تفکر توحیدی

وبلاگ هزار و یک حرف

تفکر توحیدی

وبلاگ هزار و یک حرف

این وبلاگ تلاشی برای تبیین تفکر توحیدی است

کانال تلگرامی رضاکریمی
https://telegram.me/karimireza1001

تحلیل اندیشه استاد محمدرضا شجریان را به روشهای مختلفی می توان بررسی کرد.
می توان گفت او هنرمندی که گاه مواضع سیاسی داشت و باید بحث کرد که آیا هنر و سیاستش را می توان از هم تفکیک کرد؟ یا گفت: هنرمندی که نسبت به اسلام سنتی معترض بود و اسلام و قرآن را به سبک خودش می فهمید.
اما کامل تر این است که ا‌و را هنرمندی بدانیم که در تفسیر هنر و سیاست یک روشنفکر مدرن بودیعنی تفسیر مدرن از سنت (اسلام و ادبیات کهن) را در قالب تفسیر هنری و موضع گیری های خود بیان کرد و سنت را با نگاه مدرن بازتفسیر کرد.

تحلیل سوم بهتر می تواند تحلیلهای اول و دوم را پوشش دهد.

درک شجریان از عرفان تا چه حد عمیق است؟ آیا آنچنانکه بسیار گفته اند  او رابط دوران معاصر با ادبیات کهن بود؟ آیا او‌ حافظ و مولوی را در روزگار معاصر زنده نگه‌داشت؟

آیا شجریان خواننده ای ظاهراً سنتی و باطناً مدرن بود؟ خواننده  هم به معنی تلفظ کننده است و هم به معنی خوانش گر و‌ مفسر است. شاید او در حالت خوانندگی و هنری صرف (بدون تفسیرگری) بعضی ساحات معنوی و عرفانی حافظ و مولوی را حفظ کرده باشد اما وقتی وارد ساحت تفسیر و تبیین می شد مدرن بود. او اهل اندیشه بود و به معنای عمیق کلمه به خوانش متون ادبی اقدام کرد. البته زبان او‌ هنر بود نه فلسفه و کلام و قاعدتاً باید در نوع موسیقی و شعر او تأمل کرد. اما با توجه‌به اینکه‌ او خود دست به تفسیرهایی زده‌است می توان جدا از بررسی هنر او، اندیشه هایش را که در هنر او هم ظهور داشته تحلیل کرد.

شجریان در مستند  شبکه صدای امریکا در مورد مولوی سخن می گوید و در جایی می شنویم: «کسی که می گوید فارغ از کفر و‌دینم را چرا امامزاده کردند؟ مولوی برعکس رفتار کرد». او ‌این شعر مولوی را می خواند:

بیرون ز کفر و دینیم برتر ز صلح و کینیم

نه در فراق و وصلیم رو نام ما دگر کن

قصد این نیست که رفتار امامزاده وار ترکیه با مولوی را تأیید یا رد  کنیم. اما روح این انتقاد شجریان چیست؟ آیا فارغ از دین بودن مولوی یعنی نفی رابطه ولایی (آنگونه که از تلقی امامزاده و آستانه بوسی بر می آید)؟ در مقابل، آیا منظور از بیرون کفرودین، انسان گرایی است؟ پاسخ بستگی به این دارد که عرفان را توحیدی تفسیر کنیم یا انسان گرایانه؟
عرفان نظری سخن از توحید می گوید: انسان هم ذیل توحید معنا دارد ولی در اندیشه مدرن برعکس است و خدا با انسان معنا می شود. در هر دو اندیشه خدا و انسان حضور جدی دارند اما در یکی خدا مقدم است و در دیگری انسان. بین این دو اندیشه فاصله بسیار است.
مولوی و‌ حافظ اهل عرفان بودند و عشق را در سایه خداوند معنا می کردند. حافظ رند بود یعنی کسی که  آنچنانکه ظاهرش نشان می دهد نیست. اما برخی مدعیان از جمله خواننده ظاهرا سنتی و باطنا مدرن، حافظ را بر اساس ظاهر اشعارش قضاوت می کنند.
حافظ و مولوی و دیگران اگر از دین گذر می کنند برای سپردن آن به یار است و این لازمه گذر از ظاهرگرایی است. در تفکر شیعی هم ظاهر در سایه باطن قرار دارد و اگر لازم باشد دفتر (قرآن کاغذی) فدای یار (قرآن ناطق) می شود. این قرآن ناطق در آخرین فراز وصیت خود به فرزندش گفت: اسْتَوْدِعِ اللهَ دِینَکَ وَدُنْیَاک. دینت را به خدا به ودیعه بسپار. این وصیت را حافظ به قول رسا فاش گفته است. امامزاده، هم می تواند مظهر دینداری عامه پسند باشد و هم‌ مظهر دین باطنی عاشقانه. گذر از دین نزد حافظ و مولوی را اگر این طور بفهمیم، عین سخن قرآن و اهل بیت است.

در همین مستند، شجریان از خوانش اختیارمحور از ادبیات کهن پرده بر می دارد و  از شعر مولوی که می گوید: «من زتقدیرم و تقدیر از ذات من است» نتیجه می گیرد که تقدیرت را خودت می سازی به دنبال تقدیر نباش! او «من» را «انسان» تعریف می کند که هم درست است و هم غلط.  انسان وقتی قادر دوجهان است که با خدا باشد. این سخن مولوی جمع بین جبر و اختیار است و نه فقط اثبات اختیار مطلق. عرفای ما از یک سو دعوت به تسلیم کردند و گفتند بر ما در اختیار نگشادست و از طرف دیگر به دنبال برهم زدن چرخ بودند. ولی شکافتن فلک و طرحی نو در انداختن با شب و آه فراهم می شود نه به تعبیر شجریان با گردن کلفتی!

دین گریزی (نه دین ستیزی) و اختیارگرایی و‌نفی تقدیرگرایی دو نمونه از نوع تفسیر و تلقی از سنت بودند که بررسی شد. تفسیر روشنفکرانه از سنت که نشان می دهد که توجه روشنفکران دینی مثل سروش و ملکیان از سر احساس مشابهت بین آنها است.

نقاط مهم و حساس زندگی شجریان را چگونه باید تفسیر کرد؟ آیا سیاست شجریان از هنر او جداست؟

اگر شجریان به توصیه پدرش در مورد قرائت قرآن و دوری از موسیقی عمل نکرد. اگر از اول قصد نداشت «ربنا» را بخواند و دست تقدیر این صوت را بدون قصد و اجازه او مشهور کرد. اگر از مخالفت ۱۴۰۰ ساله اسلام با هنر گفت. اگر به احکام فقه التزام‌نداشت. اگر با انقلاب اسلامی تقابل اساسی داشت. اگر خود را صدای مردم ایران می دانست ولی نه هرجایی، و مثلاً در جنگ تحمیلی مانند سال۸۸ صدا نکرد. اگر در لحظه دفن و تلقین او طرفدارانش کف می زنند و مرغ سحر می خوانند. اینها موارد اتفاقی یا ذوقی یا فقط با لجاجت او یا بی تدبیری مسئولین قابل توضیح‌نیست.
بلکه
او خواننده ای اندیشمند بود که سنت را با مدرنیته تفسیر کرد.

  • رضا کریمی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی