تفکر توحیدی

وبلاگ هزار و یک حرف

تفکر توحیدی

وبلاگ هزار و یک حرف

این وبلاگ تلاشی برای تبیین تفکر توحیدی است

کانال تلگرامی رضاکریمی
https://telegram.me/karimireza1001

رستاخیز عاشقی، داستان یک طلبه آهنگر (یادآور کاوه آهنگر) و عدالتخواه است که در راه افشاگری ومطالبه گری از مسئولین دنیاطلب یا مفسد یهودی به زندان می افتد و تحت فشار قرار می گیرد و گرچه تطمیع و مرعوب عوامل مفسد یهودی داستان نمی شود اما ترس از حادثه برای یک دوست دانشجو که در زندان هم بند اوست، آتش او را کم می کند طوری که بعد از آزادی مشروط، که ظاهراً با حکم رهبری بوده است، دیگر اهل خیز و قیام نیست. در اینجا همسرش و استادش دوباره او را به خیزش بازمی گردانند...

این کتاب به دنبال رستاخیز در انقلاب است: « انقلاب شده؟!... نه هنوز! تازه رهبر انقلاب آمده اما همه منتظر رستاخیزند! (ص203). این کتاب نظریه انقلاب بعد از انقلاب اول را مطرح می کند و نویسنده تلاش می کند تا خوانش انقلابی از اسلام را زنده کند، چنانچه که آشیخ می شنود که: حرفهای شما با چیزی که از اسلام فهمیده ایم تفاوت دارد (ص102). اما او می گوید مشکل ما همین است که از دین فقط آداب طهارت و صلاه و بیعش را خوانده ایم. چند تا کتاب درباره فقه و امور اجتماعی و حکومتداری داده اند که بخوانیم؟... اصلاً بگو چند تا نوشته ایم که حالا بخواهیم بخوانیم و تدریس کنیم؟ (ص104).

خیزش مهم ترین واژه داستان است که در عنوان تمام فصل ها تکرار می شود: با عشق تو برخیزم- برخیز- توفان موج خیز- مایه صدرستخیز0 خیز از این خانه برو- فتادیم بدان سان که نخیزیم- بنشینم و برخیزم- به نام خوب تو مرده زگور برخیزد- خیز که این روز ماست. نام رستاخیز در گذشته مصادره مطلوب می شد اما همچنان عنوان رستاخیز عنوان مناسبی است چون فراتر از یک خیزش را القا می کند و نویسنده می خواهد بگوید انقلاب و قیام باید همراه با یک رستگاری لازم است؛ همچون شعر مولوی که گفت خیز که رستیم ما،  بند شکستیم ما/ خیز که مستیم ما ما، تا به ابد بیخمار. این خیزش با رستن و مستی همراه است نه مانند گروه های چپ و انقلابیون هیجانی بدون پشتوانه معنوی باشد. آنجا که استاد طلبه به او می گوید که چقدر شب زنده داری کردی برای این قیام بهترین جای کتاب برای تبیین ضرورت معنوی برای یک رستاخیز است.

بیشترین عامل انگیزه و قوت طلبه عدالتخواه در این داستان، همسر و روابط عاشقانه با اوست و از این جهت رمان رستاخیز عاشقی نام گرفته است. نقش زنان در این رمان پررنگ و حتی بی سابقه است: همسری افشاگر و شجاع و رزمی کار که با پا گرگ را زخمی می کند و لبهای مرد مهاجم را با مشت پاره می کند! البته تلاش زن در جامعه در حالی که مرد در زندان است با شهرگردی فاطمه س، در حالی که علی ع دست بسته بود، مقایسه می شود (ص183). اما این بخشی از حضور زن در این داستان است و به طور کلی زنان در این رمان عاشقانه-عدالتخواهانه نقش پررنگی دارند. علاوه بر این می بینیم که گروه خوانندگان زن که آهنگ حماسی در جهت خیزش می خوانند و این حکم شرعی را می خوانیم که «حرمت غنا، صدای زن و مرد ندارد و مهم این است که آدم را از یاد خدا غافل نکند » (ص193)،

همینجاست که باید متوجه باشیم برای اولین بار است که در یک رمان مذهبی از یک نویسنده انقلابی این حد از توصیف روابط خصوصی را می بینیم که نویسنده باید بتواند این خط شکنی را توجیه کند. در جایی یحیی نمی خواهد سختی بردباری در بازه عقد تا زفافشان را دشوارتر کند (ص17) اما در جایی دیگر در خیابان برفی: «چادر آمنه روی سر هردویشان افتاد. آمنه کمی پایداری کرد اما تسلیم شد و گذاشت گرما بیاید و در همه بدنش بدود و گرمش کند». (ص290). پرسش مهم این است  که تا چه حد باید واقعیات را گفت؟ عاشقی واقعیت بشر است و روابط زناشویی نیز هم. در گذشته در کتابهایی مثل حلیه المتقین بی پرده نیازهای اطلاعاتی زوجین بیان می شد اما اکنون نه با یک کتاب آموزشی بلکه با یک رمان مواجه هستیم. در اسلام بیان این عاشقی راحت نبوده است. در سینما و داستان و شعر به ترتیب محدودیت ها کم می شوند. ما در شعر راحت تر بودیم چون بسیاری توصیفات حمل بر عشق معنوی شده اند. اما در داستان چه باید کرد. محمد سرشار اکنون دست به یک سنت شکنی زده است و برای تحلیل صحیح این سنت شکنی باید پاسخ درستی به این پرسش داد که تا چه حد باید واقعیت ها را گفت؟

یک منتقد و اپوزیسیون جمهوری اسلامی می تواند برخی از بخشهای کتاب را دوست داشته باشد: نحوه توصیف اعتراضات به سال 88 خیلی شبیه است: راهپیمایی سکوت، آتش زدن سطل زباله، قطع کردن تلفن همراه، راهپیمایی سکوت، سوء استفاده برای آتش زدن مسجد و... یا نقد مسئولین بسیار گسترده و وسیع است آنچنانکه «گرد مرگی روی سر مدیران شهر ریخته اند»[1] (ص83) و حتی از اینکه الگوی پیشرفت و سرگرمی جوانها کار اداره امنیت بود (ص98) هم انتقاد می شود. انتقاد فقط به شهردار و... منحصر نمی شود بلکه امام جمعه را هم شامل می شود که نهایتاً امام جمعه با حکم رهبر عوض می شود و فرد جدید همان استاد نجابت استاد یحیی است. علاوه بر این، نمایش بازجویی با ویژگی هایی که یادآور بازجویان ساواکی است (ص187) در حکومت جمهوری اسلامی بسیار جسورانه است.

برخی صحنه ها باورپذیر نیستند مانند جامع الکمالات بودن همسر یحیی و بعضی شعرخوانی ها مخصوصا هنگام آزادی یحیی چرا که اشعار فاخرتر از سطح یک شعرخوانی خیابانی در دم زندان  هستند یا تلاش برای قتل با  قمه بیشتر شبیه عدالتخواهی های سینمای کیمیایی شده است! یا حضور مدام گرگ در شهر که نماد عذاب است و «حقیقتاً چیزی از غذاب کم ندارد»(ص165) باورپذیر و تأثیر گذار نیست حتی اگر به نظریه «انسان گرگ انسان» (ص240) از توماس هابز ارجاع بدهد.

مبارزه در این رمان بیشتر نمادین و رسانه ای است: راهپیمایی سکوت، سخنرانی، اعتراض، نصب میله های بلند پرچم و... بخشی از روشهای مبارزه با فساد هستند. کار درست، اصلاحات ساختاری و نقدهای ساختاری در داستان وجود ندارند. در حالی که برای یک رستاخیز همه چیز لازم است نه فقط اعتراض و افشاگری.

برخی نظریات یحیی در دوران سرخوردگی نقد نمی شوند. مانند نشستن در شرایط فتنه و اعتقاد به ظهور امام زمان برای حل مشکلات که همیشه دعوای بین انقلابیون ومنتظران بوده است و در اینجا هم به نقطه مناسبی نمی رسد. فقط نظریه صلح امام حسن با نظریه انسان 250ساله پاسخ داده می شود (ص254)

از دشمنی یهود نمی توان انتقاد کرد چرا که قرآن یهودیان را دشمن ترین مردم نسبت به مؤمنین دانسته است ولی نقش و قدرت یهودی  توسط نویسنده بسیار آشکار در قالب اسحاق اژیان و موسی جدیدی بیان شده است. آیا همه مفسدین سرشاخه یهودی هستند؟ و آیا «همه اینها زهر چشم اژیان است» (ص185)؟ این نظریه که یهود در جامعه و حکومت این قدرت گسترده را دارد باید اثبات شود. چنانچه که برخی پژوهشگران استدلال کرده اند که بعضی از افراد مفسد اقتصادی و فراری یهودی بودند[2].

از نقاط قوت داستان این است که یحیی استاد دارد و استاد گاهی ترمز او را می کشد وگاهی او را تحریک می کند که سریع تر برود. استاد اهل احتیاط است (ص176) در ابتدا می خواهد که «بپرهیزد؛ کنار بکشد و دامنش را آلوده نکند» (ص85) و در یک شب اعتراضی به یحیی می گوید «ترستان باید از شرمندگی بابت این همه آدمی باشد که این وقت شب کشانده ایشان اینجا. میدانید همین امشب چند سال از عمرتان را مدیون شدید پسرم؟» (ص132). او قیام را واجب کفایی می داند چرا که «سیر بالحق فی الخلق آمادگی نفس را لازم دارد» (ص255). و نهایتا یحیی را دوباره به خیزش برمی گرداند.

خیزش طلبه عدالتخواه در حالی است که خونش روی برف است و همسرش ادامه دهنده راه اوست...

 

 

[1]  نویسنده در جلسه نقد و بررسی کتاب در کرمانشاه گفت: در کتاب من همه مسئولین مفسد نیستند. بلکه بیشتر آنها بی اعتنا یا ساکت هستند و فقط دو نفر از آنها دچار فساد شده اند.

[2]  عبدالله شهبازی در مورد نسب و نام واقعی خاوری، رئیس فراری بانک ملی، چنین نظری دارد.

  • رضا کریمی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی