تفکر توحیدی

وبلاگ هزار و یک حرف

تفکر توحیدی

وبلاگ هزار و یک حرف

این وبلاگ تلاشی برای تبیین تفکر توحیدی است

کانال تلگرامی رضاکریمی
https://telegram.me/karimireza1001

۷۵ مطلب با موضوع «هنروادبیات» ثبت شده است

ابراهیم حاتمی کیا که برای اختتامیه جشنوراه فجر میهمان شهر ما بود حرفهای مهمی بیان کرد. در جشن، یک سخنران و مجری چند بار ضمن تقدیر از او ،به خاطر ساخت چ ، درخواست کردند که فیلم عملیات مرصاد را بسازد. در پاسخ این درخواست که همراه با سوت و کف و فریاد مردم همراه بود. حاتمی کیا سکوتی کرد و همان پاسخی را داد که پیش بینی می کردم. او ضمن تشکر از لطف مردم گفت من به سینمای سفارشی معتقد نیستم! البته امیدواری در صحبتهایش نسبت به روایت مرصاد در آینده وجود داشت.

سفارشی نساختن نقطه قوت هنر حاتمی کیاست و جز این پاسخی از استاد سینما توقع نداشتم. حاتمی کیا روایت های شخصی اش را به فیلم تبدیل می کند یعنی به موضوعاتی که درگیر آنهاست می پردازد برای همین آثارش بر دل می نشیند. هر جا هم هنرش مقبول نشده به علت دور گرفتن از موضوع بوده است.

او از کرخه تا راین سفر کرده است؛ با حاج کاظم  در همدان هم نفس شده، مباحثات فکری با دخترش را در موج مرده و به نام پدر روایت کرده است و  اصغر وصالی  در «چ» را از نزدیک دیده است. اما فکر می کنم در چ ،فیلمی که دیروز بارها در موردش صحبت شد، این اتفاق کاملا رخ نداده است. (در این مورد نقد مفصلی نوشتم که بعداً منتشر می کنم).

در ادامه صحبتهای آن جشن، حاتمی کیا گفت در زمان عملیات مرصاد، به عنوان فیلمبردار گروه روایت فتح حضور داشته است و شاهد یک تراژدی انسانی بوده است: انسانهای یک شکل و یک زبان که با هم می جنگیدند و دو طرف تا حدی مشتبه شده بودند که گاهی با هم اشتباه گرفته می شدند و این خطر وجود داشت  که ممکن بود با حاتمی کیای فیلمبردار به عنوان منافق برخورد کنند! (ترسیم تراژدی مرصاد گویا به قلم خود حاتمی کیا قبلاً در مطبوعات منتشر شده است)

مجموع این خاطرات و تحلیل حاتمی کیا از تراژدی مرصاد نشان می دهد که او یک موضوع نزدیک دیگر برای روایت کردن دارد که امیدوارم موجب ظهور یک اثر هنری شاخص دیگر از استاد سینما باشد.

دیروز حاتمی کیا درخواستها برای ساخت فیلم مرصاد را قبول نکرد. اما امیدوارم در آینده مرصاد روح حاتمی کیا را رها نکند و مدام به سراغش بیاید. چنانچه که سالهاست مرصاد در جان او مانده است...

  • رضا کریمی

حاتمی‌کیا برای نوشتن  داستان فیلم ها و ساختن  آنها کشمکش های درونی زیادی با خود داشته است و گاهی بخشی از فیلمهایش و گاهی همه فیلمهایش دربارة فهم و درک است. در اینجا سعی کرده ام تا به نظرم اساسی ترین مسئله در سینمای حاتمی کیا مورد بررسی اجمالی قرار دهم. مقوله درک نه تنها مهم است بلکه بسیار دشوار است. حاتمی کیا می گوید همیشه با دخترش دربارة گذشته بحث می‌کرده است.  چرا یک فیلمساز دفاع مقدس یک قاعدتاً دارای یقدرت بیان هنری است نمی تواند برای فرزندش بیانی فصل الخطاب داشته باشد. آیا او اینقدر ناتوان است که نمی تواند دخترش را به دنیای درونش ببرد؟

  • رضا کریمی

شاید تلقی اولیه این باشد که هدایت بر جهاد مقدم است یعنی اول باید بدانیم بعد عمل کنیم اما قرآن می گوید: تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى‏ وَ فُرادى‏ ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا (سبأ/46) ، اول برای خدا قیام کنید بعد تفکر کنید! قرآن جهاد را مقدم بر هدایت می داند: وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا (عنکبوت/69). البته قرآن عمل کورکورانه را نفی می کند و این آیات به این معنی است که همه چیز از آغاز مشخص نیست و باید ادامه راه را هم با توکل بر خدا و طلب از او کسب کرد. به عبارت دیگر پس از یک هدایت اجمالی (فینا) می بایست ابتدا جهاد کرد و بعد به هدایت تفصیلی رسید.

این نوع تفکر یکی از مبانی نگرشی است که پس از انقلاب اسلامی به تفکرجهادی مشهور شد یعنی کار در شرایط سخت و یافتن راه حل های تعیین نشده؛ عبور از جاده های سنگلاخ و ناآماده؛ حرکت همراه با راه سازی! مردان این عرصه بر شهدای بزرگ خود متکی هستند و نیز لازم است که اهل تضرع و عبودیت باشند که همه اینها در «نوشدارو» بارها نمایش داده می شود.

مجموعه تلویزیونی نوشدارو یکی از شاخصترین آثار سیمای جمهوری اسلامی برای تبیین جهاد و مردان جهادی است که در هر قسمت به یکی از شهدای جهاد سازندگی تقدیم می شود. جهاد سازندگی بیش از همه جا در جنگ متولد شد و در جنگ بود که شعار«ما می توانیم» قوت گرفت. سایه خاطرات عبرت آموز و شیرین جنگ و سیرت و صورت شهدا بر همه جای این سریال حاکم است و گره های کور با مراجعه به خاطرات نابهنگام جنگ است که حل می شود. در این مجموعه تقابل دو نوع نگاه نمایش داده می شود: نگاهی که با روش علمی و مطابق عرف جهان معاصر به دنبال حل مشکلات میهن است و در مقابل نگاهی دیگر که معتقد به تکیه بر توانایی های خودی و شعار «ما می توانیم» و حل مشکلات از خلاف عادت است. این تقابل حتی با مشاجرات لفظی در جلسه با حضور وزیر نفت کاملا و بارها نمایش داده می شود.

«نوشدارو» (که هنوز نمی دانم وجه تسمیه اش چیست) تبلیغ خوبی برای توانایی مدیریتی نسل انقلاب اسلامی است: رزمندگان قدیمی که در همه دستگاهها به هم مرتبط هستند و با هماهنگی کارها را پیش می برند. برای نمایش این مدیران کمتر از ستاره های بازیگری استفاده شده شاید این گمنامی مانند گمنامی مدیریت جهادی برای مردم باشد.

نظام جمهوری اسلامی بیشتر به چنین آثار هنری احتیاج دارد، هم برای مردمش و هم برای مدیرانش. البته روش اجرای تفکر جهادی در عرصه فنی و علمی «مهندسی معکوس» است. سخن بیش از اینهاست و من در اینجا قصد ورود به این مبحث را ندارم. مهم این است که پیروان قرآن هم برای مشاهده تأویل آیات هم به دیدن چنین روایت هایی نیازمندند: وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا.

  • رضا کریمی

بعد از دیدن ترنج احساس سبک بودن داشتم. آیا همین برای خوب بودن یک اثر هنری کافی نیست؟ در طول فیلم صدای اعتراض آرام برخی به روند کند فیلم را می شنیدم اما برای من نوای فیلم نوای آشنایی بود. ترنج یک اثر هنری است، اثری از هنر سنتی ایرانی. داستان در باره پیرنقاش سنتی (با بازی رضا ناجی) که آثارش حتی در پاریس هم مورد استقبال واقع می شود اما مسئله اصلی درگیری های درونی اوست.

در اینجا به قول راعی، هنرمندان چیزهایی را می‌بینند و به چیزهایی معتقدند که دیگران نمی‌بینند. لحظات ورود هنرمند نقاش به طرح ترنج (طرحهای اسلیمی همراه با گل و بوته و پرنده که برای فرش بافی کشیده می شود) آرامش بخش بود. نقاشی های فیلم  نباید مصنوعی باشند و به نظرم نیستند چون من یک ایرانی ام و چشمانم ترنج ها و فرش های زیادی دیدند پس چرا از این طرح های ریشه دوانیده در مردم احساس تصنع داشته باشم؟ آنچه که در اینجا زیاد دیده می شود ورود  مکرر به درون آثار هنری است و هنر باید اینگونه باشد و دیگران را درگیر خود و غافل از دیگران کند. هنر چه بهشتی باشد و چه جهنمی مخاطب را تسخیر می کند و این هر دو اتفاق در فیلم به خوبی نشان داده می شود. هنرمند اگر حال خوشی نداشته باشد نمی تواند اثری به جا بگذارد، یگانگی با اثر مسئله ای جدی است و این نکته هم در فیلم تبیین می شود. اثر هنری به دست هنرمند نیست و هنرمند در حال فراخواندگی صاحب اثر می شود و این نکته هم در فیلم وجود دارد. نکته دیگر این است که هنر آموزشی نیست و می بینیم که نوه پیرمرد در همان سن پایین می تواند طرحهایی بکشد که صاحبان فن آن را با اثر پدربزرگش اشتباه بگیرند. او هم مانند پدربزرگش حس ورود به اثر هنری را تجربه می کند و این در حالی است که بقیه خانواده از آن دو دورند. و همسر پیرمرد مدتهاست که اصرار دارد تابولهایش را برای کسب درآمد بفروشد. با همه این اوصاف آیا نمی بایست ترنج را اثری شاخص در تبیین ماهیت هنر دانست؟

علاوه بر این،  هنر سنتی بهشتی و هنر مدرن جهنمی است. تقابل رضاناجی با محمود پاک نیت تقابل دو نوع هنرمند است، این دو گرچه دو دوست هستند اما یکی ترنج می کشد و دیگری آثاری مدرن دارد و وقتی هم دیگر را در آغوش می کشند یکی جسمی خنک و دیگری جسمی داغ دارد. این یک حقیقت بزرگ در عالم است که مومنین سرد و خنک هستند (گرچه آتشی در قلب خود دارند که به عنوان سوز دل هرگز نباید بگذارند خاموش شود).

سخنان مش حسن (با بازی حسین محجوب) هم سرمشق هنرمند است: کسی که ادعا دارد و فکرمی کند آثاری به جا گذاشته باید شاهد بیاورد اما کسی که معتقد است هیچ ندارد آزاد است. این جمله کلیدی کلید آزادی هنرمند است . او زمانی آماده مرگ است که آثارش را هیچ بداند و شاید اینجاست که به فروش تابلوهایش راضی می شود.

  • رضا کریمی

داستان یک تکه نان، در واقع چند داستان موازی است که در نقطه ای با هم ملاقات می کنند: در یک امامزاده روستایی کوهستانی پیرزنی ادعای کرامت کرده و گفته : معجزه آسا همه قرآن کریم را در لحظه ای حفظ شده و شفا بخش است . حالا مردم دورش جمع شده اند تا از او شفا بگیرند.  نیروی انتظامی نگران می شود که مبادا بلوایی به پا شود پس یک گروهبان و یک سرباز راه می افتند تا مسئله را بررسی کنند. سرباز یک روستایی ساده دل و کم حرف است  و  حتی آنقدر دورافتاده است که خیلی چیزها برایش تازگی دارند. در مسیر یک کربلایی هم که با برادرش قهر است همراه آنها می شود. در طول مسیر اتفاقاتی می افتد. سرباز که قیس نام دارد، با سه پیرمرد روستایی (آسیابان، کندودار و گاریچی) روبرو می شود و از آنها حرفهایی ساده ولی عمیق می شنود. کم کم همزمان با سلوک سرباز به پیرزن شفاپیدا کرده نزدیک می شویم. وارد امامزاده که می شویم پیرزن ماجرا را با گریه بازگویی می کند و ما متوجه می شویم به واسطه حضور یک جوان قرآن سوره مریم را حفظ شده است. مشخصات آن جوان نشانه های همان سرباز ساده دل است... معلوم نیست سلوک سرباز برای رسیدن به کرامت پیرزن بوده است یا پیرزن به واسطه سرباز صاحب کرامت شده است... زمان به هم ریخته ... هنوز مات و مبهوتم

کمی که بیشتر فکر می کنم جملات سه پیرمرد و رفتارهایشان را (همگی با بازی رضاکیانیان)به یاد می آورم: اینها که حاج اسماعیل دولابی بودند!!

یک تکه نان فیلمی از کمال تبریزی(1383) و نوشته محمدرضاگوهری (نشر نیستان، 1390)

  • رضا کریمی

(چاپ شده در مجله سوره اندیشه ۵، ضمیمه اسفار)

سید احمد فردید سال1358 در اظهار نظری عجیب در دانشگاه تهران درباره کتاب شاگردبزرگش که سال 1350 به چاپ  رسیده بود می گوید: برخی از استادان گروه فلسفه سابق با فراماسونها هم سنخ اند...می آیند کتابی به نام شاعران در زمان عسرت می نویسند بدون اینکه حقیقت آن را بفهمند .

عجیب بودن این سخنان به این دلیل است که داوری جزو شاگردان اصلی و وفادار و نزدیک فردید است و بلکه بزرگترین شاگرد او. عجیب تر اینکه داوری یاددشت های این کتاب را قبل از چاپ به نظر استادش رسانده است و او تذکراتی داده و اشاراتی کرده که داوری در حد استطاعت ترتیب اثر داده و ناگزیر مطلب را دوباره نوشته است. با این اوصاف چه شده است که پس از 8سال فردید اینگونه شاگرد و کتابش را زیر سوال می برد؟!

  • رضا کریمی

قرآن ابتدا در مذمت شعرا سخن گفته و بعد استثنایی آورده است و ویژگی های شاعران دینی را ذکر کرده است:

وَالشُّعَرَاء یَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ ﴿224﴾ أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِی کُلِّ وَادٍ یَهِیمُونَ ﴿225﴾ وَأَنَّهُمْ یَقُولُونَ مَا لَا یَفْعَلُونَ ﴿226﴾

شعرا را غاوون (گمراهان) پیروی می کنند، مگر ندیده ای که در هر وادی سرگردانند و آنها قطعاً چیزی را می گویند که انجام نمی دهند؟

پس مشکل شاعران در همه جایی بودن آنها و در اقوال بی عمل آنهاست. البته این دوصفت نشان از ضعف شاعران ندارد بلکه شاعران پیرو دارند پس بر اثر قدرت شیطانی جماعتی را راه بری می کنند هر چند این راه به ناکجاآباد باشد. از آیات قبل می فهمیم که شاعران محل نزول شیاطین اند آنها استراق سمع می کنند ولی برخلاف انبیاء که از فرشته می شنیدند و مردم را هدایت می کردند نتیجه این شنیدن به پیروی گمراهان منجر می شود چون آنها ول گرد و بی عمل هستند و به عبارتی چون آنها در نفس خود دروغ زن گناهکارند (این دوصفت استعداد نزول شیاطین را فراهم آورده اند) و اکثراً در اشعار خود دروغ می گویند.

هَلْ أُنَبِّئُکُمْ عَلَى مَن تَنَزَّلُ الشَّیَاطِینُ ﴿221﴾تَنَزَّلُ عَلَى کُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ ﴿222﴾ یُلْقُونَ السَّمْعَ وَأَکْثَرُهُمْ کَاذِبُونَ ﴿223﴾

آیا شما را خبر دهم که شیاطین بر چه کسى فرود مى‏آیند؟ بر هر افاک گناهکارى فرود مى‏آیند، گوش فرا مى‏دارند و بیشترشان دروغگویند. این خبر قرآن نشان می دهد که بحث نزول شیطانی در جای دیگر ناشناخته است و قران است که خبر از شعرشیطانی و الهام فجورآمیز می دهد.

با این وصف برخی شاعران استثنا هستند؛ آنها که چهار صفت دارند:

إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَذَکَرُوا اللَّهَ کَثِیرًا وَانتَصَرُوا مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُوا وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ ﴿227﴾

ایمان دارند و به صالحات عمل می کنند و ذکر کثیر می گویند و در مقابل ظلم انتقام می گیرند...

اینجاست که پیامبر فرمود برخی از شعر حکمت است و برخی از بیان ها سحر است. اساساً از آنجا که نزول هم از آن فرشتگان است و هم از آن شیاطین، برخی الهام ها فجورآمیز و برخی تقواگونه هستند:فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا ﴿شمس/8﴾

برای تبیین معیارهای شعر رحمانی و تمیز آن از شعر شیطانی تدبر در این آیه و آیات مشابه راهگشاست: به نظر ایمان و عمل صالح در مقابل افک و اثم بیان شده اند و ذکر کثیر در مقابل فی کل واد یهیمون آمده و قول بی فعل در مقابل انتصار بعد از ظلم. این دوصفت دوم نیاز به توضیح بیشتری دارند.

-        در روایات ذکر کثیر ذکر در حالات مختلف معنا شده است نه اینکه هر ذکری که زیاد تکرار شود ذکر کثیر باشد پس می توان دوای همه جایی بودن را ذکر کثیر دانست به عبارت دیگر شاعر همه جا می رود اما با خدا می رود.

-        در سوره صف آمده که: کَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ ﴿3﴾ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُم بُنیَانٌ مَّرْصُوصٌ(4). تدبر در این دو آیه به ما می فهماند که برای پرهیز از خشم خدا نسبت به قول بی فعل باید اهل مبارزه بود و در صف مبارزان همچون بنیان مرصوص جنگید. پس می توان معنی انتصار شاعر بعد از ظلم را مبارزه دانست. همچنانکه پیامبر درباره شعرا فرمود: مؤمن تنها با شمشیر جهاد نمی کند بلکه زبان او نیز شمشیر است، به آن خدایی که جانم به دست اوست مطمئن بدانید شما با اشعار خود جهادی می کنید که گویا با تیر بدنهایشان را خون آلود کرده باشید(مجمع البیان/ ذیل آیات شوره شعرا).

  • رضا کریمی

غرب با تمام چیزهایی که غرب خوانده می شود هست و با وجود هیچ یک از آنها نیست. شاید غرب را درهنر و سینما آسان تر بتوان یافت و در فیلم 2001، یک ادیسه فضایی پیداتر از همه جاست...(رضاداوری اردکانی، درباره غرب،  ص 11)

 2001:A space odyssey    اثر استنلی کوبریک،‌محصول 1967، آمریکا، 146دقیقه

فیلم 2001 در نگاه اول یک پیشگویی یا پیش بینی از آینده علم و تکنولوژی است اما در همان آغاز هم با نگاه عمیق تر لایه زیرین فیلم قابل تشخیص است. موضوع اصلی فیلم درباره غرب است؛ چنانچه که در کتاب «درباره غرب» به همین نکته اشاره شده است. پس اگر کسانی بگویند اکنون معلوم شده که سال2001 آنچه که عین آرتور سی کلارک (نویسنده فیلم) مدعی شده نیست، این انتقاد چیزی از  اهمیت گزارش کوبریک از ماهیت غرب نمی کاهد.

کوبریک فیلمش را با یک نظریه غربی شروع می کند و با نظریه ای غربی خاتمه می دهد. فیلم 18دقیقه زندگی میمونها و تنازع بقایشان را به نمایش می گذارد و در آخرین صحنه کودکی را که روبه سوی سیاره زمین دارد نشان می دهد. شروع فیلم یادآور نظریه تکامل داروین است و پایان فیلم نظریه کودک نیچه. فیلم سه بخش دارد بخش اول درباره میمونهاست. بخش دوم  درباره مأموریت گروهی فضانورد به منظور بررسی ستون سیاهی کشف شده درکره ماه است و این ستون در بخش اول هم وجود دارد و نیز در بخش سوم. در بخش سوم دو فضانورد  با یک کامپیوتر پیشرفته درگیر می شوند تا جایی که نهایتا کامپیوتر به دست آخرین بازمانده سفینه از کار می افتد و او در سفری که در طی زمان انجام می دهد به سن پیری می رسد  و نهایتا با مشاهده ستون سیاه به کودکی تبدیل می شود.

کلیت فیلم درباره جست و جوی یک راز (ستون سیاه) است که در هر سه بخش حضور دارد. در بخش اول میمون ها در کنار ستون می چرخند و جز تنازع بقا کاری نمی کنند. در بخش دوم جست و جوگران ستون سیاه از فهم آن عاجز می مانند و دچار سردرد می شوند! در بخش سوم انسان دانشمند با تکنولوژی مبارزه می کند و در پایان این نکته القا می شود که راه رهایی انسان از قدرت تکنولوژی و دستیابی به راز زندگی، تولد دوباره در سایه ستون سیاه است.

این اتفاق در سال 2001 نیفتاد اما گویا ادیسه (سرگذشت) بشر ناگزیر به چنین سرنوشتی ختم خواهد شد.

  • رضا کریمی

کجایی؟ اینجا!

چه زمانی؟ الان!

تو چی هستی؟ همین لحظه!

جنگجوی درون

  • رضا کریمی

  موسیقی پاپ امروزه حتی اگر با ریتم تند و شاد همراه باشد حسرتبار و بدبینانه است. چرا اینگونه است؟ موسیقی نوای تنهایی انسان است و لحظاتی را می آفریند که انسان نمی تواند احساسش را به صورت واضح درقالب الفاظ بیاورد. البته این ویژگی در آن  واحد هم نقطه قوت و هم نقطه خطر اصلی موسیقی است: دوری از علم و افتادن به ورطه مستی و بی عقلی.  

در میان اهالی موسیقی پاپ، محسن چاووشی نمونه مناسبی برای بررسی موسیقی پاپ امروز است.

  • رضا کریمی