«ایران برگر» داستان فتحالله خان و امرالله خان است که بر سر انتخابات شوراها در یک روستا با یکدیگر رقابت میکنند. اما این ظاهر ماجراست و در حقیقت ایران برگر ترکیبی طنزآمیز و بیان گر وضعیت التقاطی ایران امروز است. با وجود نمایش کتابهای «هیدگر و پرسش و بنیادین» و «هیدگر و تاریخ هستی» در فیلم، این را هم می توانیم بگوییم که مسعودجعفری جوزانی در پی روایتی از «بی تاریخی» ماست. وضعیت «بی تاریخی» وضعیتی برزخی و از اینجارانده و از آنجا مانده است که در آن امور در جای خود قرار ندارند و تناسب و هماهنگی از بین رفته است و گذشته به نحو بی اثر بلکه هجوآمیزی تنها در قالب کالبدی بی روح بر جای مانده است.
جوزانی در پاسخ به اینکه "چرا اسم فیلم را «ایرانبرگر» گذاشتید؟" گفته است: برای اینکه مضمون و مفهوم فیلم هم در همین نام نهفته است. اگر دقت کنید هرپدیده، هراندیشه، هرآیین و حتی هرشیئی که وارد ایران شده است، ما اول با درک و سلیقه بومی آن را شبیه خودمان کردهایم؛ بعد توانستهایم از آن بهرهبرداری درستی کنیم و گاهی این را به خارج هم صادر کردهایم؛ خصیصه بارزی که در گیرودار اتفاقهای تاریخی موجب بقا و حتی رشدمان هم شده است. ببینید ما با مغولهای خشن چه کردیم و همه دیگرانی که مانند مغولها آمده بودند تا ما را از بین ببرند. همهوهمه در فرهنگ ما حل شدند، همه بهلحاظ اعتقادی و همه کنش و منش فرهنگی تغییر ماهوی کردند. «ایرانبرگر» هم همین را میگوید؛ ما در یک گذر تند تاریخی قرار داریم، دنیای ورای تکنولوژی و شیوههای نوین حکومتی، روابط جدید اجتماعی و انسانی، پس باید همه این پدیدههای نو را شبیه خودمان کنیم یا شبیه آنها شویم تا در جهان امروز بتوانیم به حیات خود ادامه دهیم. ایرانبرگر میگوید ممکن است کسی پلو و خورشت کسی را بخورد یا پیتزای یکی دیگر را، اما پای صندوق رأی گوش به فرمان روح ملی و وجدان خویش است و این اتفاق بارها افتاده است.
در ایام جشنواره فجر ، یوسفعلی میرشکاک بیشتر از همه به ماجرای فیلم اشاره کرد و گفت:
"همه ماجرای فیلم در «ایران برگر» (عنوان فیلم) خلاصه شده است. ما قومی هستیم که هنوز درگیر کشاکشهای طایفهای روزگار فئودالیسم؛ لاجرم وقتی پای دموکراسی و انتخابات به میان بیاید، همه چماقها و حتی تفنگها به میدان میآیند و هنرمند که همواره در چنین فضایی متهم به جاسوسی برای بیگانه است اگر تن به همکاری به «فتحالله» و «امرالله»(فتأمل جدّاً) ندهد و بهجای کار هنری، فیلم تبلیغاتی و انتخاباتی نسازد(آنهم بدون هیچ اختیاری) کلاهش پس معرکه است. در تنازع قدرت جهان سومی(آنهم جهانسوم شرقی و اسلامی که قوز بالا قوز است) برای رسیدن به پیروزی، نمایندگان هویت دینی و هویت قومی نه تنها ناشیانه و شتابزده حاضر به دگردیسی میشوند؛ بلکه تا پذیرفتن واپسین آئین جهان کنونی یعنی فمینیسم، چهار نعل پیش میروند و دست بر قضا نمایندگان فمینیسم وطنی هستند که ماجرای فیلم را به خیر و خوشی پیش میبرند و مردم را از مضحکهای با عنوان انتخابات نجات میدهند".
اولاً او تأکید فیلم و کارگردان بر قوت «فرمان روح ملی و وجدان خویش» با وجود وضعیت طنزی که در آن گرفتار هستیم را نادیده می گیرد و ثانیاً می نویسد: «جوزانی حرفهای جدی خود را پشت طنز و هزل و هجو پنهان کرده و لاجرم از کارایی انداخته است». اما بهتر است بگوییم این فیلم سخنی جدی درباره وضعیتی طنزآمیز است و چه بهتر که با زبان طنز هم نوشته شده و به نمایش درآید. از این جهت کلیت در عنوان و روایت فیلم بسیار متناسب از کار درآمده است.
ایران برگر فیلمی مهم و مهجور است که بیشتر باید در مورد آن نوشت.
* منتشر شده در سایت اندیشگرد
- ۶۶۲ نمایش