تفکر توحیدی

وبلاگ هزار و یک حرف

تفکر توحیدی

وبلاگ هزار و یک حرف

این وبلاگ تلاشی برای تبیین تفکر توحیدی است

کانال تلگرامی رضاکریمی
https://telegram.me/karimireza1001

هشدار: ممکن است با خواندن این یادداشت داستان لو برود! 

پنجشنبه فیروزه ای درباره یک اردوی دانشجویان شاگرد اول دانشگاه در مشهد است که برخی دانشجویان درگیر زیارت و برخی درگیر مسائل مربوط به ازدواج و عشق خود هستند و برخی درگیر هردو! و نکته مهم مسئله زیارت حقیقی و سیر از ظاهر به سوی باطن و حقیقت زیارت است.

پرسشی که خواننده را تا پایان درگیر خود می کند. چرا پنجشنبه؟ و چرا فیروزه؟ ظاهراً غزاله به رنگ فیروزه ای علاقه دارد: روسری فیروزه ای، کاشی فیروزه ای حرم، رنگ فیروزه ای کلاس نقاشی ... اما ای کاش حکمت رنگ فیروزه ای و مثلاً خواص فیروزه به بهانه ای در کتاب بیان می شد. مثل تبیین حکمت و ماهیت زیارت حقیقی که به بهانه کتابخوانی در حرم به خواننده منتقل می شد. به نظر می رسد که آغاز و پایان رمان به نحوی بدون برخی توضیحات روایت شده و گویی باقی مانده داستان را باید خواننده خود ترسیم کند. این روش برخلاف توصیفات مفصل و جزئی نگرانه نویسنده از ظاهر شخصیتها به ویژه از زبان غزاله است. برای فهمیدن وجه تسمیه کتاب به «پنجشنبه فیرزوه ای» هم خود خواننده باید تلاش کند و تا پایان باید صبر کند تا به نتیجه ای برسد.

بسیاری از کسانی که کتاب را خوانده اند به روانی بیان و سلیس بودن قلم نویسنده اذعان دارند. توصیفات از اندازه، رنگ، ترکیبات و حرکات بسیار گیرا و زیبا هستند. مثلاً در جایی از کتاب حال عاشقانه ی غزاله، ضمن توصیف ماهی ها به کنایه و با زیبایی توصیف می شود؛ آنجا که توجهش به آکواریوم و یک ماهی نارنجی با لب قرمز می افتد و می گوید: چشم نخوری خانوم خوشگله! و در این حین پیامکی از سلمان می آید و غزاله جوابی می دهد و می گوید: «باز به ماهی لب قرمز نگاه می کنم. یک ماهی تپل زرد افتاده دنبالش. از این طرف آکواریوم می روند آن طرف و چند ثانیه ای بر می گردند. حسابی بازی شان گرفته». (ص153)

 این نوع توصیفات مؤثر در حرم شناسی هم بسیار به چشم می آید و خواننده به شدت درگیر جزئیات حرم و آدمهای آن می شود؛ از نام ها و مکان ها گرفته تا جزئیات زیبایی شناسی در معماری و حکمت برخی سازه های متفاوت[1]  تا کارهای خدام حرم و رفتارهای زوار ... ؛ از دارالولایه تا مسجد گوهرشاد. گاهی هم دقت در حرم به اوج می رسد: «وقتی پا می شی همه زیارت نامه ها رو جمع کنی، توی چرخه طبیعی رفت و آمد زائرا اختلال ایجاد می کنی! (ص312).

هر چند ناگفته نباید بماند که نویسنده گاهی یادش می رود که مجلس زنانه را مردان می خوانند و توصیفات به حدی جزئی می شوند که با زمینه معنوی رمان ناهمخوان می شوند مانند توصیفاتی که از اندام صدف می شود.  برخی صحنه ها و ماجراها که از ناهنجاری های جامعه پرده برمی دارد طوری است که این سوال را از نویسنده به وجود می آورد که آیا این کتاب را با هدف ترویج فرهنگ معنوی زیارت و علی رغم برخی روایت ها از ناهنجاری ها برای مطالعه توسط یک دختر دبیرستانی توصیه می کند[2]؟!

از ویژگی های فرم روایی داستان این است که حوادث چندان رابطه علی معلولی ندارند به طوری که اغلب خواننده نمی پرسد و نمی خواهد بداند که بعداً چه می شود. این ویژگی سبب کندی و آرامی در روایتگری ها می شود و خواننده به جز در مواردی خاص مانند پیش درآمد رمان و در ماجرای رسوایی صدف خیلی در بند هیجان ادامه داستان نیست. البته چند نقطه هیجانی در داستان وجود دارد که زود به اتمام می رسند: مانند ماجرای درگیری پدر صدف با صدف و یا مثلاً دستگیر شدن مریم و شهاب در حرم می توانست نقطه چالش برانگیزی در یک داستان معنوی و زیارتی باشد اما با رفع سوءتفاهم توسط آستان قدس ماجرا ختم به خیر می شود و داستان زیباتر می شود. مثال دیگر، ماجرای ارسال غیرعمد  پیش نویس ها در ایمیل است که با استفاده از امکانات فضای مجازی روایت شده و خوب از کار در آمده است و به هیجان داستان اضافه می کند.

  یکی دیگر از ویژگی های روایی کتاب این است گاهی در هر فصل بندهای مختلفی برای تعویض راوی وجود دارد و گاهی در انتهای هر بند ما با یک «پایان مستمر» روبرو هستیم. یعنی صحنه همچنان ادامه دارد و خواننده می تواند با وجود اتمام کلمات همچنان به تصورات خود از صحنه ترسیم شده ادامه دهد. این کار به زیبایی و فعال شدن خواننده کمک زیادی کند: «سرم را جلوتر می برم و بو می کشم. بوی پدر بچه ازش بلند می شود. عاشق این بو هستم. دست هایم را باز می کنم تا بیاید بغلم. با چشم های آبی نگاهم می کند و عقب عقب می رود تا می افتد؛ هنوز زل زده به من. (ص326).

  یکی از خلاقیتهای روایی این است که دو راوی در داستان وجود دارد، سلمان و غزاله. یعنی راوی نه اول شخص است نه سوم شخص و دانای کل. بلکه دو نفر اول شخص وجود دارد! این خلاقیت در جایی از داستان چنان نویسنده را وسوسه می کند که خودش هم به میدان می آید و می گوید شاید با سه یا چهار راوی داستان را می نوشتم! (ص247). البته روایت غزاله غالب است  و داستان با او تمام می شود و راوی فصل وصل تنها غزاله است و حتی طرح روی جلد کتاب دختری با چادر فیروزه ای است. ما حتی یک زیارت معنوی همراه با کتابخوانی عرفانی که غزاله مدام روایت می کند را از طرف سلمان نمی بینیم؛ گرچه می دانیم که کتاب را سلمان به غزاله معرفی کرده و امانت داده است. شاید هم نویسنده معتقد است چون سلمان این کتاب را به غزاله داده و  او از مرحله کتابخوانی گذر کرده است.

انواع عشق پاک و عشق معمولی و سطحی و عشق بدنام (رابطه غیرشرعی) همگی در رمان به تصویر کشیده می شوند. در این میان زلالی رابطه سلمان و غزاله تحسین برانگیز است: «همان روزهای اول سلمان خواسته بود که با هم رابطه نداشته باشیم. نه با پیامک، نه ایمیل و نه هر جور دیگری که این رابطه را به دوستی بدل کند. می گفت نمی خواهد رابطه مان زخمی شود. دقیقاً از واژه  «زخمی» استفاده می کرد. می گفت نمی خواهد مقدمه یک زندگی آسمانی و ابدی را با این کارها جوری رقم بزنیم که بعدها از به یادآوردنش خجالت بکشیم» (پنجشنبه فیروزه ای، ص102).

کتاب پنجشنبه فیروزه ای فلسفه و عرفان را به صورت عامه پسندی ارائه کرده است و فضای فلسفی عرفانی نویسنده در داستان کاملا آشکار است[3]. گیره روسری فیروزه ای ام را با ادب و احترام خاصی می گذارم در یکی از طبقات کتابخانه ام. درست جلوی کتاب اسفار اربعه صدرالمتألهین که آن را هم خیلی دوست دارم. البته فقط دوست دارم! (ص35). انتخاب کتاب «ادب فنای مقربان» از آیت الله جوادی آملی برای کتابخوانی های غزاله و شخصیت فلسفی منطقی سلمان و بندهایی از این کتاب مانند این قسمت نشانه هایی این علایق نویسنده هستند.

اما پیام داستان بالاتر از فلسفه است: بالاخره این همه واحدهای فلسفه ای که گذرانده ام یک جایی باید به کار بیاید (ص34). این یعنی مهم ترین مضمون داستان در مورد زیارت سیر از ظاهر به سوی باطن است مانند بحث و چالش بر سر اینکه موقع زیارت باید جلو برویم زیارت کنیم  و دست به ضریح بزنیم یا نه؟! (ص52). این مسئله در پایان بیشتر ظاهر می شود؛ در فصل وصل خواننده ممکن است با دیدن عنوان فصل تصور کند که ماجرای ازدواج سلمان و غزاله به سامان می رسد. اما فصل وصل رسیدن غزاله به فهم امام ورای ضریح و پنجره و دیوار است. این تلنگر خود نقش مهمی در سیر از ظاهر به باطن دارد. خواننده ممکن است بپرسد آیا بالاخره سلمان و غزاله ازدواج می کنند؟ پاسخ صریحی داده نمی شود. از قبل می دانیم سلمان برای چله نشینی، با دوستان اردو به تهران برنمی گردد و غزاله هم ناگهان از بازگشت منصرف شده و  از قطار پیاده می شود و سلمان را می بیند که لنگان لنگان در حال کمک برای حمل وسائل یک پیرزن است و نمی داند او هم با این قطار نمی رود. غزاله به حرم می رسد و سلمان هم همین نزدیک است... گویی وصل غزاله و سلمان را باید گذاشت و به وصل میان آنها و  امام فکر کرد.

 

[1]  چه حکمتی است که این گلدسته ها برخلاف بقیه گلدسته ها از سطح زمین شروع می شوند: ص162

[2]  نویسنده در جلسه نقد کتاب در پاسخ به این سوال من  که آیا خواندن اثر خود را به دختران دبیرستانی توصیه می کنید؟ گفت: اطلاعات دختران امروز به نسبت گذشته خیلی بیشتر است و شرایط جامعه طوری است که در سنین پایین بسیاری از مسائل را یاد گرفته اند.

[3]  «وارد رستوران می شوم و اطراف را نگاه می کنم. استادها دور یک میز نشسته اند. استاد نجفی هم بین آنهاست. از آن استادهایی است که وقتی صحبت از وحدت وجود می شود، دوست دارم زمان متوقف شود و او ساعت ها حرف بزند. بگوید که یک ذات واجب داریم و باقی همه تجلیات وجود او هستند. چهار ساعتی که در هفته با او درس داشتیم، بهترین لحظات ترم بود که دوست داشتم خیلی دیر بگذرد، اما همیشه زودتر از بقیه کلاس ها می گذشت» (ص۵۰). جالب است که کتابهای سلمان در اتاقش همگی فلسفی عرفانی است: «ممدالهمم علامه حسن زاده، اسفار اربعه صدرای شیرازی، منظومه مرحوم ملاهادی، نهایه الحکمه علامه طباطبایی، حکمت متعالیه و فتوحات مکیه (ص103).

  • رضا کریمی

نظرات (۱)

 خانم عرفانی در کتاب انقدر از جزئیات صحبت کرده که گاه خیلی ریتم کندی به کتاب داده اما باز با مهارت خواننده را بدنبال خود می کشاند.در نوع خود از لحاظ ادبیات متعهد و موضوع کتاب بسیار خوبی بود .نقد شما هم خیلی بسیار ظریف و ادیبانه در عین حال فلسفی و عرفانی بود.موفق باشید.
پاسخ:
ممنونم
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی