آیت الله جوادی آملی شاگرد منتقد علامه طباطبایی است و خواندن یکی از نقادی های او برای من بسیار شیرین و آموزنده بود. او در کتاب فطرت در قرآن معتقد است که مراد از آیه اخذ میثاق(وإذ أخذ ربّک من بنی آدم من ظهورهم ذرّیّتهم وأشهدهم علی أنفسهم ألست بربّکم قالوا بلی شهدنا- اعراف/172) بیان واقعیت خارجی است، نه اینکه تمثیل باشد. به این بیان که خداوند متعالی به لسان عقل و وحی و با زبان انبیا از انسان میثاق گرفته و در واقع موطن وحی و رسالت همان موطن اخذ میثاق است[1]. لذا در باب نظر علامه پیرامون آیه میثاق را که معتقد بود مقصود آیه جنبه ملکوتی انسانهاست می گوید: این نظر عمیق گرچه بسیاری از لطایف قرآنی را دربر دارد و خود راهگشای مطالب فراوان دیگری است. لیکن از چند جهت موردتأمّل است[2]و از آنجا که مجال طرح این تاملات[3] در اینجا وجود ندارد به همین اشاره بسنده می کنم و به نکته اصلی می رسم. جوادی آملی در انتهای نقادی مفصل خود خاطره ای نقل می کند که نشان گر ادب شاگرد در عین نقادی اوست:
«همه یا اکثر این اشکالات در محضر استاد علامه(رضوان الله تعالی علیه) به عرض ایشان رسید ولی ایشان این نقدها را وارد ندانسته و بر همان نظری که تفسیرشان مرقوم فرموده اند اصرار می ورزیدند. حضرت استاد، همراه با اولیای الهی از عالم ملک رهیده و به عالم ملکوت یا بالاتر از آن رسیدهاند و هر چه که یافتند حق است؛ زیرا حق برایشان روشن شده و ماییم که در تنگنای جهان طبیعت مانده ایم!»[4]
این خاطره همان طور که گفتم نشان ادب در عین نقادی است اما شاید نشانه این واقعیت باشد که هر کس باید در آنچه می داند باشد و بدانیم گاه نزدیکترین افراد هم همچنان با هم مخالف باقی می مانند و در این میان، چه بهتر که گاهی طرف مقابل را بالاتر بدانیم...
- ۵۰۶ نمایش
حلول ماه مبارک رمضان مبارک
ازشماجهت عضویت درپاتوق جوانان قرن21دعوت به عمل می اید
التماس دعا