هرمنوتیک فلسفی بر سه پایه استوار است:
1. فهم کلی و ادراک بسیط
2. فهم دوری و حلقوی: سیر از کلی به جزئی و از جزئی به کلی
3. همزبانی
هرکسی به محض مواجهه با یک متن قبل از هر حکمی به ادراکی کلی دچار می شود. مثل اولین برخورد با یک شخص که احساسی را به جان می اندازد. پس از این ادراک بسیط اگر جزئیات وارد فاهمه شوند فهم تفصیلی شروع می شود و این جزئیات به ادراک اولیه سیر می کنند و دوباره برمی گردند و در این سیر مدام حکم و قضاوتی تازه دست می دهد. در اینجا سیری موازی هم شکل می گیرد و آن ترجمه فهم به زبان شخص در هر سیر است یعنی ما آنچه را می فهمیم ناگزیر به زبان خود می فهمیم. پس «من» در فهم متن بسیار تعیین کننده است. این همزبانی است و خود حاصل یک فهم دوری و حلقوی (سیر میان مفسر و متن) است. با پذیرش نقش همزبانی در فهم دیگر نمی توان روش معینی برای فهمیدن تعیین کرد. هرکسی در سیر فهمیدن خودش را می فهمد و کسی که هنوز خودش را نفهمیده چطور می تواند روشش را اعلام کند؟ روش هرمنوتیک خودشناسی است!
اینجا برخی با ادعای نسبیت در هرمنوتیک آن را تخطئه می کنندآنچه که در هرمنوتیک در نظر آورده نمی شود این است که حداقل برخی اساتید تأکید می کنند که ترجمه حاصل همزبانی با ندای تسخیرکننده وجود است نه به به میل و اراده مستقل فرد. فهم های مختلف و نسبیت مدرن بر اساس انسان محوری است اما در چارده روایت خواندن قرآن بر اساس عشق است و بدیهی است که عاشق «دچار» می شود و در سیر و سفر خود اختیار ندارد و فقط حد و قدر خود را می فهمد و باده به اندازه می خورد.
هرمنوتیک وجودی
در زبان ما تعبیر و فلسیر و تأویل هر یک معنایی دارد اما هرمنوتیک معادل هیچ یک از آنها نیست. هرمنوتیک به یک اعتبار فهم است و با مسامحه میتوان تفسیر و گزارش و گزارندگی و تأویل را هم در ذیل آن قرار داد اما نباید هرمنوتیک را به اینها محدود بدانیم. هرمنوتیک همزمان با اندیشهی تاریخی پدید آمد اما تفسیر و تأویل سابقه دراز دارد.
اگر فلسفهدانان ما به این مقام و مرتبه در فهم رسیده باشند که بتوانند تاریخ و وضع موجود خود را بر اساس یک نظر کلی تفسیر کنند، به توفیق بزرگی نائل شدهاند. مسئلهی مهم همهی فیلسوفان از ارسطو تا کانت درج جزئی در کلی بود. این عقل را باید درک کرد. حتی برای گذشتن از آن و رسیدن به عقل دیگر این آشنایی و درک لازم است و اگر نباشد راهها بسته میماند. هرمنوتیک درک این عقل است یا لااقل بدون این درک هرمنوتیک جایی ندارد.
در هرمنوتیک فهم حلقوی متن بسیار مهم است. یعنی سیر از کلی به جزئی و ازجزئی به کلی. اینجاست که برخی ازتناسب با دیالکتیک یونانیان می گویند. درک کلی یک متن نشانه وجود یک افق فکری در بشر است. گادامر فهم را امتزاج افق ها می داند.
ادراک بسیط
دکتر داوری می گوید: من فکر میکنم که ادراک بسیطی هست که قبل از حکم و قضیه است و ادراک مرکب بر آن مترتب میشود و در پی آن میآید و سخن سعدی را به جان میپذیرم که:
همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی / که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
ما خیال میکنیم که شکل اول قیاس فطری بشر است و همهی آدمیان از ابتدای وجودشان تاکنون به همین شکل استدلال میکردهاند . این شکل قیاس که استواری آن در نظرها مسلم است یک صورت خشک انتزاعی است و انتزاعی بودنش چندان است که نویسندگان کتب منطق بیش از چند نمونه و مثال از آن را در کتابهای خود نیاوردهاند و همان یکی دو مثال ارسطو را تکرار کردهاند. اگر یافتن شکل اول قیاس مهم باشد مهمتر از آن یافتن مقدمات است. وقتی بیش از حد به عام بودن و آسان فهم بودن شکل اول قیاس اهمیت میدهیم اصلاً از یادمان میرود که کار عقل تکرار استدلالها و قیاسها در شکل اول قیاس نیست بلکه درک کلی و کلیت امور است. کار عقل دلیل آوردن و تکرار قیاسهای صوری نیست بلکه فهم و یافت مقدمات قیاس است. اگر مقدمات را یافتیم به قیاس هم دیگر نیازی نیست و اگر باشد برای تعلیم و تفهیم است.
این قیاس مشهور که انسان فانی است و سقراط انسان است پس سقراط فانی است وقتی درست درآمد که دریافتند سقراط و انسان فانیاند یعنی را درک کردند نه اینکه آن را از طریق استقراء دریافته باشند. درک فانی بودن سقراط به عنوان انسان جز با ادراک بسیطی که در دل انسان می نشیند ممکن نمی شود.
ما بیهوده گمان میکنیم که کلی را جدا از جزئی و جزئی را مستقل از کلی درک میکنیم. در ادراک ما کلی و جزئی از هم جدا نمیشوند. ما اگر پیششناختی نداشته باشیم به سمت تجربه نمیرویم و از عهدهی تجربه برنمیآییم. ما همواره و همیشه آمادگی شناخت و شناسایی نداریم و همه چیز را یکسان ادارک نمیکنیم بلکه افق دیدی داریم که چیزها در آن افق آشکار میشوند.
هرمنوتیک جدید با دیلتای و شلایرماخر به قصد دریافتن مقاصد گذشتگان به وجود آمد. شلایرماخر در مقابله با راسیونالیسم بود و در سودای بازسازی گذشته. دیلتای از روش شرح و گزارش احوال اشخاص می گفت. در این میان عده ای هم به دنبال مشارکت در فهم نوابغ و قوه ابداع آنان بودند. همه اینها روش فهمیدن است. جدا از نواقص این روشها باید گفت در هرمنوتیک وجودی ، هیچ دستورالعمل معینی وجود ندارد و اساساً در اینجا روش ذیل حقیقت معنا دارد. کتاب مشهور گادامر هم «حقیقت و روش» نام دارد. روش نداشتن یعنی چه؟ داوری می گوید: «می گویند:اگر دانشآموختگان پژوهش نمیکنند علتش این است که روش پژوهش نمیدانند و اگر روش را یاد بگیرند به پژوهش رو میکنند. در حالی که که درست برعکس است. روش پژوهش علمی در فضای تفکر جهان جدید پدید آمده و قبل از علم وجود نداشته و تدوین آن آشکارا پس از زمان رونق علم یعنی در قرن نوزدهم بوده است. لاوازیه و پاستور و کلود برنار روش پژوهش از کسی یاد نگرفتند که با کاربرد آن آموختهها دانشمند بزرگ بشوند بلکه روش از کار ایشان انتزاع شد و این آخری خود به انتزاع و بیان روش پرداخت. دورکیم هم قواعد روش جامعهشناسی را در ضمن یکی از مهمترین آثار جامعهشناسی خود درج کرد و .... روش مقدم بر علم و جداشدنی از آن نیست » (هرمنوتیک در فلسفه و ادبیات دینی معاصر ایران، ماهنامه نامه فرهنگ – شماره 58). به نظرم کسی که روش به کار می برد نسبت غلبه و تملک با حقیقت و متن برقرار می کند. در حالی که حقیقت همچون یک اثر هنری ما را مسخر خود می کند و ما باید تجربه ای را تفسیر کنیم که در احتیار ما نیست و شرایط آن را ما به وجود نیاورده ایم»(رضاداوری اردکانی، فرهنگ،خرد، آزادی ، ص33).
هیدگر و گادامر می گویند حقیقت بشر همزبانی است و بشر با هرمنوتیک به وضع خود تذکر پیدا می کند. یعنی بشر وقتی می فهمد درواقع به نحوه حضورش در عالم پی می برد. با هرمنوتیک و در آن تکلیف بشر معین می شود. اینجاست که برخی نتیجه هرمنوتیک وجودی را این جمله بیان می کنند: همه فهم ها خویشتن فهمی است. (احمدواعظی، درآمدی بر هرمنوتیک، نشر پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی). گادامر در بحث فهم دوری و حلقوی متن علاوه بر سیر ازجزئی به کلی و برعکس، سیر میان مفسر و متن را محوری می داند.
همانطورکه گفته شد هرمنوتیک همزبانی است. در همزبانی همزمان با تفهم گفتار هم صورت می گیرد و این حقیقت ترجمه است. داوری می گوید: «ترجمه هم هرمنوتیک به معنای شرح و تفسیر و تعبیر است و هم نحوی فلسفه. وقتی دو دوران قوام فرهنگ و تمدن اسلامی آثار علمی و فلسفی یونانی و هندی و چینی ترجمه شد مترجمان سهم مهمی در جهتدادن یا جهتیافتن تفکر فلسفی در عالم اسلام داشتند.» (ماهنامه نامه فرهنگ – شماره 58 ). در اینجا گادامر ماهیت فهم را تولیدی می داند. هرکس ترجمه اش را از حقیقت می گوید. اینجاست که هرمنوتیک به نسبیت متهم می شود. اما نکته ای که کمتر بدان توجه می شود و در صورت توجه، کمتر اساسی فرض می شود این است که: ترجمه حاصل همزبانی با ندای تسخیرکننده وجود است نه به به میل و اراده مستقل فرد. زبان تجربه ما را محدود نمی کند، محدودیت فهم ناشی از محدودیت عالم ماست (فرهنگ،خرد، آزادی ، ص34). گادامر می گوید فرایند فهم پایان ناپذیر است. به نظرم یعنی می شود با تعارف و همزبانی وسعت عالم را در نظرمان بیشتر کنیم. هرکسی بر نفس خود بصیر است و طاقت خود را می داند و تنها روش هرمنوتیک خودشناسی است!
نکته: هرمنوتیک تفسیر عصری دین نیست
طرح عصری بودن دین در ایران هم برخلاف نظر بعضی از دانشمندان که پنداشتهاند تحت تأثیر هرمنوتیک فلسفی هیدگر و گادامر روی داده است حتی در نزد کسانی و در جایی که صفت علمی و تحقیقی دارد به هیچ وجه متأثر از این دو فیلسوف نیست زیرا:
اولاً صاحبان بحث معرفت دینی و معرفتشناسی دین رغبت و علاقه و میل به آثار وآراء این دو فیلسوف ندارند ثانیاً هرمنوتیک سالهای اخیر در کشور ما ناظر و مبتنی بر اپیستمولوژی خاص است که در آن با رعایت دیگر شناخت دین و تفسیر و تحول این شناخت بر اثر دخالت و تأثیر عوامل بیرونی و مخصوصاً پیشرفت علم و عقل و تکنولوژی دگرگون میشود. ثالثاً اگر بتوان بر مبنای هرمنوتیک وجودی و فلسفی هیدگر و گادامر دین را تفسیر کرد حداکثر کاری نظیر کار رودلف بولتمان میتوان انجام داد اما کار بولتمان با آنچه در ایران ما انجام شده است چه نسبت دارد؟ رابعاً هرمنوتیک گادامر و هیدگر روش نیست. در صورتی که نویسندگان ما صرفنظر از آنان که هرمنوتیک را بیشتر روش فهم اصول و ارکان دین را برای تدوین علم کلام جدید تلقی کردهاند کسانی نیز احیاناً اصول و فروع را با هم درآمیخته و دین را بیشتر در صورت شریعت دیده و اعتبار احکام آن را با مقتضیات جهان متجدد سنجیدهاند. این روش که در آن حکم باطن و ظاهر به نحوی خلط میشود و به جای تفکر در دین به نقادی علم احکام دین میپردازد، با هرمنوتیک کمتر مناسبت دارد، خواه به قصد احیاء دین یا به حکم علائق ایدئولوژیک صورت گیرد. خامساً در هرمنوتیک وجودی و فلسفی قصد ترجیح یک تفسیر بر تفسیر دیگر و رد تفسیر معینی در کار نیست و به این جهت نباید معرفتشناسی دین که در متن ایدئولوژی و سیاست پدید آمده و از آن به عنوان رأی و دستورالعمل سیاسی استقبال شده و اعتبارش هم اعتبار سیاسی است، با هرمنوتیک وجودی و فلسفی سنجیده شود
- ۳۵۲ نمایش
وقتی عبارت عنوانت اینه، یعنی باید یه جوری از کل مطالب مربوط به هرمنوتیک یک جمعبندی بکنی که کسانی که نمیشناسندش بشناسندش
نه این که هر نظری که راجع به هرمنوتیک مطرح شده رو بیان کنی که مردم گیجتر بشن
من که گیج شدم
قربونت!
-------------------------
رضاکریمی:
هرمنوتیک سیر از کلی به جزئی و از کلی به جزئیه : درک یک ادراک بسیط
هرمنوتیک سیر میان مفسر و متن هم هست
هرمنوتیک همزبانی هم هست
هرمنوتیک با تفسیر عصری دین فرق داره
اینها چیزهایی بود که من از هرمنوتیک فهمیدم!!