تفکر توحیدی

وبلاگ هزار و یک حرف

تفکر توحیدی

وبلاگ هزار و یک حرف

این وبلاگ تلاشی برای تبیین تفکر توحیدی است

کانال تلگرامی رضاکریمی
https://telegram.me/karimireza1001

فیلم سینمایی کاگه موشا (شبح جنگجو) ماجرای جایگزینی یک بدل (با سابقه دزدی) به جای یک فرمانده شجاع (شینگن) است به منظور مخفی کردن خبر مرگ او و جلوگیری از جنگ.

برای من این ایده فوق العاده جذابی است: رابطه واقعیت و مجاز. این رابطه (بین بدل و اصل یا توهّم و واقعیت) در طول فیلم جاری می شود. فیلم کاگه موشا اثری فلسفی از کارگردان شهیر ژاپنی- آکیرا کوروساوا- است که در عین اینکه در لایه بیرونی داستانی معمولی و شبه پلیسی را روایت می کند اما در لایه زیرین خود از یک مسئله مهم سخن به میان می آورد. نکته مهم این است که در روایت، اقتضائات سینمایی و قواعد فرم هم رعایت شده است. از این جهت فیلم الگویی مناسب است برای آنها که می خواهند سخنان عمیق را از طریق سینما بیان کنند.

 واقعیت این است که ما هم در زندگی همیشه درگیر نسخه های بدلی، انتزاعیات و توهم هستیم و در مقیاس بزرگ تر، خود این دنیاست که بدل آخرت قرار می گیرد و توهم «بودن» را به وجود می آورد. غم انگیز آنجاست که کار به جایی برسد هر چه از حقیقت بگویی انکار شویم و حتی به آن مرحله از ظلمات برسیم که نشانه ها و حجج حق هم در پس پرده بروند و از دسترس خارج بشوند!

در این فیلم نکات مهمی در قالب بیان سینمایی روایت شده اند:

1.       بدل همیشه نمی تواند نقش اصل را ایفا کند: دزد (بدل) از اسب فرمانده به زمین می افتد. چون اسب به غیر صاحب اصلی اش سواری نمی دهد. یا در صحنه ای دیگر، بدل مجبور است جمله جنگجوی مرده را تکرار کند: "چابک چون باد، بی صدا چون جنگل، بی رحم چون آتش، با صلابت و محکم چون کوه." بدل این را می شنود و سعی می کند ادای این را در بیاورد. اما شخصیتش این اجازه را به او نمی دهد. همین جاست که عبارت "چون کوه" را پس می زند. پس از این ناتوانی است که ماجرا آشکار می شود!

2.       گاهی واقعیت خودش را به رخ ما می کشد و از توهّم فاصله می گیرد: دزد یک عادت دزدی همیشگی داشته است. صحنه ای هست که دوباره، با همین عادت، خمره ی بزرگی در کاخ پیدا می کند و خمره را می شکند به طمع اینکه گنجی پیدا کرده است. در آن خمره جسد شینگن را پیدا می کند. و این را، هم خودش می بیند هم ما. تصمیم می گیرد به جای شینگن قرار بگیرد و صاحب دارایی های جنگجو(شینگن) شود. اما به جایی ثروت او، خود صاحب ثروت مقابلش ظاهر می شود!

3.       پذیرش بدل به جای اصل به نحو باورنکردنی و حتی غم انگیری «ممکن» است: همسران شینگن بدل را می پذیرند. حتی وقتی  او به راستی اعلام می کند که من اصل نیستم، آنها بلند می خندند و فکر می کنند که او شوخی می کند!

4.     بدل و توهم می تواند معیار حقیقت را به هم بزند چنانچه که آن کسانی که واقعیت شبح جنگجو را می دانند کشته می شوند و کسی دیگر نمی داند واقعیت چیست و توهّم کدام است. و شبح، جنگجو باقی می ماند!

 

*در نوشتن این متن از نقد مفید مسعود فراستی در برنامه سینما کلاسیک بهره بردم.

سینما کلاسیک 27: کاگه موشا (شبح جنگجو)، آکیرا کوروساوا، 1980

  • رضا کریمی

نظرات (۴)

هم موضوع  و هم  نتایج خیلی جالب بود. باید روی این مسئله بیشتر فکر کنم.

ممنون

مورذ سوم جالب بود. احتمالا بدل برایشان بهتر از اصل بوده!!!

احتمالا امین هم در مورد سوم میخواد فکر کند!!!

سلام بردوستان گرامی
جمعی از دوستان به تازگی وبلاگی با نام موعود به نشانی moauod.mihanblog.com ایجاد کرده اند که در راستای فرهنگ سازی مهدوی تلاش می کند.این وبلاگ از دوستداران و شیعیان حضرتش دعوت به همکاری می نماید.
با تشکر
یا علی

سلام.کوروساوا اسطوره سینمای شرق است .اودرصدددفاع از هویت فرهنگی شرق ویادآوری هستی تاریخی است.این فیلم خیلی وقت پیش دیدم اما فیلم رویا ها دفاعی بود از شرق.کوروساوا میتونه یک نقطه عطفی باشه.رابطه بین واقیعیت ومجاز.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی