تفکر توحیدی

وبلاگ هزار و یک حرف

تفکر توحیدی

وبلاگ هزار و یک حرف

این وبلاگ تلاشی برای تبیین تفکر توحیدی است

کانال تلگرامی رضاکریمی
https://telegram.me/karimireza1001

چند هفته ای است که با تعدادی از دوستان کتاب معرفت شناسی در قرآن را در کتابخانه گفت و گو می کنیم. این کتاب جلد 13ام تفسیر موضوعی آیت الله جوادی آملی است و شاید مشکل ترین و دیرهضم ترین کتاب این مجموعه باشد اما بازهم من از این کتاب بسیار مطالب دلپذیر آموختم: راه شناخت معرفت شناسی قرانی هموارتر می شود ، واژه کلیدی «وجود» در قرآن مستند می شود، معنی خلاف عادتی از خودشناسی ارائه می گردد، برای قواعد فلسفی شاهد قرآنی ذکر می شود، معرفت شناسی با خودشناسی پیوند می خورد و...

مباحث این‏ کتاب در چهارده فصل ویک مقدمه به شرح اجمالی زیر آمده است: ارکان و مبانی معرفت؛ معیار معرفت؛ معرفت شهودی و معرفت مفهومی؛ معرفت عقلی و میزان منطقی؛ مصادره‏ها، اصل‏های موضوعی و معرفت‏های مبتنی بر فرض؛ ثبات قضایای یقینی و دگرگونی تاریخ علم؛ طرح مسأله شناخت در آیات قرآن؛ طرح دعاوی منکران معرفت در قرآن؛ شرایط و موانع معرفت از نگاه قرآن؛ معرفت و ایمان؛ ابزارها و راه‏های معرفت؛ تقسیم در متعلق معرفت؛ مراحل معرفت و دگرگونی و اعتلای آن.

به طور کلی در این کتاب ضعف تبویب و عنوان بندی وجود دارد و من در طول مطالعه آن گاهی بین عنوان و متن ادامه آن نمی توانستم ارتباط برقرار کنم و علاوه بر این  تکرار در مباحث دیده می شود: مثلا  مبحث ابزارهای معرفت  دوبار مطرح شده است (صفحات 216 و 297). گاهی شدت و کثرت مطالب فلسفی عرفانی آن قدر قابل توجه می شود که اساسا می توان گفت که با یک کتاب فلسفی عرفانی مواجه هستیم نه کتاب تفسیری. تا ابتدای فصل هفتم (از مجموعه 14فصل کتاب) مباحث قرآنی در حاشیه مباحث فلسفی قرار گرفته اند و در ادامه، برخی از فصول مانند فصل 12حتی یک بحث کوتاه قرآنی ندارند.

اما در این کتاب نکات مهم کم دیده نمی شوند:

1.       جوادی آملی حق را به وجود تعبیر می کند(صفحه 195). این معنا با واژه حق به معنای «تحقق یافته» مخالفتی ندارد اما به هر حال تصریح به «وجود» که از کلمات کلیدی فلسفه است با این  واژه قرآنی تحلیل می شود.

2.       او در یک تحلیل قابل تأمل از آیه 9سوره سجده به عنوان شاهد قاعده فلسفی«النفس فى وحدتها کل القوی» بهره می برد که به «وحدت و یگانگی نفس با قوا و ابزارهای مختلف شناخت» اشاره دارد. جوادی آملی در صدد این است که اثبات کند این وحدت قوا همان امری است که از آیات قرآن کریم نیز استفاده می‏شود (صفحه 303)

3.       در طی مباحث ، شواهدی بر ویژگی های  معرفت شناسی قرآنی می توان خواند که گاهی این شواهد صریحاً بیان می گردد مثل این نکته مهم که:توجه به معلّم از ویژگی‏های معرفت‏ شناسی قرآنی است(صفحه 215)

4.       او در مورد آیه إنّ فی ذلک لذکری لمن کان له قلب أو ألقی السّمع وهو شهید(ق/37) نکته ای لطیف در بیان تفاوت استماع و القای مسع می گوید که گویا تفاوت علم حصولی و حضوری است که در تمام کتب جوادی آملی مدنظر بوده و است: تعبیر آیه به (ألقی السمع) و عدم استفاده از عبارت «أسْمَعَ» و نیز آنچه که در ادامه آیه آمده است مشعر به این است که آن کس که گوش جان بر سخن صاحبدل می‏سپارد نه تنها علیم بلکه شهید است؛ یعنی نه تنها می‏داند و دانا می‏شود بلکه می ‏یابد و دارا می‏ گردد(صفحه 218)

5.       او در مورد معرفت نفس تحلیل توحیدی دلپذیری دارد و آن را برخلاف تلقی مشهور و به معنی «شهود مراتی» معنی می کند: در تعبیر قرآن کریم شناخت شهودی نفس از قبیل شناخت مرآتی است. معنای آیه مزبور این است که چون نظر به خود فکنی به عنوان «ما بِهِ یُنْظر» نه این که خود را ببینی و از این راه بر بود خداوند استدلال نمایی، اصلا ً خود را مشاهده نکرده و فقط خداوند را خواهی دید(  صفحه 294)

6.       در بحث مهم و سنگین «سابقه علوم بشری» آنچه تاکنون من می دانستم این بود که آیه والله أخْرجکم من بطون أُمّهاتکم لا تعْلمون شیئاً وجعل لکم السّمع والأبصار والأفئدة لعلکم تشکرون(نحل/78) نافی اعتقاد افلاطون در خصوص این است که  معتقد بود آدمی علوم خود و یا سرمایه آنها را از آغاز به همراه داشته و تحصیل و تدریس تنها تذکاری است برای یادآوری. اما جوادی آملی معتقد است که این ظاهر قضیه است و ماجرا به این سادگی ها نیست!

«هر چند که ظاهر آن آیه و این نامه بر ردّ سخن افلاطون و پیروان او دلالت دارد لیکن ابطال علوم سابق از طریق آنچه بیان شد و به این مقدار میسور نیست؛ زیرا که استعمال (لا تعلمون شیئاً) در دو مورد دیگر از قرآن کریم، در اعم از جهل و نسیان است:در سوره «حج» : ومنکم من یردّ إلی أرْذل العُمُر لکیْ لا یعلم من بعد علمٍ شیئاً  و  در سوره «نحل» می‏فرماید: (والله خلقکم ثمّ یتوفّاکم ومنکم من یردُّ إلی أرْذل العُمُر لکیْ لا یعلم بعد علمٍ شیئاً إنّ الله علیم قدیر). عبارت (شیئاً) در (لکیْ لا یعْلم بعد علمٍ شیئاً) نکره در سیاق نفی است لیکن کلمه «بعد علمٍ» قرینه‏ای است که نشان می‏دهد منظور از آن مطلق نادانی، نیست بلکه خصوص نسیان و فراموشی است».(صفحه 306)

7.       بحث پایانی هم در جای خود بسیار اساسی است که نشان از پیوند معرفت شناسی و خودشناسی است. دیگران گفته اند جهان‏شناسی هر کس وابسته به معرفت‏ شناسی او است، اما جوادی آملی می گوید: گرچه جهان‏شناسی هر کس مرهون معرفت‏ شناسی او است ولی معرفت‏شناسی هر کس ریشه در نفس ‏شناسی او دارد، یعنی هر کس به هر گونه که نفس خود را می‏شناسد، معرفت را نیز متناسب با آن می‏شناسد. (ص352). کسانی که از طریق مفاهیم تصوری و تصدیقی در پی شناسایی نفس خود بر می‏آیند، غافل از این حقیقت هستند که در پرتو نحوه شناختی که از خود دارند، این راه را طی می‏کنند،(صفحه 352)

 -------

مطالعه این کتاب را به بعضی ها حتما توصیه می کنم!

  • رضا کریمی

نظرات (۶)

  • مه رویان بستان خـــــــــــدا
  • شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن

    ماه مبارک رمضان، ماه دوری از گناهان، ماه بندگی مبارکتان باد.

    ****
    ما و شما و همه هرچه داریم از خداست و هرچه توان داریم

    برای خدا باید خرج کنیم.
  • مجمع ذاکرین
  • با سلام خواهان تبادل لینک با سایت های مذهبی هستیم لطفا ما را بانام
    "مجمع ذاکرین"
    m-zakerin.ir
    لینک بفرمایید بعد به ما اطلاع دهید تا شما را لینک کنیم.
    سلام
    خیلی زحمت کشیدید و متن بسیار مفید و نکات برجسته و دقیقی را ذکر فرمودید.
    وفقکم الله
    خیلی هم خوب...علاقه مند شدیم مطالعش کنیم.
    شهود مرآتی!!!
    خودشناسی و مسئله جبر و اختیار :

    نکتۀ جالب دیگر اینست که عموماً ھر کسی خودش را منحصر بفرد و حق بجانب می داند و دیگران را ھمه یک جور
    و ناحق می پندارد . سؤال اینست که این " خود " چیست که منشأ ھمۀ تضادھای شدید و آشتی ناپذیر می
    باشد . مثلاً ھر کسی در عین حال که " خود " را برحق و منحصر بفرد می داند بشدت از خودش بیزار
    وگریزان است و می خواھد در جمع گم شود و مثل دیگران گردد . البته آدمی ھرچند گاھی تلاش می کند تا
    وحدانیت و حقّانیّت خود را برمسند اثبات و سلطه بنشاند ولی ھر بار ناکامتر از دفعۀ قبل شده و باز توبه

    می کند و به جمع پناه می برد و سعی می کند ھمرنگ جماعت شود و خود را از یاد ببرد . آدمی باید بفھمد
    و بیازماید و باور کند که این " خود " ھمان عدم است و لذا قابل اثبات نیست و حضور و ظھور و حاکمیت
    خدا که مظھر وجود است در آدمی این توھّم را پدید آورده که این خودش می باشد ولی در ناکامیھای "
    خود " باید باور کند که خودش نیست بلکه خداست و منشأ این ھمه تضادھای معرفتی و عملی بشر تضاد
    بین " خود " و خداست . ھمۀ تضادھا حاصل این تلاش است که آدمی می خواھد " خود " را ھمان خدا
    بداند و بر جای او بنشاند ولی نمی تواند . سایۀ وجود بر عدم یعنی سایۀ خدا بر " خود" است که اینھمه
    تضاد آفریده است . ولی این تلاش ماھیتاً تلاش باطلی نیست بلکه برحق ترین تلاش بشراست که خود را
    برجای خدا و خدا را بر جای خود قرار دھد زیرا خلقت آدم برای ھمین امر است . ولی روش آدمی عموماً
    اشتباه است و بلکه معکوس است آدمی سعی می کند که " خود " را بر خدا تحمیل کند حال آنکه بایستی
    خود را تسلیم محض خدا کند تا خدا برجای او بنشیند و عین " خود" گردد و ھمۀ تضادھا برطرف گردد و

    توحید آشکار آید .

    از کتاب " حق و باطل " استاد علی اکبر خانجانی

    دانلود از وبلاگ عرفان زندگی

    http://dl.ketabkhane-erfani.com/download/ketabha/hagho%20batel.zip
  • روزهای ابری
  • از آشنایی با وبلاگ جالبتون خوشوقتم؛ همراه با آرزوی توفیق
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی