خواندن کتاب «درباره غرب» در دیدگاه خواننده تغییرات زیادی ایجاد می کند. من بعد از خواندن این کتاب فهمیدم که:
- ما به غرب می اندیشیم تا بدانیم کجا هستیم و به کجا می رویم
- غرب یک تاریخ است نه جغرافیا یعنی یک روح سیال منتشر در میان مردم که حاصل تلقی و نگاه جدید آنهاست
- این تلقی و نگاه جدید انسان محوری است یعنی احساس قدرت و تملک بشر بر همه چیز
- شناخت ماهیت غرب نگاه وجودبین می طلبد هر کسی به ذات مدرنیته دست نمی یابد شاید غرب را در هنر بهتر بتوان یافت
- هنرمندان مدرن زودتر از همه روح غربی را یافتند و گزارش کردند
- اکنون هم در نگاه هنرمندان است که می توان نشانه های رفتن دوران مدرن و آمدن دورانی تازه را دید
- غرب شناسی بدون آزاد شدن از شیفتگی یا مرعوبیت از تمدن غرب ممکن نیست آغاز این آزادی شناخت شرق شناسی است
- شرق شناسی نگاه ابژکتیو به شرق است؛ نگاهی که د رآن شرق مثل یک موجود متعلق به گذشته تحت تصرف نگاه شرق شناس قرار می گیرد
- فیلسوفان بزرگ مظهر نسبت تازه بشر مدرن هستند
- کانت یکی از مهمترین معلمان مدرنیته است
- اهمیت تعریف کانت از منورالفکری تا قرن بیستم آشکار نشد منورالفکری تعبیر دیگری از همان روح کلی غربی است: رسیدن به دوران بلوغ و جرأت دانستن داشتن
- اکنون غرب هم در مطلق بودن خود تردید کرده و این اعلام شروع وضع پست مدرن است
- ما هم برای آزادشدن از غرب به وضع پست مدرن نیازمندیم
- ۲۳۸ نمایش