دکتر داوری اردکانی استاد فلسفه دانشگاه است اما فلسفه او بسیار فراگیر است. او علاوه بر مسائل فلسفه به هنر، ادبیات، تکنیک، سیاست، فرهنگ، رسانه، ورزش، سینما، آموزش، کار و امور اداری، شهرسازی، نفت و... هم اندیشیده است. یکی از قابل تأملترین سخنان او در مورد فوتبال است. اطلاعات تخصصی داوری در مورد فوتبال معمولی است و خودش میگوید: «تنها کتابی که درباره ورزش خوانده ام کتاب کوچک جیبی فن ورزش از مجموعه «چه می دانم؟» است که در حدود هفتاد سال پیش به فارسی ترجمه شده است. من هم آن را در عنفوان جوانی خوانده ام پس بهتر است در مورد ورزش ها اظهار نظر نکنم»!
پس استاد فلسفه را چه به فوتبال؟! او معتقد است در این که فوتبال ورزش است کسى تردید نمیکند ولى فقط ورزش نیست. اگر فوتبال یک ورزش ناپیوسته به مسائل دوران ما بود، داوری در مورد آن نمینوشت. علاقه داوری به فوتبال علاقه به فوتبال پیوسته با علاقه به فلسفه است. چگونه این پیوستگی هست؟ او در فوتبال یک تاریخ میبیند. احتیاج به فوتبال، رو کردن به فوتبال، کشته شدن برای فوتبال، فحش دادن به فوتبالیست و... او در اینها عقل و فهم و خرد زمان را میفهمد. نباید گفت که او فلسفه فوتبال میگوید بلکه او میگوید: از فلسفه ورزشها نمیگویم بلکه پرسشم اینست که چرا فوتبال در جهان تا این اندازه اهمیت یافته است. شاید بدانید که من خود ورزشکار نبودهام و نیستم و اگر ملامتم نمیکنید بگویم بعضی ورزشها مثل ژیمناستیک و تنیس و سپکتاکرا را از فوتبال زیباتر میدانم. اما اینها در جنب فوتبال هیچ فروغی ندارند.
داوری معتقد است با هیچ نیرویی نمیتوان فوتبال را از جهان مدرن حذف کرد. فوتبال نه فقط در بازار سرمایه نفوذ کرده بلکه در خانه و زندگی و در زبان و درک مردمان وارد شده و با آن درآمیخته است تا جایی که میتوان گفت در جهان ما از میان شئون تجدد کمتر چیزی به اندازه فوتبال در سراسر جهان فراگیر شده و به پستوی زندگی مردمان راه یافته است. به نظر داوری تجدد در هیچ علمی مثل تعلیم و تربیت ظاهر و آشکار نیست. علم و فلسفه و تکنولوژی در نظر ظاهر از زمان استقلال دارند اما وقتی به تعلیم و تربیت میرسیم ناگزیر باید معلوم باشد که چه چیز را باید آموخت و زمان اقتضای چه آموزشهایی دارد و مردمان را برای چه جامعهای و چگونه باید تربیت کرد. این صرفاً یک امر اتفاقی نیست که بنیانگذاران فوتبال ایران غالباً معلم و بعضی نیز استاد تعلیم و تربیت بودهاند اگر کسی تجدد را فی الجمله درک نکرده باشد نمیتواند به فوتبال علاقه داشته باشد.
استاد فلسفه تا اینجا اثبات پیوستگی فوتبال و دنیای مدرن را در پیش گرفته است. اما او به همین مقدار بسنده نمیکند. تأملات وی در مفهوم بازی بیشتر نشان میدهد که چرا فوتبال پدیده بزرگ مدرنیته است:
یکی از اوصاف بازی فراغ بازیگران و تماشاکنان از سودای سود و زیان است. پس در مفهوم بازی حرفهای تناقض نهفته است. بازی حرفهای در حقیقت بازی نیست. حرفه غیر از بازی است و وضع غالب در جهان متجدد و بخصوص در دوران کنونی مقتضی آنست که همه چیز به کار مصرف بیاید، حتی بازی هم هر چند در ذات خود مصرف کردنی نیست مستثنی نشده است. در این وضع بازی هم میتواند حرفهای باشد و این تنها تضاد در جهان کنونی نیست. به عبارت دیگر فوتبال برای تماشاگران بازی است. برای صاحبان باشگاه ها و... بازرگانی است و برای بازیکنان هم بازی است و هم شغل. ورزش در گذشته با اینکه کاربردی بود انتفاعی و تجاری نبود ورزشکاران گذشته به ورزش هایی رو میکردند که در زندگی عادی و در جنگ و صلح به کار میآمد اما کسی از ورزش نان نمیخورد.
وی معتقد است: فوتبال پیشرفت کرده است ولی این پیشرفت نه به شأن و حیثیت بازی بلکه به بازاری شدن آن مربوط است. حتی فوتبال در کنار تکنولوژیهای ارتباطی در جهانی شدن نظام مصرفی سهم موثر دارد یا درست بگویم از مظاهر عمده جهانی شدن است.
یکی دیگر از وجوه مدرن بودن فوتبال در تماشاچیان آن است: تماشاچیان امروز دیگر نه تماشاکنان بستان سعدیاند و نه شباهت چندانی به تماشاگران بازیهای پهلوانی المپ دارند. آنها امروز دوستداران و طرفداران متعصب و همیشه حاضر در میدان تیمها و بازیکنان محبوب خود هستند. آنها صرفاً برای تماشای بازی نمیروند بلکه چشم به راه پیروزی تیم یا شخص مورد علاقه خویشند. این نیاز، نیاز تازهای است. به عبارت دیگر: فوتبال اگر تماشاگر نداشت چیزی که اکنون هست نمیشد و به صورت بازی به معنی درست لفظ برای بازیکنانش باقی میماند. پس در حقیقت فوتبال را از تماشاگرانش نمیتوان جدا دانست اگر چنین است فوتبال نه فقط به دوره تجدد بلکه به عصر ارتباطات تعلق دارد زیرا بیشتر تماشاگران فوتبال بازیها را از طریق تلویزیون تماشا میکنند.
داوری در رابطه مهم تلویزیون و فوتبال هم دقت کرده است: فوتبال در تلویزیون و با تلویزیون به شأن خاص خود در این جهان رسیده است. تا تلویزیون نبود فوتبال فقط یک ورزش و تفنن بود. اکنون با تلویزیون فوتبال جزئى از زندگى مردم سراسر جهان شده است و اگر ایالات متحده هنوز چنان که باید فوتبال را نمیشناسد، از آن است که آمریکائیان با این که ملتى جوانند و همسانیشان از اروپایى ها بیشتر است و بیشتر از اقوام دیگر از زندگى خود احساس رضایت میکنند، اما آنها با خنده و شادىهاى تلویزیونى جاى خالى فوتبال و امثال آن را پر میکنند. مع ذلک این کشور هم کم کم به فوتبال رو خواهد کرد.
با وجود این اوصاف داوری به رویگردانی از فوتبال نمیاندیشد. چرا که معتقد است ما فوتبال را دوست میداریم و با آن زندگى میکنیم. اگر کسى هم بگوید فوتبال بازار خرید و فروش پهلوانان است، چون این خرید و فروش با قیمتهاى رؤیایى انجام میشود، مفتون ارقام میشویم. وقتى حقوق و دستمزد یک فوتبالیست به اندازه بودجه یک وزارتخانه یا سازمان دولتى است چگونه میتوان معاملات آن را خوار شمرد. فوتبال چنان در دل ما نفوذ دارد که اگر زشتىهایى هم داشته باشد به آسانى از آن چشم میپوشیم. داوری راه حل موقتی برای روبروشدن با این پدیده مدرن رسیده است: بکوشیم زیبایىهای فوتبال را حفظ کنیم و از زشتىهایش بکاهیم.
منابع:
مجله اطلاعات حکمت و فلسفه ، شماره ۶۴-۶۵ مجله آذر ۱۳۹۱
مجله اطلاعات حکمت و معرفت، مرداد۱۳۸۸
گفتوگو با کتاب هفته
گفتوگو با روزنامه ایران
- ۷۸۳ نمایش