تفکر توحیدی

وبلاگ هزار و یک حرف

تفکر توحیدی

وبلاگ هزار و یک حرف

این وبلاگ تلاشی برای تبیین تفکر توحیدی است

کانال تلگرامی رضاکریمی
https://telegram.me/karimireza1001

 

۱. آتشی که در نامه این پدر به دخترش است نوعی بی اختیاری در مهار قلم را نشان می دهد. پدر می نویسد «نمی دانم چرا این حرف‌ها را برایت می نویسم». این «نمی دانم» یعنی فاعلیت نویسنده از بین رفته و تصمیم قبلی وجود ندارد و حیرت و الهام جایش را گرفته است. البته در ادامه سخن از تنهایی و غربت است ولی باز هم آن «نمی دانم» به قوت خود باقیست و کلمات مثل آب از زیرزمین به بیرون می جوشند...

۲. انتظار شهید برای مرگ سالها طول کشید و شگفت اینجاست که چند ملاقات هم رخ داده که حتی زمان و مکان این‌ ملاقاتها هم ثبت شده اند. شاید بخشی از اشکهای ریزان او در تمام این سالها از این آغوشهای ناتمام بوده... تا اینکه این صحنه در واقعیت هم در بغداد رخ داد و این معنایی گویا است از اینکه می گویند آنچه تصور می کنی روزی به واقعیت می پیوندد.

 

۳. ترسیم منظره مرگ خونین بیشتر میل به فنا را ترسیم می کند. علت علاقه بعضی از شهدا به مرگ خونین چیست؟ برخی غرب گرایان این روحیه را خشونت طلبی می دانند. اما شاید آنها مشتاق فنا بودند و پیکر خود را هم مانعی در این مشتاقی می دیدند و بعضی از آنها در دعاهای خود می خواستند مفقودالاثر یا بدون جنازه باشند. تصور شهید عزیز هم از مرگ دلخواهش در حدی بود که «دود می کند و می‌سوزاند».

۴. نمی دانم اگر اشعار امام خمینی و دست نوشته های امثال شهید سلیمانی نبود چقدر توجیه عرفانی و معنوی کلمات رندانه شاعرانی چون حافظ آسان بود؟ چطور بدون آنکه به تحمیل معنا بر کلمات متهم شویم، ثابت می کردیم که کسی از بوسه و آغوش و عروس و زفاف بگوید و منظورش تلقی اروتیک نباشد؟! اکنون برخی از حافظ پژوهان معاصر نمی توانند حافظ را قرآنی تفسیر کنند و بلکه او را کفرگوی یک لاقبا یا اهل نظربازی می دانند! حافظ از ما قرنها دور است اما ما که روح الله و قاسم را دیده ایم و حضورش را لمس کرده ایم راحت تر می توانیم بفهمیم چطور می شود کسی  آن کلمات رندانه را به نحو غیرمادی به کار ببرد! آن هم در نامه ای که یک‌ پدر به دخترش می نویسد. (جالب اینجاست که در رسانه هایی که متن مکتوب گزارش نامه را نوشتند به بخشهایی از آن اشاره کردند و کلمات عروس و زفاف را نیاوردند!). آیا ما هم حق نداریم آن قدر در بیان حافظ و قاسم شباهت ببینیم و آنچنان تحت تأثیر قرار بگیریم که حتی مانند عبدالکریم سروش در شعر حافظ دست ببریم و با هم وزن دانستن آن دو بگوییم:  حافظ(قاسم) از دولت عشق تو سلیمانی شد یعنی از وصلِ تواش نیست به جز باد به دست

 

* بخشهایی از نامه در رسانه ها منتشر شد:

«فاطمه عزیزم! این چند صفحه را برای تو می‌نویسم، چون می‌دانم مقدسانه مرا دوست داری؛ نمی دانم چرا این حرف‌ها را برایت می نویسم، اما احساس می‌کنم در این تنهایی و غربت عمرم نیاز دارم با کسی عقده دل باز کنم. آه! مرگ خونین من! عزیز من! زیبای من! کجایی؟ مشتاق دیدارت هستم... وقتی بوسه انفجار تو، تمام وجود مرا در خود محو می‌کند، دود می کند و می‌سوزاند. چقدر این لحظه را دوست دارم. آه...چقدر این منظره زیباست. چقدر این لحظه را دوست دارم. در راه عشق جان دادن خیلی زیباست... خدایا! 30 سال برای این لحظه تلاش کردم. برای این لحظه با تمام رقبای عشق در افتاده ام. زخم‌ها برداشته ام، واسطه‌ها فرستاده ام. چقدر این منظره زیباست! چقدر این لحظه را دوست دارم...» * متن پیاده شده فیلم گزارش فاطمه سلیمانی از این یادداشت که بعد از دیدار رهبر انقلاب منتشر شد: « خداوند ، ای عزیز من ، سالهاست از کاروانی به جا مانده ام و پیوسته کسانی را به سوی آن روانه می کنم اما خود جا مانده ام ، اما تو خود می دانی هرگز نتوانستم آنها را از یاد ببرم پیوسته یاد انها نام آنها نه در ذهنم بلکه در قلبم و در چشمم با اشک و آه یاد شدند. عروس حجله من کجایی ؟ مشتاق دیدارتم  آه وقتی بوسه انفجار تو تمام وجود مرا در خود محو می کند ، دود می کند و می سوزاند ، آه چقدر این منظره زیباست چقدر این لحظه رادوست دارم . در راه عشق جان دادن چه زیباست خدایا سی سال برای این لحظه مبارزه کرده ام ، با همه رقبای عشق در افتادم،  ده ها زخم برداشتم ، این نوعروس حق من است و من او را می جویم و در انتظار او بس واسطه ها را فرستادم او روزی در فتح بستان مرا دید اما نپسندید رفت روزدیگر در سیزدهم سال ۶۱ باز مرا دید یک لحظه در آغوشم گرفت بوسه گرم او را هنوز بر لبم حس می کنم اما باز رفت و روزهای دیگر باز آمد و رفت نمی دانم اگرا مرا نپسندید ولی چرا با لبخند پراز محبتش مرا لرزاند و به دنبال خود کشاند آه دلبرم ، محبوبم ، عشقم ، گمشده ام ، بیا ، بیا وقت زفاف است عروس زیبای پنهان شده من بیا ، بیا دیگر طاقت و تحملم تمام شده است در غمت به خدا هر روز میگریم بیا .

  • رضا کریمی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی