به چه دلایلی باید از زندگی مجازی (زندگی دوم) پرهیز یا استقبال کرد؟ آیا میتوان نسبت تعادلی بین زندگی اول و زندگی دوم برقرار کرد؟ اینترنت دو ویژگی دارد: 1. دنیایی مجازی است؛ 2. دنیایی شبکهای است. نیچه افشا کرد که در این دوران «تن» فراموش شده است و میتوان گفت مجازیبودن اینترنت یعنی جدایی تن از نفس. در عصر مدرن انسانها پادرهوا شدهاند و از آسمان بریدهاند و در زمین هم نماندهاند...
1. مجازی بودن
تکنولوژی اطلاعات در خطی افتاده که تن را از ما میگیرد. ما به تصاویر تبدیل میشویم و با تصاویر سروکار پیدا میکنیم. جهان علم و تکنیک چندان انتزاعی میشود که تن را در عین تنپروری فراموش میکند. این فراموشی در تکنولوژی اطلاعات صورت صریح پیدا میکند. شاید ذم این جدایی عجیب بنماید؛ اما فراموش نکنیم که در اسلام دنیا و آخرت، جسم و روح، آسمان و زمین، ظاهر و باطن با هم در نظر گرفته میشوند.
اشکال مجازیشدن از دیرباز توسط متفکران و دانایان روزگار مورد زنهار و هشدار بوده است. آنجا که میگفتند علم حجاب اکبر است و به عمل توأم با علم دعوت میکردند، آنجا که علم را به حصولی و حضوری تقسیم میکردند و... . در دوران قبل از ظهور پدیدههای دیجیتالی، متفکران به پدیدههایی مانند ژورنالیسم و مطبوعات هم حساس شدند و کیرکگارد افشا کرد که مطبوعات حامی «عامه» شده اند (دربارۀ اینترنت، ص93). کسیکه هشدار اهل فکر و ذکر را نفهمد، مستعد شنیدن بیان خطرات دنیای مجازی هم نیست.
اکنون «مجاز» بیش از گذشته قدرتی بیسابقه یافته است و حتی قوامبخش تمدن جدید شده است. تلویزیون و اینترنت دو شاخص اصلی دنیای مجازی هستند. در عصر مدرن، با تلویزیون فضای زندگی مصنوعی شده است و فهم بشر محدود و سطحی گردیده و شرایط برای تبلیغات و تسلط دیکتاتوروار اقلیت بر مردم بهوجود آمده است. اینترنت هم همینطور است. در فضای سایبر، وقتی بدن ازمیان برود، ربط، مهارت، واقعیت و معنا هم از میان میرود. تمام روشهای جستوجوی وب چون مبتنی بر بدن داشتن و درنتیجه، فهم مشترک بشری نبودهاند، در شبیهسازی درک مبتنی بر بدن بشر از معنا و ارتباط شکست خوردهاند.
برای سازگاری زندگی اول و دوم میبایست مجاز به حقیقت وابسته شود. یکی از راههای کاهش مجازیزدگی، حفظ هویت واقعی و تسلیمنشدن به هویتهای مستعار و مجازی است. افرادی که با هویت حقیقی خود مینویسند، تا حدی به ویژگیهای دنیای حقیقی پایبند هستند و «خود» و مسئولیتهای خود را در فعالیت اینترنتی فراموش نمیکنند. راهکار دیگر، نفوذدادن دنیای واقعی به دنیای مجازی است. کسانیکه فعالیتهای مجازی خود را درراستای تحکیم فعالیتهای بیرونی و واقعی قرار میدهند، بهجای تسلیمشدن، نحوی مالکیت بر اینترنت را تجربه میکنند؛ در چنین شرایطی افراد چراغ راهی برافروختهاند که آنها را از پانهادن در هر لینکستانی مصون میدارد.
2. شبکهای بودن
اینترنت مخفف interconnected networks (شبکههای بههمپیوسته) است. یعنی در ذات مفهوم آن شبکهایبودن لحاظ شده است. از این لحاظ است که پربینندهترین سایتهای دنیا شبکهایترین آنها (مانند فیسبوک) هستند یا موتورهای جستوجو که تسهیلکنندۀ قابلیت مهم و اساسی «لینک» هستند.
دو دیدگاه مختلف میان روانشناسان درمورد اثرات اینترنت وجود دارد. عدهای همسو با تصور عمومی ادعا میکنند که اینترنت باعث باهوشترشدن انسانها شده است؛ اما روانشناسی مانند نیکلاس کار، ادعا میکند که اینترنت تفکر عمیق را که عامل خلاقیت واقعی است، کاهش میدهد. او همچنین میگوید که پیوندهای فرا متن و تحریک بیشازحد، به این معنی است که مغز باید بیشتر روی تصمیمات کوتاه تمرکز کند. او همچنین بیان میکند که اینترنت مغز را غرق در اندیشه میکند که باعث آسیبرسیدن به حافظۀ بلندمدت میگردد. شمار فراوان محرکها در اینترنت منجر به بار شناختی (Cognitive Load) سنگینی برای مغز میشود که یادآوری هرچیزی را مشکل میسازد (The Economist. 2010-06-24).
واقعیت این است که در فضای وب، لینکها به دلخواه هستند و هر جزئی در هر سطحی به هم وصل میشوند و هیچ کدام از اطلاعات مقدم بر دیگری نیستند. ساختار اطلاعات از ساختاری معناشناسانه به ساختاری صورینحوی تغییر کرده است که معنا در آن نقشی ندارد (دربارۀ اینترنت، ص19-16). مقایسه میان شبکۀ کتابهای کتابخانه (جستوجوی کتابخانهای) و شبکۀ لینکهای اینترنتی حقیقت مهمی را آشکار میکند: در فرهنگ کتابخانهای، طبقهبندی پایدار، هرمی و واضح است؛ ولی در هایپرلینکها، منعطف، یک سطحی و درهم است. در فرهنگ کتابخانهای، کیفیت، صحت و حذف قدیمیها مهم است؛ اما در هایپرلینکها، کلیت، دردسترسبودن و نگهداشتن همه چیز مدنظر است (ص19).
در مقابل دنیای شبکهای، دنیای سلسله مراتبی را میتوان درنظر گرفت. تقسیم اطلاعات به دو دستۀ آشنا و بیگانه، بهوجودآوردن برخی حریمهای اطلاعاتی و احترام به منابع اصیل و غیرهمعرض با لینکهای معمول، راههایی هستند تا سلسله مراتب آگاهی را از روابط شبکهای قدرتطلب تا حدی نجات میدهند.
برای مثال، دوستی در شبکههای اجتماعی باید تابعی از دنیای بیرونی ما باشد. در اینجا میبایست دوستان شبکهای رابطۀ دوستی بیرونی را تجربه کرده باشد یا حداقل نحوی توجیه از دنیای بیرون برای ارتباطات وجود داشته باشد. مثلاً دوست فردی شناخته شده باشد یا ارتباط برای تحکیم یک واقعیت بیرونی مانند مشاوره در امور زندگی و... باشد.
اکنون میتوان یکبار دیگر سؤال اصلی را مطرح کرد: با این زندگی دوم چه باید کرد؟ در پاسخ، اجمالاً میتوان گفت ازآنجاکه بشر مدرن با دنیای مجازی شبکهای قدرت خود را مطلق کرده است. اکنون باید تا میتوانیم به محدودیتهای بشری که سبب مصونیت او میشود، بیندیشیم. بهعبارتدیگر میبایست بدانیم زندگی دوم در خدمت زندگی اول است نه بالعکس. در این راه، اولاً نباید زندگی اول به حاشیه برود و ثانیاً زندگی دوم خادم باشد نه مستقل یا حتی مخدوم!
*منتشر شده در سایت متن زندگی: زندگی دوم
- ۱۹۳۶ نمایش