تفکر توحیدی

وبلاگ هزار و یک حرف

تفکر توحیدی

وبلاگ هزار و یک حرف

این وبلاگ تلاشی برای تبیین تفکر توحیدی است

کانال تلگرامی رضاکریمی
https://telegram.me/karimireza1001

چکیده: کتاب عاشورا شناسی بنا به بیان نویسنده، عهده‌دار هدف‌شناسی از قیام امام‌حسین ـ علیه‌السلام است. بر پایه‌ی این پژوهش، هفت نظریه درباره‌ی هدف  آن حضرت وجود دارد: ۱. امتناع از بیعت (دفاع)، ۲. حکومت ـ شهادت، ۳. شهادت عرفانی، ۴. شهادت تکلیفی، ۵. شهادت فدیه‌ای، ۶. شهادت سیاسی و ۷. تشکیل حکومت. این اثر در این راستا پژوهشی قابل تقدیر و پر مغز ارائه کرده است و محمد اسفندیاری سعی کرده اقتضائات پژوهش را تا حدود زیادی رعایت نماید و بسیار عقلانی به موضوع بنگرد؛ ویژگی های پژوهشی و نگاه معاصر و مدرن نویسنده به عقل و تاریخ سبب می شود پیشنهاد کنم به جای نام عاشورا شناسی عنوان عاشوراپژوهی برای کتاب انتخاب شود. محور اصلی کتاب و اهتمام اصلی نویسنده بر دو نظریه معاصر مبنی بر حکومت و شهادت است. نویسنده تعارض میان تاریخ و کلام را حل ناشدنی پنداشته است در حالی که می توان گفت عاشورا گرچه مسئله ای چالش برانگیز شده ولی هدف قیام در سطوح مختلفی قابل تبیین است.

 

* منتشر شده در فصلنامه «نقد کتاب کلام، فلسفه و عرفان» شماره9و10

کلمات کلیدی:

کلام، تاریخ، عاشورا، شهادت، محمد اسفندیاری،

مقدمه:

استاد محمد اسفندیاری از نویسندگان پرکار و و دارای آثار قابل تقدیری در حوزه دین، اخلاق دینی و عاشورا و قیام امام حسین است. او پس از طی یک دوره آثار در مورد کتاب و نشر، به صورت جدی وارد حوزه دین شناسی و آسیب شناسی دینی شد. به طور کلی آثار او را می توان به سه دسته کتابیات (کتابشناسی و نقد کتاب)، دین شناسی و برخی شطحیات تقسیم کرد. کتاب حاضر در دوران دین شناسی او نگاشته شده است. ویرایش قبلی کتاب بدون اضافات جدید توسط نشر صحیفه خرد منتشر شده بود.

معرفی کتاب

عاشورا شناسی (پژوهشی درباره هدف امام حسین (ع))، محمد اسفندیاری، نشر نی، 1393، چاپ اول

کتاب حاضر بنا به بیان نویسنده، عهده‌دار هدف‌شناسی از قیام امام‌حسین ـ علیه‌السلام است، و در پی پاسخ بدین پرسش که هدف آن حضرت در هجرت از مدینه به مکه، و از آنجا به کوفه چه بود؟ پاره‌ی اول کتاب در پی تبیین و سنجش این نظریات و تحریر محل نزاع است. در پاره‌ی دوم، نویسنده عهده‌دار اثبات این موضوع شده است که رفتن امام حسین به طرف کوفه، اگرچه به قصد تشکیل حکومت، انتخابی درست بود. پاره‌ی سوم کتاب به دیدگاه آن دسته از اعلام شیعه درباره‌ی هدف امام حسین که تأیید نظرنویسنده است اختصاص دارد.

بر پایه‌ی این پژوهش، هفت نظریه درباره‌ی هدف[1] آن حضرت وجود دارد: ۱. امتناع از بیعت (دفاع)، ۲. حکومت ـ شهادت، ۳. شهادت عرفانی، ۴. شهادت تکلیفی، ۵. شهادت فدیه‌ای، ۶. شهادت سیاسی و ۷. تشکیل حکومت (ص12).

  1. امتناع از بیعت: قیام برای حفظ جان و نهایتاً جنبه انتقاد و تعییر داشت نه انقلاب و ثوره(ص57)
  2. حکومت – شهادت: امام در پی پیروزی و تشکیل حکومت بود اما پس از مأیوس شدن به استقبال شهادت رفت(ص65).
  3. شهادت عرفانی: امام برای وصول به سعادت و لقای خداوند قصد شهادت داشت.
  4. شهادت تکلیفی: تکلیف شخصی و دستور خصوصی و طراحی غیبی برای شهادت امام وجود داشت.
  5. شهادت فدیه ای: امام به شهادت رسید تا به شفاعت برساند[2] (ص81).
  6. شهادت سیاسی: نوعی جهاد بدون سلاح که در پی سلب مشروعیت از دشمن است(ص85)
  7. تشکیل حکومت: هدف پیروزی در کوفه و اقامه امامت یا اعاده خلافت بود نه شهادت در کربلا(ص100)

این اثر در این راستا پژوهشی قابل تقدیر و پر مغز ارائه کرده است. اسفندیاری معتقد است 20 نسخه از کتاب را برای دانشوران حوزه و دانشگاه فرستاده است(ص21)[3]. نویسنده موضوع را چالش برانگیز دانسته و سعی کرده اقتضائات پژوهش را تا حدود زیادی رعایت نماید و بسیار عقلانی به موضوع بنگرد و حتی در پایان مقدمه اش نوشته سزاوار است که برای گره گشایی، مردی مانند کانت در این باره قلم زند(ص22). از آنجا که این موضوع بسیار چالش برانگیز بوده است وی برای تحقیق، روش مناسب مدنظر خود را  توصیه می کند: روش برون دینی که قطع نظر از مقام امامت و علم غیب فقط متن تاریخ را بررسی می کند ...اصل این است که تاریخ را نباید به نفع کلام تأویل کرد(ص39) وی ضمن نقل از کتاب «تاریخ چیست؟» -که ظاهراً مورد توجه وی قرار گرفته است -  می نویسد: محقق باید توجه کند که برای اثبات هر چیز در تاریخ می تواند شواهدی بیابد (ص44). بنابر این باید تاریخ با نگاه پژوهشی خواند شود. ویژگی های پژوهشی و نگاه معاصر و مدرن او به عقل و تاریخ سبب می شود پیشنهاد کنم به جای نام عاشورا شناسی عنوان عاشوراپژوهی برای کتاب انتخاب شود.

بر اساس همین نگاه پژوهشی و تحلیلی ، او قائل به سکوت مسلمانان درباره هدف امام حسین (ع) تا قبل از قرن چهاردهم است و می نویسد از متقدمان فقط سید رضی و از متأخران فقط علامه مجلسی با اندکی تفصیل بدین موضوع پرداختند(ص51) و اگر هر آنچه را گذشتگان گفتند گردآوری کنیم به سی صفحه هم نمی رسد!(ص52). وی دلایلی نه چندان محکم برای سکوت گذشتگان می آورد: اعتقاد به اینکه «قیام عمل به تکلیف بود» و لازم نداستن بحث از هدف، دست نیافتن به پاسخ روشن، هراس از نتیجه قول به شهادت طلبی که منجربه شبهه القای نفس در هلاکت شود، جزئی نگری در تاریخ نگاری قدیم، سیاست گریزی گذشتگان (صص52و53). عجیب است که وی می نویسد در گذشته اساساً سوال درباره علت قیام امام حسین شبهه بود(ص54) و به زعم او چون برخی مانند سید مرتضی و سید نعمت الله جزائری در رسائل خود سخن از پاسخ به شبهات گفته اند پس منظور آنها از شبهه سوال از علت قیام است! در حالی که شبهه می تواند درک نادرست از علت قیام باشد. جالب این است که همین نمونه ها نشان از عدم سکوت گذشتگان دارد و جالب تر آنکه سید مرتضی در همین کتاب از استثنائات سکوت گذشتگان و نیز از قائلان به نظریه  سیاسی تشکیل حکومت است!

محور اصلی کتاب و اهتمام اصلی نویسنده بر دو نظریه معاصر مبنی بر حکومت و شهادت است. نویسنده معتقد است  نظریه تشکیل حکومت در میان شیعیان امروز در اقلیت است (ص27) ولی دیگران (اهل سنت و خاورشناسان) به آن قائل هستند بلکه حتی اعتراف می کند معدودی از دانشوران شیعه (در گذشته و حال) به این نظریه معتقدند (ص100)[4] مانند شیخ مفید و سید مرتضی و شیخ طوسی(ص107). در مقابل،  وی نظریه شهادت سیاسی را تفسیر عصری از قیام امام حسین می داند(ص99) که در گذشته بی سابقه بوده است. اما برخی شواهد در تحلیل وی از نظریات گذشتگان نشان می دهد که نویسنده هم درگیر نگاه مدرن و معاصر به قیام امام است: نادیده گرفتن تلاشهای گذشتگان و اعتقاد به سکوت آنها، تأکید بر تاریخ نگاری جدید، عقلانیت، و آرزوی حضور فردی مانند کانت- فیلسوف نقاد مدرنیته- برای حل چالش های این موضوع، همگی نشان می دهند که دغدغه اصلی او تحت تأثیر مسائل معاصر شکل گرفته است.

مهم ترین محل نزاع از دید نویسنده دیدگاه ششم و هفتم است که عمده بحث هدف شناسی قیام امام حسین(ع) را در بر می گیرد. اما این تقریر نزاع یک نکته مهم دارد و آن اینکه نویسنده دعوایی میان تاریخ[5] و کلام را مکرراً مطرح می نماید: تاریخ نشان می دهد هدف امام تشکیل حکومت است ولی کلام (روایت ما از معصوم) با استناد به «علم امام به شهادت خود» می گوید هدف امام شهادت بود(ص15). ذیل همین نزاع تاریخ کلامی، در این کتاب بارها از نظریه جمع (بین دیدگاه کلامی و دیدگاه تاریخی: بین نظریه شهادت و نظریه تشکیل حکومت) سخن به میان می آید. مبنای نظریه جمع این است که میان علم وقصد فرق است (ص19). وی به نظریه علامه طباطبایی در کتابچه ای با عنوان «بحثی کوتاه درباره علم امام» استناد می کند که بین علم به شهادت و قصد شهادت تفکیک کرده است(ص31) و می گوید پیشتر علامه مجلسی هم بین علم و قصد تفکیک می کند(ص65) هر چند این نظر علامه مجلسی حتی در پاره سوم  کتاب -که به دیدگاه گذشتگان می پردازد - هم تبیین نشده است. نظریه جمع قطعاً ذیل هیچ یک از این نظریات هفتگانه نمی گنجد و می توان آن را به عنوان نظر هشتم مستقلاً عنوان بندی نمود. جالب است که نویسنده هم نهایتاً با وجود توجیه و دفاع مکرر از تشکیل حکومت باز هم در اعلام رسمی نظر نهایی خود میان نظریه هفتم و هشتم! در تردد است. چون – علی رغم دفاع مکرر از دیدگاه تاریخی مبنی بر قیام امام حسین برای تشکیل حکومت- نمی تواند یا نمی خواهد صریحاً در مورد حدود علم امام به کیفیت شهادت موضع قاطع بگیرد. در واقع بحث کلامی علم امام چالش اصلی نظریه کتاب شهید جاوید است؛ نظریه ای که کتاب عاشوراشناسی تلویحاً در تلاش برای بازتولید آن است ولی برای اینکه خود را درگیر چالش جنجال برانگیز و کلامی آن نکند دو تقریر حداقلی و حداکثری ارائه داده و هر دو را برای انتخاب محتمل دانسته است.

