خلاصه: کتاب محیالدین شیعه خالص از محقق پرکار و خوشفکر، محمد حسنوکیلی، ما را بیشتر با ابنعربی آشنا میکند. تحلیل آقای وکیلی در مورد موضع محیالدین درباره ایمان حضرت أبوطالب بسیار محققانه است ولی در نتیجهگیری وی به بیان احتمالات بسنده میکند و میگوید: ممکن است در این مسئله مستضعف باشد یا تقیه کرده باشد. میتوان تحلیل استاد وکیلی را به صورت نهاییتر در یک نگرش توحیدی تکمیل کرد، همانطور که در همین کتاب این سخن در فصوصالحکم که پیامبر خلیفهای برای خود تعیین نکرده را نه تنها خلاف تشیع محیالدین نمیداند بلکه آنها را یک سخن کاملاً شیعی تحلیل میکند! توجه به نگرش توحیدی محیالدین مسئله شیعه بودن یا نبودن او را در افقی بالاتر از اختلافات و رقابتهای مذهبی قرار میدهد.
نکته ای تکمیلی برای یک کتاب مهم درباره ابن عربی/ درباره کتاب «محیالدین شیعه خالص»
کتاب محیالدین شیعه خالص[1] از محقق پرکار و خوشفکر، محمد حسنوکیلی، ما را بیشتر با ابنعربی آشنا میکند.
ابن عربی در تفسیر آیه إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اَللّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ (قصص٥٦) در فصوصالحکم به صراحت گفته: لو کان للهمة أثر و لا بد، لم یکن أحد أکمل من رسول اللَّه صلى اللَّه علیه و سلم و لا أعلى و لا أقوى همة منه، و ما أثَّرتْ فی إسلام أبی طالب عمِّه: همّت رسول خدا صلّیالله علیهوآلهوسلّم در ایمان کسی اثر نداشت، و اگر میداشت در اسلام عمویشان أبوطالب اثر میکرد و سبب میشد که ایشان اسلام بیاورند که نشد.
آقای وکیلی از سید فخار موسوی در کتاب «ایمان أبیطالب» نقل میکند: آیه حداکثر میفرماید که رسول خدا حضرت أبوطالب را هدایت نکردند، ولی نمی فهماند که أبوطالب هدایت شد یا نه؟ بلکه از خارج میدانیم که أبوطالب هدایت شدند و این فضیلتی برای ایشان است که هدایت ایشان به دست رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم نبوده بلکه به دست خود خداوند بوده است. ظاهر آیه نیز با این معنا سازگار است که ملاک هدایت، محبّت رسول خدا نیست،بلکه اراده خود خداست و از اینکه رسول خدا حضرت أبوطالب را هدایت نکردند، فهمیده نمیشود که آن حضرت مطلقاً هدایت نشدند.
محبّت رسول خدا نیست،بلکه اراده خود خداست و از اینکه رسول خدا حضرت أبوطالب را هدایت نکردند، فهمیده نمیشود که آن حضرت مطلقاً هدایت نشدند.
همچنین وکیلی از مرحوم آشتیانی در حاشیه شرح فصوص قیصری هم نقل میکند: یعنى إسلامه مِنّى لا منک[2].
تحلیل آقای وکیلی در مورد موضع محیالدین درباره أبوطالب بسیار محققانه است ولی در نتیجهگیری به بیان احتمالات بسنده میکند و میگوید: ممکن است محییالدین واقعاً به ایمان نیاوردن آن حضرت اعتقاد داشته باشد و در این مسأله تاریخی واقعاًمستضعف باشد، و ممکن است این عبارت را از باب تقیه آورده باشد؛ زیرا وی در اول همین فص عبارتی در مدح حضرت أبوطالب آورده است و او را رکن شدید دانسته و میگوید به واسطه پشتیبانی ایشان از حضرت رسول اکرم صلی الله علیهوآلهوسلم آن حضرت از شر قوم خود در امان ماندند: «و الذی قصد لوط علیه السلام، القبیلةُ بالرکن الشدید: و المقاومة بقوله «لَوْ أَنَّ لِی بِکُمْ قُوَّةً» و هی الهمة هنا من البشر خاصة. فقال رسول اللَّه صلى اللَّه علیه و سلم فمن ذلک الوقت- یعنی من الزمن الذی قال فیه علیه السلام «أَوْ آوِی إِلى رُکْنٍ شَدِیدٍ» ما بعث نبیٌ بعد ذلک إلا فی منعة من قومه، فکان یحمیه قبیله کأبی طالب مع رسول اللَّه صلى اللَّه علیه و سلم.» (فصوص الحکم، ص۱۲۷)
نهایت نتیجهگیری آقای وکیلی این است که سندی بر اعتقاد محییالدین به ایمان نیاوردن حضرت أبوطالب در فصوص وجود ندارد و عباراتی که بدان استدلال میشود خالی از این مطلب است.
پذیرش مستضعف بودن ابن عربی حداقل در فصوص الحکم که اوج کمال و پختگی اوست، دشوار است. میتوان تحلیل استاد وکیلی را با تمرکز بر مسئله تقیه به صورت نهاییتر تکمیل کرد و افزود که تقیه درجات دارد: تقیه مبتدی ظاهر خلاف حقیقت است و بهتر از آن، بیان برخی حقایق و سکوت در مورد حقایق دیگر است و بهترین بیان حقایق در قالب کلمات چندلایه و رمزگونه است. سخن او میتواند تقیه اخیر باشد. ابن عربی در فصوص پختهتر از فتوحات تقیه کرده است، همانطور که در همین کتاب آقای وکیلی این سخن در فصوصالحکم که پیامبر خلیفهای برای خود تعیین نکرده را نه تنها خلاف تشیع محیالدین نمیداند بلکه آنها را یک سخن کاملاً شیعی تحلیل میکند! زیرا معتقد است اهل سنت خلفا را خلیفهالرسول میدانند در حالی که خلیفهالله درست است نه خلیفهالرسول. محیالدین هم میگوید رسول خلیفهای برای خود تعیین نکرده و نمیگوید خلیفهای برای خدا تعیین نکرده است. با این نگرش توحیدی رسول و امام همه فانی در خدا هستند و این در تفکر شیعی خالص درک میشود اما اهل سنت خلافت را دنیوی و ظاهرگرایانه و صرفاً سیاسی میببینند!
پس کلمات محیالدین میتواند خلاف تبادر اولیه معنایی علیه ظاهرش را نشان دهد. اصولا نفی غیب و هدایت و دیگر داناییها و تواناییها از ساحت رسول الله منحصر به این آیه در مورد ایمان أبوطالب نیست. این نفیها در مقام بالاتری اثبات را به دنبال دارد؛ مانند امّیبودن نبی که موجب جهل او نیست بلکه علم نوری الهی را برای ایشان به ارمغان آورد. نفی هدایت در این آیه، همانطور که آقای وکیلی از سیدفخار و جلالالدین آشتیانی نقل کرده، اثبات هدایت بالاتر است. خلاصه اینکه این آیه ایمان أبوطالب را نه تنها نفی نمیکند بلکه در مرتبه بالاتری اثبات میکند. ابن عربی هم با سخنان خود ذیل این آیه و با مقدمهچینی قبلیاش در ابتدای فصّ لوطیه، مقدمه این اثبات را فراهم آورده است. پس نظر سیدفخار که "سخن ابنعربی نمی فهماند که أبوطالب هدایت شد یا نه؟ بلکه از خارج میدانیم که هدایت شد" در عین ظرافت در تحلیل قابل تکمیل است. ما هدایت أبوطالب را از خارج آیه نمیفهمیم بلکه حقیقت قرآنی "هدایت دست خداست" اینجا هم صریحاً آمده است و ادامه آن که هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ نشان ظاهر نبودن هدایت کسی است که رسولالله دوست داشت هدایت شود. یعنی همانایمان سرّی او که در حدیث کافی آمده است: إِنَّ مَثَلَ أَبِی طَالِبٍ مَثَلُ أَصْحَابِ الْکَهْفِ أَسَرُّوا الْإِیمَانَ وَ أَظْهَرُوا الشِّرْکَ فَآتَاهُمُ اللَّهُ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ (کافی، ج۱، ص۴۴۸).
نکته جالب دیگر این است که تفسیر ابنعربی از آیه بر اساس نفی همت رسول الله در هدایت دیگران است و در ابتدای فصّ لوطیه در تفسیر آیه لَوْ أَنَّ لِی بِکُمْ قُوَّةً أَوْ آوِی إِلى رُکْنٍ شَدِیدٍ میگوید: قوه همت است و رکن شدید حمایت قوم است. او در ادامه بعد رکن شدید رسولالله را أبوطالب میداند. مقایسه این دو بخش نشان میدهد اگر ابن عربی همت رسول برای هدایت أبوطالب را نفی میکند در عوض با نیمه دوم آیه قصه لوط، جایگزین همت یعنی رکن شدید، که با کلمه أو مشخص شده، را صریحاً أبوطالب میداند. یعنی او نه تنها ایمان أبوطالب را نفی نکرده بلکه با آیهای دیگر صفت جایگزین را برای او اثبات کرده است. این هماهنگی کلمات، تقیه ابن عربی را از نوع هوشمندانه و درجه بالا نشان میدهد و نیازی به احتمالات دیگر که آقای وکیلی مطرح کرده مثل مستضعف بودن او و معصوم نبودنش نیست.
بدون این نگرش توحیدی که هدایت دست خداست، نمیتوان روایات ذیل آیه إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ را خوب فهم کرد. بعضی علمای شیعه روایت قمی که پیامبر میگوید کلام أبوطالب درباره توحید را نشنیدم[3] را مجعول تلقی کردهاند ولی آقای وکیلی فرضی برای پذیرش این روایت را در نظر میگیرد. توجه به نگرش توحیدی ابن عربی ضمن اینکه بیشتر ما را به راز ایمان ابوطالب راهنمایی میکند، مسئله شیعه بودن یا نبودن محیالدین را در افقی بالاتر از اختلافات و رقابتهای مذهبی قرار میدهد.
