏السلام) را که به دعای کمیل معروف شده، به او آموخت.

در نهج ‏البلاغه دارد که آن حضرت، کمیل را به منطقه‏ ای به نام «هیت» که انبار مهمات و مصالح جنگی و وسائل دفاعی دیگر داشت فرستاد و مسؤولیت آن منطقه را به او سپرد، ولی غارتگران اُموی حمله نمودند و همه چیز را غارت کردند. نامه اعتراض ‏آمیز و گلایه امیرالمؤمنین (علیه ‏السلام) به کمیل رسید که خلاصه‏ اش این است: سهل‏ انگاری انسان نسبت به تعهدات اجتماعی و همت گماشتن بر انجام چیزی که بر عهده او نیست، عجز نقد و ناتوانی روش می‏ باشد: «امّا بعد فإن تضییع المرء ما وُلّی وتکلّفه ما کُفِى لعجز حاضرٌ ورأى مُتَبَرَّ وإن تعاطیک الغارةَ علی أهل قرقیسیا... »( همان، نامه 61)

3

مالک یک فقیه جامع الشرایط بود، فرمانده لشکر بود، مدیر و مدبّر بود و مصر پهناور را خوب می‏توانست اداره کند. فراموش نکنیم که عهدنامه مالک اشتر که مهمترین سند حکومتی به جامانده از اهل بیت است خطاب به او نوشته شد. علی (علیه ‏السلام) درباره او می‏گوید: «مالک وما مالک، واللهِ لو کان جَبَلا ً لکان فِنْداً ولو کان حجراً لکان صَلْداً لا یرتقیه الحافر ولا یُوفی علیه الطائر»( نهج ‏البلاغه، حکمت 443)؛ به خدا سوگند اگر مالک اشتر کوه بود، کوه یگانه و بی‏ بدیل بود و اگر مالک سنگ بود، سرسخت و نستوه و مقاوم و مستحکم بود؛ هیچ مرکبی نمی‏توانست از قامت افراشته ‏اش بالا رود و هیچ پرنده ‏ای توان اوج‏گیری در فضای او را نداشت.

  • رضا کریمی

تقدیر الهی را ما نمی دانیم

 

دو روز پیش از انتخاب ۲۴خرداد

  • رضا کریمی

پس از گذشت بیش از سی سال از انقلاب اسلامی، هنوز یک مرد تمام عیار برای رئیس جمهور شدن ظهور نکرده است، یکی در بعد تئوریک می لنگد و دیگری سابقه اجرایی اش مورد تردید است! وقت آن بود که انقلاب میوه می داد اما مالک اشتری نمی بینم. مالک اشتر همان مرد میدان است که نامه پراز معرفت امیرالمومنین خطاب به او و در دست او بود. در این شرایط تردید ، بهتر آن است که هر کس به حجت شرعی اش عمل کند و کسی دیگری را به خاطر انتخابش مورد ملامت قرار ندهد. حجت شرعی البته همه جا ملاک است اما بیشتر در شرایط امکان اشتباه ظهور پیدا می کند.

«بالاخره خودمان را به حجت شرعى برسانیم. اگر انسان بر طبق حجت شرعى کار کرد، چنانچه بعداً غلط هم از آب دربیاید، باز سرفراز است، میگوید من تکلیفم را عمل کردم»- رهبر معظم انقلاب- 25اردیبهشت92

  • رضا کریمی
خبرگزاری فارس: داوری‌اردکانی: پیر و خسته و کج‌خلقم اما نه نومید/ در حج کتاب شعر نبردمتوی نمایشگاه بودیم که احسان به امین زنگ زد: داوری اینجاست! راهروی شماره...

فورا به اتفاق چند نفر از بچه ها راه افتادیم... استاد عصازنان با یک همراه در حال سیاحت غرفه ها بود. احسان در حال تعقیب استاد بود و ما هم به جمع تعقیب کنندگان پیوستیم! یکی دو راهرو به دنبالش بودیم که امین گفت حالا چی بهش بگیم؟! منم پاسخی نداشتم. کم کم تعقیب ما خنده دار می شد که امین به من گفت برو چیزی بگو! منم سریع جستی زدم و خودم را بهش رساندم. سلام کردم ، برگشت و جواب داد. امین فورا گفت: ما شاگردان از راه دور شما هستیم! داوری سری تکان داد و چیزی گفت. من ادامه دادم که چند مطلب در مورد آثار شما نوشتم. توجهش جلب شد. گفت کجا؟ من ندیدم! تعجب کردم چون می دانستم سوره اندیشه را می خواند و با تحریریه اش ارتباط ویژه دارد. کنجکاو شد که مطلبم را بخواند. به جوان همراهش اشاره کرد و او شماره ام را گرفت. بعد ما خود به خود از استاد و همراهش جدا شدیم. و چهره پیر و شکسته اش را نظاره می کردیم...

رضاداوری اردکانی بر تعداد قابل توجهی از هم نسلان من تأثیر گذار بود و جالب بود که در هشتاد سالگی هنوز مطالب دیگران برایش مهم هستند. یادم هست در سخنرانی یکی از سالگردهای شهیدآوینی در اهمیت مطالعه جمله ای به این مضمون گفت: که مگر می شود کتاب خوبی چاپ شود و من نخواهم آن را بخوانم! شوق به دانستن را از این دانای روزگار معاصر از یاد نمی برم. نمی دانم هشتادسالگی استاد تا چندسالگی اش ادامه پیدا می کند اما جالب است در همین سن در همان نمایشگاه کتاب چند کتاب تازه از او چاپ شد: سیر تجدد  و علم در ایران و نیز شعر و همزبانی که توسط نشر رستا چاپ شد تا آثارش را به 5عنوان رسانده باشد[1] و اولی به گفته غرفه دار کتابی یکپارچه بود که خود او از اول تا به آخر نوشته بود نه اینکه تالیف مقالاتش باشد. نشر سخن هم «نگاهی نو به فلسفه و فرهنگ» و «اخلاق در عصر مدرن»  و «فلسفه تطبیقی چیست؟»را چاپ کرده بود تا آثارش از داوری را به 7 عنوان رسانده باشد[2].

گویا برکات استاد همچنان ادامه دارد...

 



[1]  دیگر آثار نشر رستا: هنر و حقیقت، علوم انسانی و برنامه ریزی توسعه، ما و راه دشوار تجدد

[2]  دیگرآثار نشر سخن: فلسفه در دادگاه ایدئولوژی، درباره تعلیم و تربیت در ایران، نگاهی نو به فلسفه و سیاست، سیاست تاریخ و تفکر

  • رضا کریمی
در بین حکمای اسلامی این جمله گفته شده که : لا تکرار فی التجلی. به تعبیر مرحوم دولابی ما هیچ چیز تکراری نمی خوریم. او روایت «هر کس دو روزش مثل هم باشد ضرر کرده است » را با این مبنا توضیح می داد. خداوند هر روز در شأنی است: کل یوم هو فی شأن. جهان فانی را هم می توان با این مبنا فهمید.

این نو به نو شدن در بهار از همه اوقات پیداتر است. ضرب المثلی محلی در بین ما رایج است که می گویند: بهار دیوانه ! اشاره به این است که رفتارهای بهار غیر منتظره است: گاهی سرداست و گاهی گردم ، گاهی آفتاب و گاهی باران... به نظرم این تغییر را باید نو به نو شدن دانست. و همین راز شادابی و نشاط بهار است . رفتار بهار مثل رفتار کودکان مدام تغییر می کند و کودکان مانند بهار بانشاط و جذاب هستند. اگر بهار غیر از این بود زیبا نبود. ماندن در زمان گذشته مساوی با مرگ است و بهار با همین دیوانگی هاست که محبوب شده است.

پ ن:

این نوشته هیچ ربطی به بهار سیاسی ندارد! بلکه با توجه به این نکته که ما احتیاج به هوای نو داریم منتقد وضع موجود هم محسوب می شود!

امروز هوای شهر غبار است و ظاهرا باید غباری شدن را هم به فهرست دیوانگی های بهار اضافه کنیم. حسن غبار بهار این است که به زودی رفتنی است، ان شاء الله.

  • رضا کریمی
خدایا جادوگران جمع شده اند و مردم را به خیالات گرفتار کرده اند و من ترسیده ام! از موسای نبی که بالاتر نیستم! خودت جادوی حیله گران را پاک کن. من فقط هرچه در دست دارم می اندازم[1]...

خدایا «دشمن شاد»م نکن[2]


[1] سوره طه:موسی مقابل جادوگران قرار گرفت و آنها گفتند می اندازی یا ما بیندازیم؟ گفت شما بیندازید و طنابها وعصاهای آنها نمایشی به پا کردند و جست و خیزی به راه افتاد پس  در دل موسی ترسی خزیدن گرفت و ندا آمد که نترس! تو برتری! هر چه در دست داری بینداز تا انچه ساخته اند ببلعد...پس جادوگران به سجده افتادند و گفتند: ایمان آوردیم به خدای موسی و هارون

قالُوا یا مُوسى‏ إِمَّا أَنْ تُلْقِیَ وَ إِمَّا أَنْ نَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقى‏ (65)قالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذا حِبالُهُمْ وَ عِصِیُّهُمْ یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعى‏ (66)فَأَوْجَسَ فی‏ نَفْسِهِ خیفَةً مُوسى‏ (67)قُلْنا لا تَخَفْ إِنَّکَ أَنْتَ الْأَعْلى‏ (68)وَ أَلْقِ ما فی‏ یَمینِکَ تَلْقَفْ ما صَنَعُوا إِنَّما صَنَعُوا کَیْدُ ساحِرٍ وَ لا یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتى‏ )69)فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ سُجَّداً قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسى‏ (طه/70)

[2] لَا تُشْمِتْ‏ بِی عَدُوِّی‏ (دعای 48 صحیفه سجادیه)- ترجمه علی موسوی گرمارودی

  • رضا کریمی

«قاعده تصادف» این روزها در رقابت با فیلمهای عامه پسند اکران نورورزی عقب مانده است. دخترو پسران گروه تئاتر در فیلم، من را به به یاد فیلم درباره الی انداخت. گویا سبک خاصی از روایت پردازی در سینمای ایران در حال شکل گیری است که مورد استقبال داوران و منتقدان هم قرار می گیرد. شوخی ها و نگرانی ها، رفتارها و لحن گفتار سبک زندگی شبه روشنفکرانه، سیگار، اصطلاحات نازل و سطحی، رفتارهای سرد و نیست انگارانه، اشاره حداقلی به نشانه های دینی و نتیجه گیری های انسانی ...

در حین دیدن فیلم با تمام وجودم آرزو کردم که روزی فیلمی درباره سبک زندگی ایرانی و اسلامی ساخته شود.

روایت تئاتری، نمای طولانی و بدون تقطیع آغاز فیلم از ویژگی های منحصر به فرد فیلم بود.

اما

قاعده تصادفقاعده تصادفقاعده تصادف

بر خلاف نظر غالب منتقدان باید بگویم سبک زندگی ، تئاتر و شکاف نسلها و ... هیچ کدام موضوع اصلی فیلم نیست. موضوع واکنش ناگزیر آدمها در تصادفهاست. از این نظر داستان رنگ فلسفی دارد!  و از همین جهت این یک فیلم بین المللی بود و شاید از همین جهت توانست سیمرغ بلورین بهترین فیلم  و بهترین کارگردانی در بخش بین الملل جشنواره فجر(بخش جام‌جهان نما) را از آن خود کند. حتی می توان آن را برخلاف لایه بیرونی آن، فیلمی معناگرا دانست! چرا که به تصویر کشیدن لحظات ناگزیر آدمی سرکشیدن به معنای زندگی است. (البته اضطرار انسان را می توان به خوبی در فیلم breakdown  از آلفرد هیچکاک دید و تفاوت در نحوه بیان اضطرار را احساس کرد).