نویسنده نظریه رقیب خود را نظریه پرطرفدار معاصر، شهادت سیاسی، می داند و مفصلاً آن را نقد می کند. اما خلأ اصلی که نویسنده به آن نپرداخته است: امکان جمع میان نظریه شهادت عرفانی و تکلیفی با نظریه تشکیل حکومت است. جالب اینکه دو نظریه حکومت و شهادت عرفانی به اعتراف نویسنده کهن ترین نظریات هستند (ص55). گرچه اسفندیاری بارها از نظریه جمع سخن می گوید اما منظورش جمع میان تلقی کلامی (در نظریه شهادت سیاسی) و تلقی تاریخی است. ضمن اینکه قبلاً گفته شد نظریه هشتم می بایست در عناوین درج شود، پیشنهاد می شود نظریه نهم نیز اضافه گردد:  جمع بین ظاهر (تشکیل حکومت) و باطن (تکلیف یا شهادت عرفانی).

اما نویسنده مدعی است نظریه شهادت عرفانی، تفسیری غیراجتماعی و غیرسیاسی، بلکه سیاست زدایانه از قیام امام است (ص65) او اصرار دارد که اثبات این نظریه منوط به این است که حکم مستقلی به عنوان شهادت وجود داشته باشد (ص69). در حالی که جمع بین این دو قابل بررسی و پیگیری است و با تعریف امامت که در کتاب ذکر می شود، هم سازگار است: ریاست دین و دنیا (پاورقی، ص100). اگر امامت را تنها ریاست بر دنیا بدانیم آن وقت اصرار بر اینکه هدف قیام «اقامه امامت یا اعاده خلافت» بود (ص99) موجه است اما امامت ریاست دین هم هست و لذا نباید امامت را با خلافت یکسان بپنداریم. خلافت وجه تحقق ظاهری امامت است ولی بدون آن امامت پابرجاست. اصرار بر اینکه نظریه شهادت عرفانی لزوماً غیرسیاسی و اجتماعی و حتی سیاست زدایانه است سبب می شود بعد باطنی امام مهجور بماند. در حالی که با قول به اینکه امامت ریاست بر دین و دنیاست می توان گفت هدف امام تشکیل حکومت در ظاهر و شهادت طلبی عارفانه و تکلیفی در باطن بود.

برای این نظریه پیشنهادی در همین کتاب موجود نیز شواهدی از بزرگان یافت می شود. مانند نظر شیخ جعفر شوشتری که گفت: امام مأمور به دو جهاد بود: جهاد عام به منظور پیروزی و جهاد خاص برای شهادت خودش(ص65). نویسنده این تقریر را ذیل نظریه حکومت-شهادت می آورد اما در ادامه تقریر دومی از نظریه ارائه می دهد: امام تا برخورد با حر و محاصره قصد حکومت داشت و پس از آن شهادت را به عنوان حربه انتخاب کرد(ص64). اینجاست که قول به جمع میان ظاهر و باطن فراموش می شود و نظریه، ذیل دو مرحله ای بودن هدف قیام پیگیری و تحلیل می شود.

او ادعا می کند نظریه شهادت عرفانی در گذشته قولی شاذ بوده است و فقط سیدبن طاووس[6] چنین گفته است(ص67). البته کمی عقب نشینی می کند و در پاورقی مولوی را هم به این قول اضافه می کند وبعد از معاصران سیدهاشم حداد را به فهرست اضافه می نماید. نکته مهم این است که وی بین شهادت عرفانی و شهادت تکلیفی تفکیک می کند در حالی که این دو قابل جمع بوده بلکه یک نظر را بیان می کنند و می توانیم بگوییم امام به اراده الهی و تکلیفش که لقاء الله در آن است عمل کرد. چنانچه که سیدبن طاووس هم از تکلیف دم می زند و می نویسد: امام تکلیفش همان بود که انجام داد (ص66). اگر این دو نظر را قابل جمع بدانیم نظریه شهادت عرفانی و تکلیفی نه تنها در گذشته و امروز شاذ نبوده بلکه طرفداران بسیاری هم دارد (صص72و73). یکی از این طرفداران علامه مجلسی است که نویسنده بسیار از او برای مدعای خود سود می جوید. علامه مجلسی می نویسد: این مسئله در حقیقت از فروع مسأله قضا و قدر است... در این باب تفکر نکردن احوط و اولی است(ص73). نویسنده با تفکیک شهادت عرفانی از تکلیفی، اولی را شاذ و دومی را خام و عاجزانه از تحلیل می نامد (ص74)! از ایرادات وی به نظریه شهادت تکلیفی این است که هیچ تکلیفی نیست مگر اینکه بنا به مصلحتی مقرر شده باشد(ص74) گویی وی شهادت تکلیفی را بدون غایت  و نتیجه تفسیر می کند. در حالی که می توان عمل به تکلیف  را عین وصول و لقاءالله دانست.

اشکال دیگری که بر نظریات شهادت عرفانی و تکلیفی وارد می شود این است که امام را از الگو بودن خارج می کند و با سخنان امام مبنی بر قیام علیه جور منافات دارد(ص75). همگی این ایرادات بر این مسئله است که جمع میان شهادت عرفانی تکلیفی و قیام علیه جور محال فرض شود. در حالی که چنین صراحتی در بیان قائلین این نظر وجود ندارد.

اوج دفاع از نظریه شهادت عرفانی و تکلیفی آنجاست که نویسنده می گوید: امام خود را مکلف به علم غیب می دانست!(ص175) او این بیان را در تعلیقه انتقادی بر نظریه جمع بیان می کند ولی نادانسته نظریات دیگر را اثبات می نماید! در اینجا به سه روایت برای عمل کردن امام به علم غیب اشاره می کند[7] (صص175و176) که دو مورد آن از جنس واقعیت هایی تاریخی  هستند که نویسنده مدام بر آن برای دفاع از نظر خود و نقد نظر دیگران می بالد و بر آن تأکید می کند.

  1. نامه ای آسمانی توسط جبرئیل برای پیامبر آورده می شود که وظیفه امام را خروج با اقوام برای شهادت می داند: قَاتِلْ فَاقْتُلْ‏ وَ تُقْتَلُ‏ وَ اخْرُجْ‏ بِأَقْوَامٍ‏ لِلشَّهَادَة (الکافی ،ج‏1، ص 280)
  2.  پاسخ امام به محمدبن حنفیه که او را از رفتن به کوفه نهی کرد: اخْرُجْ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَاکَ‏ قَتِیلا (اللهوف على قتلى الطفوف، ص65)
  3. پاسخ امام به کسانی که او را از رفتن به کوفه باز می داشتند: مأمور به فرمانی شدم و به آن عمل می کنم.

همانطور که گفته شد تأکید نویسنده در روش صحیح تحقیق، رجوع به تاریخ است. او می گوید به جای کلام و روایت های کلامی باید بر اساس واقعیت های تاریخی تحلیل کنیم. حداقل مورد دوم و سوم واقعیتها و گزارش های تاریخی – گفت و گوی دیگران با امام – هستند که در عالم ماورای ماده رخ نداده اند. او معتقد است نظریه شهادت گذشته از تعارض با واقعیت های تاریخی با کلام رایج شیعه در تعارض است (ص16) لذا بر اساس تعارض بین تاریخ و کلام در مورد زندگی امام حسین(صص197-186) نتیجه می گیرد که روایتهای کلامی را به سود تاریخ کنار بگذاریم! اما اولاً همانطور که مصداق آورده شد در مورد امام تاریخ با تاریخ هم تعارض دارد ثانیاً این تعارضات غیرقابل رفع نیستند. جالب است که نویسنده سیدبن طاووس را عامل انتشار نظری شاذ و نامقبول از قرن هفتم به بعد می داند(ص276) اما از او نقل می کند که امام قبل از اینکه شهادت مسلم را بداند از مکه خروج کرد (ص218، پاورقی). این خبر از زبان سید می تواند نشانه این باشد که منظور او در بیان «شهادت عرفانی» این نبوده که امام بدون توجه به واقعیت های تاریخی صرفاً به قصد لقاءالله خود را به کشتن داده است.

این کتاب تصویری معقول از تدبیر امام در قیام ارائه می دهد. در پاره دوم این کتاب می فهمیم  به 4دلیل انتخاب کوفه صحیح ترین انتخاب بوده است و امام بارها تدبیرهای مختلف را به کار برده است و بر اجتماع خردمندان تأکید کرده است(ص245)  اما مدبرانه بودن قیام امام  و احتمال امکان پیروزی در قیام با شهادت طلبانه بودن آن مانعه الجمع نیستند. نویسنده از اعتقاد شیخ طوسی به «نفی تعبد به کشته شدن» نتیجه می گیرد که وی روایاتی که دلالت بر قصد شهادت امام دارد (مانند‏ وَ اخْرُجْ‏ بِأَقْوَامٍ‏ لِلشَّهَادَة و إِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَاکَ‏ قَتِیلا) را نمی پذیرد (ص307). در حالی که اولاً صراحتی در این خصوص از کتب شیخ وجود نقل نمی کند و ثانیاً با عجله و ذهن خوانی تلاش شده است که روایات از زبان یک محدث نفی شود! آن هم کسی که با نوشتن کتاب «الاستبصار...» نشان داد در جمع بین روایات مختلف تبحر و دغدغه دارد. به جای چنین موضع گیری آیا نمی شود گفت می توان قیام امام را عاشقانه و فراعقلی(251) معنا کرد به طوری که ضدعقل هم نباشد؟ چنانچه که آیت الله شعرانی درباره امکان پیروزی امام می گوید با اینکه وی قائل به نظریه تشکیل حکومت نیست.

خلاصه اینکه نویسنده تعارض میان تاریخ و کلام را حل ناشدنی پنداشته است در حالی که می توان به جای اعتقاد به 14 قرن سکوت در مورد هدف قیام امام بگوییم عاشورا گرچه مسئله ای چالش برانگیز شده ولی هدف قیام در سطوح مختلفی قابل تبیین است. به قول یکی از عارفان متفکر روزگار ما: امام در مورد علت رفتنشان به کربلا به هر کسی مطابق عقلش چیزی گفت (مصباح الهدی، ص309)[8]. لذا می توان بر اساس سلسله مراتب طولی عقول آدمیان، نظرات مختلف در مورد هدف عاشورا را نیز با هم جمع نمود. در این مقال دیدیم که این امکان فراهم است و برخی هم به آن اشاره نموده اند.

عاشقانه بودن قیام امام و قربانی بودن او همان استرجاع و رضایت و زیبا دیدن مصیبت است و این با عاقلانه بودن او در تضاد نیست
امام میخواست قربانی شود ولی نه به قیمت عمل نکردن به آیه تهلکه، بلکه خدا میخواست او را از طریق عزت خواهی و اصلاح طلبی از یک سو ظلم و بدعهدی و سست عنصری از سویی دیگر کشته ببیند تا خدا خدایی کند و صابران آزموده شوند. عاشقانه بودن به معنای تسلیم بودن است نه خود را به کشتن دادن.

