ویکتور هوگو در مورد رمان خود نوشته است که: «کتابی که خواننده در این دم پیش چشم دارد، از آغاز تا انجام، در مجموعش و در تفاصیلش، تناوبها، استثناها، یا نقصانهایش به هر اندازه که باشند، عبارت است از حرکت از بد به سوی خوب، فساد سوی حیات، حیوانیت سوی وظیفه، دوزخ سوی ملکوت، عدم سوی واجب الوجود، مبدأش ‘ساده’ مقصدش ‘جان’ در آغاز اژدها، و سرانجام، فرشته».
اما این بیان کلی است و باید نوع سیر از بدی به خوبی در این رمان بیش از پیش تحلیل شود.
بینوایان در یک معنا با ژان وال ژان شروع و خاتمه می باید اما در معنایی دیگر با اسقف شروع می شود و با اسقف به پایان می رسد. داستان بر اساس اعتقاد کلی مسیحیت کاتولیکی مبنی بر بخشش شروع می شود و این روح مسیحی تا پایان در اثر وجود دارد بدون اینکه حضور اسقف ادامه پیدا کند. هر چند برخی معتقدند که پایان اثر نشانه مسیحیت پروتستانی است اما هوگو چندان در بند بیان نظریات فرَق نبوده است.
اسقف باغبانی را بسیار دوست دارد و معتقد است «روح انسان یک باغ است». او سبب گریه ژان می شود:«آنگاه قلبش ترکید و به گریستن پرداخت. این نخستین دفعه بود که پس از نوزده سال میگریست.». در انتها ژان درحالیکه اسقف «دین یه» را بر بالین خود احساس میکند:« میخواهید یک کشیش بیاورم؟». ژان والژان پاسخ میدهد: «من خود یکی دارم!»و با انگشت مثل این بود که نقطهای را بالای سرش نشان میدهد «چنانکه آنجا کسی را میبیند».
البته همین نوع حضور دین در داستان نشان می دهد نویسنده فقط رسیدگی به بینوایان را مدنظر قرار داده است و در کتاب کمتر نامی از خدا و مناجات با او دیده می شود.
جدال قانون و انعطاف در فیلم به چشم می خورد. این جدال مهم ترین خط داستانی است که رمانتی سیسم را تبلیغ می کند. ژان وال ژان یک برخورد با اسقف دارد که به جای برخورد قانونی برخورد معنوی دارد و روح او را می خرد:«ژان والژان، برادر من، تو دیگر متعلق به شر نیستی، بلکه عضوی از خوبی هستی. من روحت را خریدم و آن را از افکار پلید و ضلالت نجات دادم و سپس آن را به خدا دادم.».
در مقابل، ژان برخوردهایی با ژاور دارد که به سختی به قانون پایبند است و مدام در تعقیب ژان برای اجرای قانون است اما نهایتا وقتی نمی تواند و نمی خواهد با قانون جلوی ژان وال ژان را بگیرد با انداختن خود در رودخانه سن خودکشی می کند[1]. بینوایان دو ضدقهرمان دارد: تناردیه و ژاور. اما ژاور کاملا سیاه نیست. ژاور تمام عمرش را صرف وفاداری به قانون کرده است و حتی قانون را علیه خودش هم اجرا می کند! بعد از وقوع چند اتفاق، هوگو نشان می دهد که ژاور نسبت به قانون دچار نوعی وسواس شده است. ژاور معتقد است شخصی که از قانون سرپیچی کند مجرم است، و زمانی که شخصی مجرم می شود، همیشه یک مجرم خواهد ماند. بازرس ژاور هم چنین معتقد است زمانی که کسی جرمی مرتکب می شود، دیگر نمی تواند از آن رهایی یابد. ویکتور هوگو کلید شخصیت ژاور را به این صورت بیان می کند: «تامل چیزی بود که او هیچ وقت به کار نمی برد، از نظر او این کار رنج آور بود.»
از صحنههای درخشانی که ژان تکامل شخصیتی خویش را ــ از نظر اخلاقی ــ به رخ مخاطب میکشد آزاد کردن بازرس ژاور از دست جمهوریخواهان، در صحنۀ نبرد است. رفتاری درست شبیه رفتار میری بل در برابر ژان والژان، که درست همان نتیجه را در پی دارد؛ یعنی تحولی بنیادین در شخصیت ژاور رخ میدهد و برای نخستینبار در عمرش به قضاوت مینشیند، فکر میکند و به تفکری بیسابقه و دردناک فرو میرود.
فانتین دو بار سقوط می کند. او به خاطر فقر و حمایت از کوزت سقوط می کند اما در ابتدا نه به خاطر فقر که به خاطر سودای خام عشقی نافرجام به سقوط کشیده می شود. اما او دیگر قرار نیست مریم مجدلیه باشد تا از خدا بخواهد او را ببخشد. اینجا شاید بتوانیم استدلال کنیم که دین برای ویکتور هوگو باید کارکرد اجتماعی داشته باشد و روابط معنوی و توبه در اینجا جایی ندارد. کلیسا در رمان چند بار به کمک شخصیتهای داستان می آید به جز بخشش معنوی اسقف، راهبه ها به فانتین بیمار کمک می کنند و چندی بعد کوزت را بزرگ می کنند. ویکتور هوگو بعد از انقلاب فرانسه اثر خود را نوشته ولی نمی توان گفت که نگاه انتقادی مدرنیته به دین را در منظر و نگاه خود وارد کرده است هر چند اثرات تلقی مدرن در تفسیر اجتماعی و روانشناسانه و کمتر معنوی از دین به چشم می خورد.
به طور کلی، شخصیتهای ژان وال ژان، اسقف، بازرس ژاور، تناردیه فانتین و کوزت، به ترتیب از از شخصیتهای قابل تأمل داستان هستند و کوزت از همه کمتر حرفی برای گفتن دارد! کوزت نماد رنج و بدبختی است که به خوشبختی می رسد. این موضوعی تکراری برای مردم فقیر است که در داستان های عامه پسند بیان می شود. اما ژان وال ژان فقیری است که دچار تحول روحی می شود و با وجود تغییر در زندگی همچنان با تقدیر دست و پنجه نرم می کند.
بینوایان نکات دیگری دارد که اجمالا می توان در مورد آن سخن گفت:
-عنوان بینوایان یک عنوان خوش آهنگ و مؤثر است. اگر ترجمه اول[2] به تیره بختان (عنوان انتخابی اعتصامی)، فقرا، بیچارگان، نیازمندان و ... ترجمه می شد هیچ وقت اثر و طنین این کلمه را نداشت.
-بینوایان برخلاف رمان جنگ و صلح در مورد مردم است.
-در بیان روابط آزاد فانتین شرم و اخلاق فرانسه قبل از انقلاب در رمان دیده می شود.
-رهبر مقایسه ای بین تصویرسازی جنگ خیابانی خرمشهر و جنگ خیابانی پاریس انجام داده اند.
-ژان وان ژان نوعی بی طرفی را نسبت به انقلاب فرانسه نشان می دهد.
-ژان والژان وقتی کنارۀ راه، سکۀ پتی ژروه را زیر پایش میگذارد، آنقدر تحت تأثیر رفتار میری بل قرار گرفته است که متوجه درخواست پسر نمیشود اما پس از رسیدن به آگاهی سخت متأثر میشود و هرچه به دنبال پسرک میگردد پیدایش نمیکند. این موقعیت نشان می دهد گاهی آدمها ناخواسته در مشکلات تقدیر اسیر می شوند. آن وقت است که در بسیاری اتهامات روزگار می توانیم بگوییم پتی ژروه راست می گوید اما من بیگناهم!
[1] اگرچه جیم ریمن معتد است ژاور به استدلال والژان پی می برد ولی ایزابل روچ، نویسنده کتاب شخصیت و معنا در رمان های ویکتور هوگو و متخصص رمان های قرن نوزدهم فرانسه نظر دیگری دارد. روچ در این باره می گوید: «ژاور که قادر نیست سیستم تازه ای را درک کند که به صورت ناخواسته واردش شده است، تنها گزینه موجود را انتخاب می کند و خودش را از سیستم به طور کلی جدا می کند.» ژاور احساس می کند که خودش هم تا حدی دچار جرم شده است و نمی تواند با این مساله کنار بیاید، به همین دلیل در رودخانه سن خودکشی می کند.
[2] رمان «بینوایان» برای اولینبار در سال 1309 از سوی حسینعلی مستعان به فارسی ترجمه و منتشر شد که ترجمههای موجود نیز بیشتر همین کتاب است، اما این ترجمه مشکلات زیادی داشت. عنایتالله شکیباپور دومین فردی است که«بینوایان» را ترجمه کرده، اما ترجمهی او نیز بازاری است و نهایتا محمد مجلسی هم برای سوم «بینوایان» را به شکلی آزاد ترجمه کرده است. ترجمه بعدی از محمدرضا پارسایار است که در زمینه ادبیات فرانسه آثاری دیگر نیز منتشر کرده است. ترجمه محسن سلیمانی هم ترجمه کوتاه شده ای از اثر است که توسط نشر افق منتشر شده است.
- ۱۶۴۳ نمایش