 بهترین مثال واکنش آدمها در برابر حوادث ناگهانی، «تصادف» است. یک نمونه از این حوادث ناگهانی از دست دادن بازیگر نقش اول یک نمایش یک روز قبل از سفر به خارج برای شرکت در جشنواره است. وقتی تصادف رخ می دهد چه باید کرد؟ قاعده این است که اتفاق افتاده و نمی شود به گذشته برگشت. علاوه بر ناگزیری ، در تصادف فرصت هم همیشه کم است ، باید سریع تصمیم گرفت. در این زمان همه حرف می زنند و فکر می کنند و فضا پرتنش است اما بالاخره باید کاری کرد.

شاید در اینجا بتوان به جدایی مضمونی از روایت مشابه خود در فیلم درباره الی قائل شد. «درباره الی» روایت انتخاب کردن در شرایط دشوار است و «قاعده تصادف» روایت رفتن به دل حادثه. در اینجا جبر بر اختیار غلبه دارد و اضطرار بیشتر است.

جوانان فیلم بالاخره پس از بحثها و مجادلات فراوان به یک نقطه مشترک می رسند: اینکه برق ها را خاموش کنند و از سفر منصرف شوند. ما در حیاط خانه پشت شیشه های پنجره ، شاهد آخرین نتیجه گیری های آنها هستیم. قاعده تصادف این است: باید کاری کرد...

  • رضا کریمی

هنر و فرهنگ یا

فرهنگ و هنر؟ 

چاپ شده در مجله سوره اندیشه، ش64و65

دانلود صفحات مجله

  • رضا کریمی

«ای عزیزان من! آنچه در هواپرستی می خواهید در ترک هوا برای شما پیدا می شود»

ابن جمله از رساله وصایا منسوب به حاج شیخ علی سعادت پرور است و در واقع از کتاب رسائل عرفانی. این کتاب درباره مرحوم سعادت پرور و البته همراه با مطالبی است که ایشان جمع آوری نموده مانند نکته هایی ناب از آیت ا..بهجت، شرح حال آقای قاضی و نیز نامه هایی که برای عرفا نوشته اند و بخشی از منطق الطیر و دو داستان جالب هم در اواخر کتاب آورده شده به نامهای شیخ صنعان و داستان تحفه عارفه.

کتاب با رساله سیروسلوک منسوب به سید بحرالعلوم شروع می شود، رساله نور وحدت و رساله وصایا هم در این کتاب گنجانده شده است.

این اثر همانطور که از اسمش پیداست معرفی چند رساله عرفانی است. یکی از رساله ها به نام رساله وصایا از خود |آیت الله سعادت پرور است که شامل 141 توصیه عارفانه می شود ، بقیه رساله ها را ایشان یا تصحیح نموده یا تعلیقاتی نوشته اند.

انچه بیشتر از همه مرا مجذوب خود کرد رساله وسایا و بعد هم رساله نور وحدت بود. یک توصیه کوتاه را از رساله وصایای ایشان در ابتدا آوردم و اکنون نکته نابی  دیگراز همین رساله:

ای عزیزان من! محاسبه و مراقبه را د رتمام اعمال و گفتار و کردارتان باید داشته باشید نه سال و ماهی یک مرتبه بلکه شبانه روزی یک مرتبه ، اگر نگویی ساعتی یک مرتبه محاسبه ، هر آنی  مراقبه لازم است.