[1] این کتاب در ۳۲۰صفحه در زمستان 1398 به زیور طبع آراسته شده است. فهرست مطالب عبارتند از:
فصل اول: مقدمات
اهمیت بحث از محیی الدین ابن عربی
مقدمه اول: فایدهی بحث از تشیع شخصیتهای بزرگ
فایده اول: ثمره علمی
فایده دوم: اعتبارسنجی میاحث شهودی
فایده سوم: کاربرد جدلی بحث
مقدمه دوم: معنای تشیع
نقش تبری در تشیع
معنای موردنظر از تشیع؛ فرقه ناجیه
محورهای فرقه ناجیه در روایات
معرفة الامام؛ محور روایات بیان کننده ویژگی های فرقه ناجیه
مقدمه سوم: تقیه
جمع بندی بحث تقیه
مقدمه چهارم: راه های اثبات تشیع افراد
راه نخست احراز تشیع: پی بردن به مراتب باطنی
راه دوم احراز تشیع: مراجعه به آثار
راه سوم: رجوع به قول اهل خبره
راه چهارم: توجه به قرائن
فصل دوم: تشیع محیی الدین
مروری کلی بر زندگی محیی الدین ابن عربی
شخصیت های اثرگذار در اندیشه ابن عربی
برسی تشیع محیی الدین
بررسی دیدگاه محیی الدین نسبت به اهل بیت به صورت عام
بررسی دیدگاه محیی الدین عربی درباره امیرالمومنین علی
بررسی دیدگاه ابن عربی درباره حضرت امام زمان
نگاه محیی الدین به ائمه اثنی عشر
اثبات تشیع محیی الدین از راه بررسی مذهب مراودین و شاگردان ایشان
تشیع قونوی
پاسخ به بعضی از شبهات درباره تشیع محیی الدین
پیوست ها
پیوست اول: تشیع عرفا و تقیه در کلام جیلانی، شارح اصول کافی
پیوست دوم: محیی الدین در کلام محدث نیشابوری
[2] و أما معنى الآیة الکریمة- لو وردت فی شأن عم رسول اللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلم - أی، لمّا لم تکن للهمة أثر، ما أثرت همته، صلى اللَّه علیه و آله و سلم، فی إسلام أبى طالب، علیه السلام، بل إسلامه من اللَّه، لکمال خلوصه و محبته لولده العزیز، کما قال اللَّه: «إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ.» یعنى، إسلامه مِنّى، لا منک. فمراده لیس أن همته ما أثرت فی إسلامه و بقی کافراً! العیاذ باللَّه. هکذا ینبغی أن یفهم الآیة المبارکة (شرح فصوص الحکم(القیصرى)، ص۸۰۸)
[3] قمی در تفسیر گوید:وَ أَمَّا قَوْلُهُ: إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ قَالَ نَزَلَتْ فِی أَبِی طَالِبٍ ع فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلیاللهعلیهوآلهوسلم کَانَ یَقُولُ یَا عَمِّ- قُلْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ بِالْجَهْرِ- نَفَعَکَ بِهَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَیَقُولُ: یَا ابْنَ أَخِی أَنَا أَعْلَمُ بِنَفْسِی، [وَ أَقُولُ بِنَفْسِی] فَلَمَّا مَاتَ شَهِدَ الْعَبَّاسُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلیاللهعلیهوآلهوسلم أَنَّهُ تَکَلَّمَ بِهَا بِأَعْلَى صَوْتِهِ عِنْدَ الْمَوْتِ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلیاللهعلیهوآلهوسلم: أَمَّا أَنَا فَلَمْ أَسْمَعْهَا مِنْهُ- وَ أَرْجُو أَنْ تَنْفَعَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ، وَ قَالَ صلیاللهعلیهوآلهوسلم لَوْ قُمْتُ الْمَقَامَ الْمَحْمُودَ- لَشَفَعْتُ فِی أَبِی وَ أُمِّی وَ عَمِّی- وَ أَخٍ کَانَ لِی مُوَاخِیاً فِی الْجَاهِلِیَّه (تفسیر القمی ؛ ج۲ ؛ ص۱۴۲؛ و رک: الصافی، ج۴، ص۹۵).
وکیلی می نویسد: البته پذیرش این حدیث مشکل است و قرائنی بر جعلی بودن آن به دست بنیامیه وجود دارد و برخی چون سید ابن طاووس به قرائن تاریخی اسناد آن را انکار کردهاند. ولی اکنون سخن در اینست که آیا بر فرض پذیرش حدیث، حدیث دلالت بر ایمان نیاوردن حضرت أبوطالب دارد یا نه؟
- ۱۳۷ نمایش