 

 

 

[1] ناگفته نماند منظور از هدف در عنوان و متن کتاب، هدف درجه دوم یا برنامه های امام برای تحقق اهداف است و بنابراین تعریف، از اهداف درجه اول مانند امربه معروف و نهی از منکر بحث نمی شود. پس تا پایان کتاب هرجا هدف هست باید «برنامه» خوانده شود. این وضع اصطلاح، گاهی کتاب را دچار چالش می کند. در  نظریات هفتگانه برخی عناوین ذیل عنوان هدف درجه دوم قابل تعریف نیستند. مانند شهادت عرفانی و شهادت تکلیفی که هدف درجه اول محسوب می شوند و نمی تواند وصول به لقاء الله یا عمل به تکلیف را برنامه امام برای رسیدن به هدف اصلی دانست بلکه این موارد خود هدف اصلی محسوب می شوند. وی حتی در مورد نظریه شهادت فدیه ای و سیاسی قائل به این است که آمرزیده شدن امام یا احیای دین نتیجه است نه هدف قیام (ص34). بنابراین این نظریات هفتگانه همگی پاسخی به پرسش از برنامه و هدف درجه2 امام از قیام نیستند و فقط می توان نظریات مربوط به حکومت و شهادت را ذیل این پرسش مطرح نمود. چنانچه که عمده بحث بر محوریت همین نظریات می گردد. همین عدم یکسانی ابواب کتاب می تواند مقدمه ای باشد بر پیشنهاد اینجانب در خصوص امکان جمع بین نظریات مختلف، به این معنی که همه نظریات را در عرض یکدیگر ندانیم.

[2] نویسنده مقام شفاعت را با کفاره و فدیه بودن شهادت امام خلط می کند (ص77). شفاعت پس از پیوند عاشقانه امام و محب رخ می دهد ولی فدیه و کفاره نیازی به محبت اهل بیت ندارد و به محض وقوع شهادت کفاره پرداخت شده است.

[3] در جایی دیگر از او نقل کرده اند هیچ یک از این 20نفر نظر من را رد نکرده است( http://www.ibna.ir/fa/doc/report/211110) اما وی در جلسه ای با حضور اینجانب این موضوع را تکذیب کرد و گفت برخی از این اساتید از قائلان نظریه شهادت بودند.

[4]  نویسنده در ادعایی متناقض می نویسد باید پذیرفت دیدگاه گذشتگان شیعه این بود که امام حسین به قصد تشکیل حکومت قیام کرد (ص276). این جمله مطلق، گویی مدعی است که این نظریه نزد قاطبه شیعیان پذیرفته شده است!

[5] وی در حین بحث مجزا از موارد اختلاف به بحث اختلاف در تاریخ که می رسد(صص35و36) فقط یک روایت را بیان می نماید گویی که می خواهد بگوید اختلافی در تاریخ نیست و اختلاف در موضوع کلامی موجب اختلاف تاریخی شده است (ص37).

[6]  نویسنده برای کاهش اعتبار کتاب مورد وثوق لهوف تلاش می کند فهرستی از تناقضات آن را بیان می نماید (ص42).

[7]  در جلسه نقد و بررسی کتاب ، نویسنده در پاسخ به سوال اینجانب گفت بعد از بررسی سندی به این نتیجه رسیده است که صحت این روایات را قبول ندارد! جالب توجه است که وی عمده دلایل تاریخی خود را از کتاب تاریخ طبری نقل می کند که معتقد است بخش مقتل آن متعلق به مقتل ابی مخنف است و مورد تأیید شیعیان. یعنی به اعتقاد نویسنده احادیث کافی به بررسی سندیت نیاز دارد ولی گزارش های طبری به خاطر ابی مخنف معتبر است.

[8]   مرحوم دولابی در ادامه البته می گویند:«ولی علت اصلیش معلوم نشد: امام حسین به خداوند گفت من می خواهم قربان شما شوم!» اما از آنجا که هدف در اینجا بیان امکان جمع میان برخی نظریات ظاهراً متضاد است به این صورت که هر یک بر اساس مراتب عقول آدمیان قابل پذیرش هستند لذا بحث بر سر نظرات عمیق تر می بایست در مجال مناسب مطرح گردد. در گذشته مطلبی اجمالاً در خصوص تبیین نظر مرحوم دولابی نوشته ام: http://r1001.blog.ir/1392/09/25/imamhossein

  • رضا کریمی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی