تفکر توحیدی

وبلاگ هزار و یک حرف

تفکر توحیدی

وبلاگ هزار و یک حرف

این وبلاگ تلاشی برای تبیین تفکر توحیدی است

کانال تلگرامی رضاکریمی
https://telegram.me/karimireza1001

۱۵ مطلب با موضوع «تفسیر قرآن و حدیث» ثبت شده است

   علامه طباطبایی در مورد جنس مؤنث نظری بنیادین و فیلسوفانه در المیزان بیان می کند. او در تفسیر « إِن یَدْعُونَ مِن دُونِهِ إِلَّا إِنَاثًا» (نساء/۱۱۷) معتقد است: در بین معبود مشرکان مرد هم بوده اند مانند عیسی و برهما و بودا. اینکه معبود غیر خدا «اناث» نامیده به جهت قابلیت و انفعال و‌ناتوانی آنهاست. انوثت (مؤنث بودن) یعنی انفعال محض شأن مخلوق است با مقایسه خالق‌.
این نکته یکی از مصادیق تفسیر بنیادین از کلمات است که علامه فیلسوفانه آن را بیان می کند

  • رضا کریمی

از دیدگاه علامه طباطبایی در مورد آیه 55 سوره آل عمران یک نتیجه گیری مهم به دست می آید.  از مجموعه مباحث (ترجمه المیزان، ج‏3، صص326 الی331) به طور خلاصه می توان گفت او معتقد است مراد از «وَ جَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُواْ إِلىَ‏ یَوْمِ الْقِیَمَةِ» ، تفوق نصاری بر یهود است

  • رضا کریمی

   یکی از آیاتی که نظریه دکتر ابوالقاسم فنایی مبنی بر تقدم اخلاق بر دین را به چالش می کشد ماجرای ذبح اسماعیل است و اکنون در دوسال اخیر این موضوع ذهن او و مخاطبانش را به خود جلب کرده است.

وی ابتدا در سال گذشته در مصاحبه ای با ایسکانیوز گفت: امر خداوند به ابراهیم مبنی بر ذبح فرزندش را امر امتحانی می داند نه امر واقعی و می گوید: «در آیاتی که پس از آیه ی بیانگر خواب ابراهیم آمده، قرینه‌ای وجود دارد که نشان می‌دهد کشتن فیزیکی اسماعیل مراد جدی خداوند نبوده است. چنان که در قرآن آمده است، زمانی که ابراهیم در صدد قربانی کردن اسماعیل برآمد و پیش از آن که موفق به انجام این عمل شود، خداوند به او خطاب می‌کند و می‌‌گوید: «لَقَد صَدَّقتَ رُؤیاکَ». یعنی تو از دستوری که در خواب دریافت کردی، اطاعت کردی. اگر مراد جدی خداوند کشته شدن فیزیکی اسماعیل بود، این سخن معنا نداشت، زیرا در این صورت امتثال فرمان خداوند فقط وقتی محقق می‌شد که اسماعیل، واقعاً در عالم طبیعت قربانی شده باشد. پس به نظر می رسد مراد جدی خداوند، نه کشتن فیزیکی اسماعیل در عالم طبیعت بوده که اخلاقاً قبیح است، بلکه کشتن او در عالم معنا بوده، که اخلاقاً قبیح نیست» (فنایی، 1393).

نقد وارد بر این ادعا این بود که بر فرض اثبات اینکه بپذیریم امر الهی امتحانی است نه واقعی و نیز بپذیریم تصریحی بر فرمان الهی مبنی بر ذبح فرزند وجود ندارد آیا همین مقدار امتثال امر هم اخلاقاً قبیح نیست؟ آیا اگر کسی مقید به عقل اخلاقی سکولار باشد نمی بایست به جای «افْعَلْ ما تُؤْمَر»، مجادله کند و بپرسد که چرا خداوند چنین امر قبیحی را صادر کرده است؟ و یا نهایتاً با هدف توجیه دینی، بگوید:خداوند چنین دستوری نمی دهد! و در نتیجه «من خواب پریشان دیدم یا تأویل و تعبیر خواب این نیست!». البته با توجه به ظهور استمرار در فعل مضارع (که نشان از این دارد که در اولین رؤیا ابراهیم تصدیق نکرده است) و نظرخواهی از فرزند (َّ إِنِّی أَرى‏ فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى) می توان گفت ابراهیم در تصدیق رؤیا تردید داشته است اما سخن این است که آیا قرآن تردید در تصدیق رؤیا را تأیید می کند یا «تسلیم» را؟ پاسخ آن کاری است که پدر و پسر انجام دادند: أَسْلَما!(صافات/103).

فنایی در یاداشت تکمیلی خود در سایت نیلوفر مطالب مفصلی را مطرح می کند اما اصل مطلب مورد نظر در اینجا این است که با ناتمام بودن استدلال خود – بنا به زمینه بحث در آن مصاحبه- تلاش دارد تا سخنش را تکمیل کند وبگوید: اینک برای تکمیل بحث ناگزیرم به پرسش از منزلت اخلاقی فعل ابراهیم و و فرزند او و سازگاری یا ناسازگاری اقدام این دو با نظریه تقدم اخلاق بر دین نیز پاسخ بگویم.

در واقع موضوع به سه قسمت تقسیم می شود: فرمان خدا، واکنش ابراهیم و واکنش اسماعیل. در حقیقت دکتر فنایی در مورد اخلاقی بودن واکنش ابراهیم - ولو نسبت به تعبیر ناتمام خواب خود- سخنی نمی گوید ولی در مورد عمل اسماعیل نظریه پردازی کرده و می گوید: قربانی کردن خود و پاره تن خود در راه ارزشها کاری اخلاقی است: «هم در اخلاق دینی و هم در اخلاق فرادینی قربانی کردن خود در موارد خاصی موجه و پذیرفتنی است و درواقع کاری قدیسانه قلمداد می‌شود ... در این فرض چرا نتوان گفت که فداکردن جان خود برای خداوند از منظر اخلاقی جایز است» (فنایی، 1394).

در واقع پذیرش این استدلال در صورتی صحیح است که پرسش محوری و اولی که آقای فنایی مطرح می کند صحیح باشد: آیا اقدام فرزندِ ابراهیم برای قربانی کردن خود در راه خداوند از نظر اخلاقی کاری نادرست است؟ او برای پاسخ به این سوال ابتدا اینگونه زمینه چینی می کند که بحث بر سر قربانی کردن یک فرد بالغ به اختیار خود است نه کشتن یک کودک بی گناه. بعد هم ادامه می دهد که قربانی کردن خود در راه ارزشها کاری اخلاقی است. اما به نظر می رسد این نکات پایانی دکتر فنایی به نحوی بازگشت به نظریه امر الهی باشد! چرا که تنها ارزشی که در این ماجرا می تواند دلیل فداکاری و قربانی کردن خود باشد تنها امر الهی است و توجیه اخلاقی دیگری برای قربانی کردن خود در راه خدا وجود ندارد. به عبارت دیگر سوال اخلاقی از اسماعیل این است که چرا خودش را در راه خدا قربانی کرده است؟ چه دلیلی غیر از امر الهی برای این کار خود دارد؟ پاسخ اسماعیل گفتن افعل ما تؤمر و تسلیم شدن بیش نیست.

نکته این است که تنها اشکال اخلاقی ماجرا این نمی تواند باشد که کشتن کودک بی گناه اخلاقاً امری قبیح است بلکه اساساً می توان چالش را از منظر اخلاق سکولار اینگونه مطرح کرد که: آیا اقدام فرزندِ ابراهیم برای قربانی کردن خود در راه خداوند بدون وجود دلیل یا هدف اخلاقی  کار درستی است؟ و البته منظور از دلیل اخلاقی امر خداوند نمی تواند باشد چرا که اکنون سخن از تقدم اخلاق بر دین است. یعنی بر اساس اعتقاد به تقدم اخلاق بر دین و نفی نظریه «امر الهی»، باید دلیل مستقلی بر اخلاقی بودن اقدام فرزند ابراهیم وجود داشته باشد تا در میان طرفداران اخلاق سکولار هم موجه باشد نه اینکه اسماعیل بر اساس امر الهی (افْعَلْ ما تُؤْمَر) و بدون هیچ گونه توجیهی اقدام به قربانی کردن خود کند.

در اینجا قصد دفاع از نظریه امر الهی وجود نداشته و ضمن اعتقاد به لزوم تقریر صحیح از برخی از مبانی نظریه، سخن بر سر این است که همچنان چالش نظریه تقدم اخلاق بر دین با بسیاری نصوص دینی به قوت خود باقی است از جمله چالش با نصوص قرآنی مانند ماجرای ذبح اسماعیل علیه السلام.

***

تلاش دیگر روشنفکران دینی استناد به تفسیر ابن عربی است. بر این اساس عبدالکریم سروش می گوید ابراهیم خوابش را درست تعبیر نکرد و‌ رؤیایش را تصدیق کرد. ابن عربی در فصوص الحکم  می گوید تعبیر «قد صدقت الرؤیا» با «صدقت فی الرؤیا» فرق دارد و ابراهیم ظاهر رؤیایش را باور کرد.  اجمالا باید گفت: ابن عربی در قصه ذبح اسماعیل خطاب خداوند به ابراهیم؛ قَدْ صَدَّقْتَ اَلرُّؤْیٰا إِنّٰا کَذٰلِکَ نَجْزِی اَلْمُحْسِنِینَ (صافات١٠٥) را اینگونه معنا می کند که تو رؤیایت را تصدیق کردی در حالی که باید آن را تعبیر می کردی و ما به ذبح فرزندت دستور ندادیم. این تأویل ابن عربی را نباید به این معنا دانست که خدا او را تحسین نکرد چرا که در ادامه او را از محسنین شمرد و پاداش داد. پس نتیجه روشنفکرانه از تحلیل ابن عربی غلط است و تسلیم ابراهیم ارزشمند است و خطای تفسیر امر اخلاقی صورت نگرفته است. بلکه نهایتاً با فرض پذیرش نظر ابن عربی، باید گفت: تأویل اصلی رؤیای ابراهیم، ذبح عظیم (ذبح فرزند اسماعیل؛ امام حسین ع) بود هرچند ظاهر وحی انبیاء هم حجت است و تصدیق و تسلیم او تحسین می شود. ابراهیم خواب دید که باید فرزندش را ذبح کند و نباید فقط ظاهر خوابش را تصدیق می کرد هر چند اصل این تسلیم‌ (ذبح فرزند ابراهیم) هم توحیدی بود.

 

 

فنایی، ابوالقاسم، 1394،در باب قصه ابراهیم و فرزندش در قرآن،

neeloofar.org/abolghasemfanaei/article2/1121-260694

فنایی، ابوالقاسم، 1393، امر خدا درباره ذبح اسماعیل «امر امتحانی» بود نه «امر واقعی»،  http://www.iscanews.ir/news/100383

  • رضا کریمی

دوراندیشی با تفکری که در زمان حال بودن را ترویج می کند سازگار نیست. دین ما -  مثل آیاتی که خوف( آینده) و حزن(گذشته)  را از اولیای خدا به دور می داند- توصیه به توکل و نترسیدن از آینده کرده است. آیا دوراندیشی و به تعبیری آینده نگری مورد تأیید دین است و یا به آن سفارش شده است؟ در اینجا قصد انکار برنامه ریزی و آینده نگری نیست.  تا به حال زیاد دیده و خوانده ام روایاتی را که توصیه به دوراندیشی کرده اند. پرسش این است که این همه تأکید بر دوراندیشی کجاست که عبارات فارسی آن در رسانه ها منتشر می شود؟ من به متن عربی که مراجعه می کردم واژه حزم رامی یافتم. آیا حزم یعنی دوراندیشی؟

در لسان العرب آمده که حزم یعنی انسان کارش را محکم بگیرد و به چیزی مورد اعتماد تکیه کند (الحَزْمُ: ضبط الإِنسان أَمره و الأَخذ فیه بالثِّقة - لسان العرب، ج‏12، ص: 131). حزم با این اوصاف یعنی احتیاط کردن. احتیاط بیشتر در زمان حال معنی دارد تا در آینده. یعنی فرد احتیاط کننده صبر و آرامش و توقف و درنگ می کند نه اینکه نقشه بکشد و آینده ای بسازد. به این روایات توجه کنید:

أَصْلُ الْحَزْمِ‏ الْوُقُوفُ عِنْدَ الشُّبْهَة (تحف العقول ص214): اصل حزم توقف کردن در شبهات است.

َالتَّثَبُّتُ حَزْم‏(تحف العقول ص202). ثابت ماندن حزم است

قِیلَ فَمَا الْحَزْمُ‏ قَالَ طُولُ الْأَنَاةِ وَ الرِّفْقُ بِالْوُلَاةِ وَ الِاحْتِرَاسُ مِنْ جَمِیعِ النَّاس‏ ‏(تحف العقول ص226). پرسیدند حزم چیست؟ فرمود: درنگ طولانی و ملایمت با والیان و دوری گزیدن از مردم.

