«من عباس محسنی ام و تفاوتم با شما اینه که آثار شهید آوینی را چندسال زودتر از شما مطالعه کردم...»
خودش را اینگونه معرفی کرد و از همان آغاز صمیمی و شوخ طبع بود. خیلی ساده با کمترین هماهنگی و بی هزینه به شهر ما آمد، نمازش را هم شکسته نخواند از بس کثیرالسفر بود!
در مورد سید مرتضی آوینی زیاد خواندم و دیدم و فکر کردم و نوشتم . مثل متن از کامران تا سید مرتضی. اما دیدار با شاگرد شارح چیز دیگری است.
بعد از 5ساعت گفت و گو و مباحثه می توانم اینگونه نتیجه بگیرم که حجت الاسلام عباس محسنی «شاگرد شارح» سیدمرتضی آوینی است. در این زمانه بسیاری مدعی همفکری با آن شهید هستند اما برخی اساسا اهل شرح آرای او نیستند و تنها نامش را می برند و برخی – مانند مرحوم مددپور- که در شرح برخی نظریاتش کتاب نوشتند هم «شاگرد» نیستند و خود را از منظر یک «معرف» یا چیزی شبیه به آن می بینند.
به طور کلی معتقد بود آوینی نیست انگاری را به جان آزمود و چنین کسی که تا این حد با عالم مدرن و پدیده های جدید آشناست ، آشنایی با او یک ضرورت است. در حین بحث چند بار ضبط صدا را متوقف کرد و از آوینی اطلاعانی داد که تا به حال نشنیده بودم ، معلوم بود با این کار بازهم نمی خواست که این اخبار منتشر شوند. آوینی تا آخر خط رفت و از خط عبور کرد و ما تا مثل آوینی این عالم را نفهمیم «عبور از خط»[1] را هم نمی فهمیم. برای فهم این مشکل روزگار ما از اشتباهات بچه های انقلاب مثال زد که ناشی از بی معرفتی به عالم می دانست. او طرح «نسیم حیات» را که به صورت دقیقی تدوین شده ، برای رسیدن به «انسان تراز انقلاب اسلامی» اجرا می کند و البته معنای مورد نظر آوینی از انقلاب – که با تحول انفسی شروع می شود- مدنظر است و این نگاهی مهجور است که باید گسترش پیدا کند. و باید به خاطرش مدام تبلیغ کند تا حدی که به مقام کثیرالسفر نائل شود!
می گفت در تدوین آثار شهید آوینی که به 12جلد کتاب اصلی امروزی در نشر ساقی منتهی شد حضور داشته و بی اغراق متن کلمات هر12جلد در جان عباس محسنی بود و وقتی یکی از دوستان می خواست در ادامه یکی از مباحثات متن یکی از کتب را روخوانی کند به غیرت «عباس»ی اش برخورد و با شوخی گفت: «دیگه به من ایراد نگیر، میخوای از متن کتاب برای من بخونی!؟» و من این جمله را نه از سر تکبر که از سر عشق به کلمات سید می دانم. وقتی هم در جایی دیگر خواستم برای تفاسیرش از آوینی شاهد از آثارش بیاورد گفت: به شاهد احتیاج ندارد همه آثار او همین را می گویند. این پاسخ را بازهم نشان از آمیختگی فکر او با فکر سید می دانم که به جای نقل قول های پژوهشی – که البته در آن هم تبحر داشت- افق فکری اش را با استادش یکی می دانست و به جای جزئیات روح افکار را طلب کرده بود.
کلمات آوینی برای او اصالت داشتند و بر دقت به بارمعنایی کلمات و عبارات سیدشهید تأکید می کرد. اندیشه دینی آوینی را در قالب عبارت خود او - «طرح کلی عالم[2]»- تفسیر کرد و معتقد بود معنای مورد نظر او از حقیقت هم بر این اساس معنی می شود.
شاید هم بگویم در سیدشهید فانی بود و وقتی از او پرسیدند آوینی را عارف واصل می دانی؟ بی درنگ گفت بی تردید! و در جایی دیگر از متن آثار شاهد آورد که مبنای فکری او «عرفان نظری» بود... کم کم کار به جایی رسید که گفت علت حقیقی شهادت او افشاگری هایش از حقیقت عالم است! و از متن کتاب آوینی شاهد می آورد که در حاشیه بحث از طرح کلی عالم می گفت: آیا بیش از حد حجاب تقیه را ندریدم؟
کم تر دیده ام که آخوند شاگرد غیر از خود باشد، شاگردی حضوری که البته کم بوده اما همین که همه جا او را شاگرد سیدمرتضی آوینی می دانند و خودش هم این را تأیید می کند و به آن می بالد، نشان از بزرگی سید دارد. با دیدن شاگردان خوب، عظمت اساتید بیشتر ظهور می کند.
در میان اطرافیان آوینی او را از همه دیرتر شناختم و فکر می کنم پیروان واقعی همین گونه اند و تا مدتها در سایه استاد بالیده اند و شاید در سالهای اخیر اکنون که بیشتر از او می شنویم بدانیم زمان ظهور شخصیت مستقلش فرارسیده است ، همان طور که وقتی از بحث مفصلش در باره «طرح کلی عالم» گفت پرسیدم آیا همه این بحث مفصل برگرفته از آثار شهیدآوینی است یاشما هم تکمیلش کردید؟ دومی را تأیید کرد. این یعنی اینکه شاگرد شارح در سایه استاد به یک نظریه رسیده است که با نام استاد و به نام خودش قابل طرح در مجامع علمی است[3].
[1] نام مقاله ای از ارنست یونگر در باب نیست انگاری که شرحی از آن توسط آوینی نوشته شد و اکنون در کتاب فردایی دیگر درج شده است.
[2] این بحث در کتاب آغازی بر یک پایان ، مقاله «دولت پایدار حق فرامی رسد» بیشتر از همه جا مورد اشاره است.
[3] البته فکرنمی کنم احساس شاگردی اش چندان این عبارت آخر را بپسندد!
برای آشنایی بیشتر:
- ۹۸۶ نمایش
در جست و جوی کتاب شعر و همزبانی دکتر داوری اردکانی از راه علامه گوگل به اینجا رسیدم. و خب همانطور که مولانا سرود: "گفت مقصودم تو بودستی نه آن / لیک کار از کار خیزد در جهان" شما را که همنام ایشانید دیدیم در پویهی اندیشه. گرچه جناب داوری در این تشبیه نگنجد چرا که حافظ گفت: "ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید / هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند".
به هر روی از تورق جریدهی شما انبساط خاطر و تسلیتی به ما دست داد که هنوز هم در این فضا میشود به خوبیها امیدوار بود. سرتان سلامت و دلتان تسلیم حق. من اینجایم