نکته ای از رساله نور وحدت (از خواجه عبدالله معروف به خواجه حوراء متخلص به مغربی ، ایشان هم عارفی بزرگ در توحید بودند) این رساله قرین به تعلیقاتی از علامه طباطبایی و آیت الله سعادت پرور است:

«همیشه حاضر دل باید بود و از گذشته و آینده یاد نباید کرد و ملاحظه وحدت را هرگز نباید از دست داد».


*یادداشتی از همسرم

  • رضا کریمی

بعد از دیدن ترنج احساس سبک بودن داشتم. آیا همین برای خوب بودن یک اثر هنری کافی نیست؟ در طول فیلم صدای اعتراض آرام برخی به روند کند فیلم را می شنیدم اما برای من نوای فیلم نوای آشنایی بود. ترنج یک اثر هنری است، اثری از هنر سنتی ایرانی. داستان در باره پیرنقاش سنتی (با بازی رضا ناجی) که آثارش حتی در پاریس هم مورد استقبال واقع می شود اما مسئله اصلی درگیری های درونی اوست.

در اینجا به قول راعی، هنرمندان چیزهایی را می‌بینند و به چیزهایی معتقدند که دیگران نمی‌بینند. لحظات ورود هنرمند نقاش به طرح ترنج (طرحهای اسلیمی همراه با گل و بوته و پرنده که برای فرش بافی کشیده می شود) آرامش بخش بود. نقاشی های فیلم  نباید مصنوعی باشند و به نظرم نیستند چون من یک ایرانی ام و چشمانم ترنج ها و فرش های زیادی دیدند پس چرا از این طرح های ریشه دوانیده در مردم احساس تصنع داشته باشم؟ آنچه که در اینجا زیاد دیده می شود ورود  مکرر به درون آثار هنری است و هنر باید اینگونه باشد و دیگران را درگیر خود و غافل از دیگران کند. هنر چه بهشتی باشد و چه جهنمی مخاطب را تسخیر می کند و این هر دو اتفاق در فیلم به خوبی نشان داده می شود. هنرمند اگر حال خوشی نداشته باشد نمی تواند اثری به جا بگذارد، یگانگی با اثر مسئله ای جدی است و این نکته هم در فیلم تبیین می شود. اثر هنری به دست هنرمند نیست و هنرمند در حال فراخواندگی صاحب اثر می شود و این نکته هم در فیلم وجود دارد. نکته دیگر این است که هنر آموزشی نیست و می بینیم که نوه پیرمرد در همان سن پایین می تواند طرحهایی بکشد که صاحبان فن آن را با اثر پدربزرگش اشتباه بگیرند. او هم مانند پدربزرگش حس ورود به اثر هنری را تجربه می کند و این در حالی است که بقیه خانواده از آن دو دورند. و همسر پیرمرد مدتهاست که اصرار دارد تابولهایش را برای کسب درآمد بفروشد. با همه این اوصاف آیا نمی بایست ترنج را اثری شاخص در تبیین ماهیت هنر دانست؟

علاوه بر این،  هنر سنتی بهشتی و هنر مدرن جهنمی است. تقابل رضاناجی با محمود پاک نیت تقابل دو نوع هنرمند است، این دو گرچه دو دوست هستند اما یکی ترنج می کشد و دیگری آثاری مدرن دارد و وقتی هم دیگر را در آغوش می کشند یکی جسمی خنک و دیگری جسمی داغ دارد. این یک حقیقت بزرگ در عالم است که مومنین سرد و خنک هستند (گرچه آتشی در قلب خود دارند که به عنوان سوز دل هرگز نباید بگذارند خاموش شود).

سخنان مش حسن (با بازی حسین محجوب) هم سرمشق هنرمند است: کسی که ادعا دارد و فکرمی کند آثاری به جا گذاشته باید شاهد بیاورد اما کسی که معتقد است هیچ ندارد آزاد است. این جمله کلیدی کلید آزادی هنرمند است . او زمانی آماده مرگ است که آثارش را هیچ بداند و شاید اینجاست که به فروش تابلوهایش راضی می شود.

  • رضا کریمی