اما در فرهنگی ابجدی (ص313)در معنای حازم آمده که مَردى که در کارهاى خود هوشیار و دور اندیش باشد. در واقع در تعابیر عربی عبارت دوراندیشی وجود ندارد ولی در زبان فارسی این تلقی رایج شده است. این به این علت است که تعبیر دوراندیشی نتیجه و یکی از اوصاف حزم است نه معنی آن. کسی که احتیاط می کند آینده خودرا هم ایمن می کند. یعنی حازم در اکنون آینده را می سازد. ولی دور اندیش می تواند به معنی کسی باشد که از اکنون آینده را می سازد. فرد حازم با غنیمت شمردن فرصت ها و درربودن امکان ها خود را می سازد.

قَالَ فَمَا الْحَزْمُ‏ قَالَ أَنْ تَنْتَظِرَ فُرْصَتَکَ وَ تُعَاجِلَ مَا أَمْکَنَک‏ (معانی الاخبار، ص309)

اما حازم فرصت ها را خود به وجود نمی آورد و خود امکان سازی نمی کند او فقط خوب انتظار می کشد و امکان های خود را خوب می شناسد. 

نمی خواهم بگویم استفاده از دوراندیشی به عنوان ترجمه حزم غلط است اما در زمانه مدرن بی دقتی در معنای واژه های دینی چه بسا که منجربه تحریف معانی شود.

در روایات تعبیر «نظر در عواقب امور» آمده است اما این نظر با عمل به واضحات انجام می شود نه با تعمق و رصد همه جزئیات و جوانب. 

  • رضا کریمی

سوره یوسف سوره انتظار است چون:

از مشهورترین منتظران تاریخ یعقوب علیه السلام است.

از مشهورترین غایبان تاریخ یوسف علیه السلام است.

یوسف عزیز مصر شد و یوسف ما عزیز عالمین خواهد شد.

یوسف برای بنیامین ظهور شخصی داشت و برای برادران ظهور جمعی. این تفاوت نظریه ظهور شخصی را تقویت و تبیین می کند.

یوسف غایب بود نه اینکه وجود نداشته باشد. یوسف فاطمه علیه السلام هم در میان ماست و وقتی ظهور می کند همه او را دیده اند مثل یوسف پیامبر که در میان برادرانش بود و وقتی ظهور کرد گفتند: انک لانت یوسف؛ تو همان یوسفی!

یوسف از کید خانواده خود به چاه افتاد و علت غیبت یوسف فاطمه «ما» هستیم:غیبته منا. در زمان تولد امام  آشنایان بودند که خیانت کردند و عموی امام زمان با کمک دشمن دست به توطئه زد.

منتظر اهل تقیه است و در زمان غیبت با وجود محدودیت های شدید منزوی نمی شود. یوسف با پادشاه همکاری کرد و منتظر هم باید در زمانه غیبت (دولت باطل) با بهره از وضع موجود  و ضمن مراعات محدودیت هایش در رفع حوائج مؤمنین بکوشد.

در روایات ظهور وقتی است که عده زیادی دچار عقب گرد می شوند و از اساس وجود غایب منتظَر را انکار می کنند. اطرافیان یعقوب وقتی گفت بوی پیراهن یوسف را می یابم اورا ملامت کردند.

منتظران حال تضرع دارند و خطاب به عزیز می گویند: یاایهالعزیز مسنا و اهلنا الضر و جئنا ببضائه مزجاه فاوف لنا لکیل و تصدق علینا ان الله یجزی المتصدقین (یوسف/83).  امروزه این آیه را بسیاری از عاشقان امام غایب زمزمه می کنند.

در دین ما راه رسیدن فرج فنای صبر است. پیامبر صلی الله علیه و آله و امام صادق علیه السلام هر دو فرموده اند: فرج وقت فنای صبر می آید. امیرالمؤمنین علیه السلام هم فرمود در هنگامه به نهایت رسیدن شدت فرج می رسد و هنگام تنگ شدن حلقه های بلا آسایش می آید. در سوره یوسف پس از پایان قصه نتیجه داستان در یک آیه فوق العاده مهم آورده می شود: وقتی رسل به حالت استیئاس (یأس) رسیدند و گمان بردند دروغ گفته شدند (و بعدبدون هیچ حرف اضافه ای چنین ادامه پیدا می کند)نصر ما رسید (یوسف/110).

تا خون نشود دلها دلدار نمی آید / تا سرنرود غم ها غمخوار نمی آید

 ------------

درباره قصه و سوره یوسف مدتها پیش دو متن دیگر هم نوشته ام که می تواند مکمل این نکات باشد.

عزیز مصر و  یوسف و زلیخا

  • رضا کریمی