اقتباس از شکسپیر در ایران سابقه دارد. فیلم واروژ کریم مسیحی با عنوان تردید از هملت است ولی کاملاً وفادارانه نیست و پایان آن از تراژدی خارج می شود. اما اثر مهدویان چارچوب کلی اثر را حفظ می کند.
یکی از مختصات تراژدی این است که مانند حماسهها همیشه همراه با پیشگویی و پیشبینی است. تم غالب در اینگونهٔ نمایشی تقدیر و ناتوانی انسان در مقابل اراده خدایان است. این معنا در مصیبت هم هست. هدف مصیبت استرجاع و تضرع است. اما در تراژدی یونانی فقط نوعی جبرگرایی باقی می ماند و حتی پیشگوها گاه با شخصیت مکر می کنند!
در بعضی موارد قهرمان جای خود را به ضد قهرمان داده است و بعضی موارد قهرمان مغلوب داریم : تراژدی رستم و سهراب. برای همین تراژدی دو هدف کلی دارد و ارسطو تراژدی را یک کاتارسیس (سبک شدگی) برای ترحم یا ترس می داند. در زخم کاری ترس و ترحم یکی شده است.
اقتباس لازم نیست وفادارانه باشد بلکه مسئله این است که ما از تراژدی چه می خواهیم و چه اثری بر روی مخاطب می گذارد؟
مقایسه مکبث و زخمکاری نشان میدهد که در سریال زخم کاری فقط بوی خون نمیاد بلکه زخمکاری عفونت کرده و بوی تعفن و کثافت همه را درگیر کرده است. از مالک فقط بوی خون نمیاد چون فقط یک قاتلِ طماعِ خائن نیست بلکه کلاهبردار و زنباره هم هست! مکبث غیر از لیدی مکبث با زن دیگری رابطه ندارد اما در سریال، مالک به سمیرا دروغ میگوید و با دیگران وارد رابطه میشود.
تفاوتها به همین جا ختم نمیشود. سمیرا هم فقط دنبال یک طمع خانوادگی نیست بلکه رذیلانه شوهرش را در تله دختران دیگر نگه میدارد. همچنین می دانیم پادشاه با لیدی مکبث رابطه جنسی ندارد اما سمیرا زن صیغهای حاج عمو بوده که زن حاجعمو به عقد مالک درآورده تا دفع خطر کند! گناهان متنوع تر شدهاند و گناهکاران حرفهایتر!!
لیدی مکبث با مهربانی و زبانبازی مکبث را به قتل پادشاه وادار میکند اما سمیرا مالک را کتک میزند و تحقیر میکند. بوی خون که در سینمای امثال کیمیایی نشان غیرت مرد بود حالا نشان رذالت اوست اما عجیب اینجاست که خونریز، ترحم برانگیز شده و مردم برایش دل میسوزانند! مکبث برخلاف مالک فقط عبرت بود نه یک رقتانگیزِ دوستداشتنی. مهدویان در یک جمله کلیدی گفته از میل جذاب مردم به خشونت میترسم. ترس و جذابیت توامان زخم کاری را با این حد از خشونت و عفونت به وجود آورده است.
جادوگرها در مکبث ترسناک و قدرتمندند اما مهدویان دختری با ظاهر معصوم را به جای آنها پیشگوی آینده قرار میدهد. چرا؟ مهدویان میخواهد از وحشت شیطان کم کند یا اینکه به چهرههای معصوم بدبین شده است و گناه ظاهری فریبندهتر پیدا کرده است؟!
زمانه متعفنتر شده و دیگر داستان مکبث به اندازه کافی یک تراژدی عبرت برانگیز نیست و مخاطب را ارضاء نمیکند پس هنرمندان به فکر زخم کاری افتادهاند. بوی خون فراگیر شده است. اما همچنان در سریال مانند نمایشنامه شکسپیر عذاب وجدان و مکافات عمل جدی است. هرچند گاه لذت فیلم از عبرت فیلم جلوتر میرود (و دیگر تماشای مکبث اصلی برای تماشاگران زخم کاری کسالت آور شده است!).
اثر کارگردان بااستعداد سینمای ما حرفهای و جذاب بود؛ موسیقی، بازی، فیلمنامه و کارگردانی گیرا بودند. اما احساس دوگانه من به فیلم مانند پایان آن است: خوب نیست ولی قشنگه!
برای تراژدی اقتباس های بومی هم وجود دارد و قبلا هم سابقه داشته است. مثلا سریال میوه ممنوعه با اقتباس از منظومه شیخ صنعان است که البته به تراژدی ختم نمی شود. هر دو پیر پارسا و بسیار خوشنامی هستند که پیرانه سر، دلباخته یک دختر می شوند. آنها علی رغم شیفتگی و بی اختیاری در عشق، متوجه حال زار خود هستند و بنابراین به عجز و لابه می افتند و هر دو عاقبت به خیر می شوند و از بحران عشق پیری رهایی می یابند. هر چند میوه ممنوعه به معیارهای زمانه تن داده و از طرفی سرگذشتی کم خطرتر از شیخ صنعان روایت کرده است و نیز اثر عطار معنوی تر از سریال است.
امیدواریم آثار غنی ادبی ما بیش از پیش مورد توجه هنرمندان ما قرار بگیرد.
- ۳۶۰ نمایش