- هیچکس نمی خواد تو توی خودت به جواب برسی بلکه می خوان جوابهای اونها رو باور کنی
- مردم از چیزای درونشون می ترسن در حالیکه اون تنها جائیه که به جواب سوالاشون می رسن.
- تمام زندگی همینه- باید خرد کامل رو برای واکنش بدست بیاری در زمان و مکان مناسب- ما خیلی وقتها می ایستیم که تو گوشی بخوریم در حالیکه می تونیم جا خالی بدیم
چیزهایی که لازم نیست بدونی و به دردت نمی خوره را از توی ذهنت بریز دور - آشغالا چیزای اند که فکرت را از چیزهایی که اهمیت دارن دور می کنن- پس آشغالا رو بریز دور
یک جنگجو هیچوقت تسلیم نمی شه- بلکه عشق را در کاری که دوست داره پیدا می کنه
جنگجو بودن به معنی کامل بودن و آسیب ناپذیری یا موفق بودن نیست بلکه به معنای کاملا آسیب پذیر بودن است-
اگه به چیزی که می خوای نرسی رنج می بری حتی اگه بهش برسی هم رنج می کشی چون نمی تونی همیشه نگهش داری
--------------------------------------
این جملات زیبا و حکیمانه درفیلم جنگجوی درون (ساخته ویکتور سالوا) ،که بر اساس یک ماجرای واقعی (بر اساس رمان «جنگجوی صلح طلب» اثر «دان میلمن»)ساخته شده است، را می توانید بشنوید.
دوست عزیزم - بهزاد امیری - گزیده ای از دیالوگ های فیلم سینمایی "جنگجوی درون" را در وبلاگش درج کرده است. می توایند ببیند.
ترجمه دوبله فیلم دقیق نیست. عنوان صحیح «جنگجوی صلح طلب» است و در ظاهر تناقض نماست. اما واقعیت این است که می شود جنگید اما در صلح.
می توان مضمون این فیلم را تابع جریانی دانست که درچند سال اخیر جهان و بیشتر از همه آمریکا را فراگرفته است: قدرت ذهن و موفقیت. این جریان را در دو بعد می توان بررسی کرد. اول از لحاظ ماهیت آن و اینکه چه حرفهایی برای گفتن دارد که به نظرم نکات قابل تأملی که در دین اسلام هم سابقه دارد دراینجا مطرح است. دوم از لحاظ بهره برداری مردم ازاین اصول و قوانین درجهت کسب موفقیت هاست. از این لحاظ گاهی متوجه افرادی می شویم که فرصت طلبانه دکان سوداگری باز می کنند، حساب اهل تفکر از این ها جداست.
در فیلم جنگجوی درون راز پیروزی و موفقیت یک ژیمناست به نام «دان» با استفاده از پرداختن به درون (ذهن) در یک داستان به تصوبر کشیده می شود. من قبلاً در مطلب قدرت ذهن گفتارهای حجت الاسلام محرابی ( که نمونه خوبی از تبیین ارتباط معارف دینی با مباحث ذهن است) را آورده ام. اما به نظرم این فیلم ملموس تر می تواند از جنگ درون انسان ها پرده بردارد.
فیلم ماجرای ارتباط دان با یک پیرمرد معمولی و در عین حال داناست که در یک پمپ بنزین کارمی کند چون آنجا را یک ایستگاه خدماتی می داند و می گویدخدمت به دیگران سبب موفقیت درون است. او در اولین گام در تصور عادی مردم از دانایی تردید ایجاد می کند و می گوید: خرد با دانش فرق می کنه! و در مرحله بعد می خواهد اضافات را دور بریزد: آشغالا چیزایی اند که فکرت را از چیزهایی که اهمیت دارن دور می کنن. او درخانه کفش هایش رات به رسم قدیم ژاپنی ها در می آورد (البته این رسم هم اکنون بیشتر از همه درنزد مسلمانان رایج است که کفش را نماد دنیا می دانند و به تأسی از موسی کلیم الله کفش هایشان را ، که به قول مرحوم دولابی نماد دنیاست، خلع می کنند). اوجلوی سرعت را می گیرد و هنگام غذا خوردن می گوید: آروم بخور، مزه اش رو نمی فهمی! می گوید: مغزت پرشده و اتفاق هایی رو که داره میفته از دست میده. در یک صحنه زیبای فیلم پیر با دستانش دان را د ر پارک شهر لمس می کند و او گویا که به آرامشی می رسد و دراین حال متوجه کوچکترین حرکات مردم اطراف و رهگذران ، که به طریق اسلوموشن است، می شود.
اومی گوید: هیچ لحظه ای عادی نیست و به نظر من اصل « تکراری نبودن لحظات» برای این است که همیشه «درلحظه» باشیم. این حالت خالی کردن مغز و درک زمان حال است که در فیلم به آن اشاراتی دیگر هست: گذشته و آینده را دور بریز.
از مهمترین اصولی که در فیلم بازگویی می شود اصل باخود بودن است: مردم از چیزای درونشون می ترسن در حالیکه اون تنها جاییه که به جواب سوالاشون می رسن. اساساً پیر دانا به خاطر همین، به قول حافظ خودباشی، است که به این جایگاه رسیده است. او درجواب این سؤال که این چیزها رو ازکجا یاد گرفتی می گوید: از تجربه زندگی خودم یاد گرفتم.
آشنایی ورزشکار فیلم با این پیرمرد دانا شروع پیشرفت و موفقیت است. درنیمه فیلم تصادف سختی رخ می دهد طوری که پزشکان از حضور در مسابقات قهرمانی کاملاً قطع امید می کنند. اما با همین نبرددرونی است که به طرز معجزه آسایی در مقابل چشم مربی و هم تیمی ها نمایشی زیبا از خود ارائه می دهد.
از اصول دیگر «واکنش» است. در زندگی به جای کنش باید تقدیر را شناخت و درست واکنش نشان داد: تمام زندگی همینه- باید خرد کامل رو برای واکنش بدست بیاری در زمان و مکان مناسب. پیر می گوید: تصادف بخشی از آموزش تو بود! و می خواهدبگوید: مهم واکنشی است که به تقدیرت نشان می دهی. او در جایی دیگر می گوید: فقط عمل کن! در واقع این عمل همان عکس العمل است! نمی خواهد فکر کنی که چه کار کنی. فقط عمل کن!
دان پس از پایان آموزش هایش دیگر پیر را پیدا نمی کند، گویا مأموریت او به پایان رسیده است! در پایان هنگامی که بر روی دارحلقه محل مسابقات در حال اجرای نمایش خود است، صدای پیر به گوشش می رسد:
کجایی؟ اینجا!
چه زمانی؟ الان!
تو چی هستی؟ همین لحظه!
- ۵۱۵ نمایش
میدونم که حرفهای بسیاری خواهیم داشت برای زدن.
فعلا