تفکر توحیدی

وبلاگ هزار و یک حرف

تفکر توحیدی

وبلاگ هزار و یک حرف

این وبلاگ تلاشی برای تبیین تفکر توحیدی است

کانال تلگرامی رضاکریمی
https://telegram.me/karimireza1001

مشتقات صلح و صلاح در دو معنای شاخص به کار می روند: یکی در معنای عدم فساد در عالم؛ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَ لا یُصْلِحُونَ (شعراء/152، نمل/48) و دیگری مقابل جنگ. به نظر می‌رسد معنای اول اعم از دومی باشد. اگر ریشه کلمه را به معنای اعم خود ذیل هماهنگی و وحدت و پیوستگی ببریم آن وقت صلح و نجنگیدن مستلزم پذیرش هماهنگی و وحدت است. امروزه به‌ویژه در تلقی مدرن بیش‌تر صلح، ذیل اندیشه‌ی«عدم خشونت» معنا می‌شود. اما در نگرشی عام می‌توان صلح را به‌صورت گسترده و به وسعت زمین تفسیر نمود و به جای نگاه روان‌شناسانه و جامعه‌شناسانه، مواجهه‌ای هستی‌شناسانه را در پیش گرفت.

بنابراین فساد را می‌توان خلل در زمین و زمان نامید. یعنی گناه و جرم در شرایطی که در زمین و زمان آثار خود را برجا بگذارد فساد نامیده می‌شود. می‌بینیم که فساد و زمین در قرآن بارها در کنار یکدیگر بیان می‌شوند

امروزه فساد بربرخی زشتی‌ها یا مفاسد اقتصادی یا عدم رعایت برخی مظاهر و مناسک دینی اطلاق می‌شود، اما آیا می‌توان فساد را به این موارد خلاصه کرد؟ به نظر می‌رسد مطابق تفسیر «زمین‌مند» از فساد می‌بایست مصادیق مهم‌تر را در موارد دیگر جست‌وجو کرد. ما می‌توانیم بگوییم عادت به بدقولی و بدامانتی از مهم‌ترین مصادیق فساد هستند. اما اگر فساد را خلل در هماهنگی و پیوستگی عالم بدانیم آن وقت این موارد در رأس فسادهای بشر در زمین قرار می‌گیرند. در روایات آمده است که در سه چیز هیچ رخصت و استثنایی وجود ندارد[1]:بدعهدی، بدامانتی و عدم نیکی با والدین. در رعایت این سه، دین و ایمان طرف مقابل هم مهم نیست. اکنون فکر کنیم که آیا این سه،محور مشترکی دارند؟ چه چیز این‌ها را به قواعدی استثناناپذیر و فرادینی تبدیل کرده است. فکر می‌کنم محور مشترک، «هماهنگی و پیوستگی» بین انسان‌ها باشد. عهد یعنی قراردادی که بین افراد پیوستگی ایجاد می‌کند و اساساً به گفته‌ی امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)عهد، فراگیرترین فرمان الهی است که انسان‌ها با وجود اختلاف تمایلات و تشتت آرا در مسائل مختلف، بر این مسئله توافق دارند و آن را تعظیم می‌کنند[2]. امانت هم نشان اعتمادی است که از انس انسان‌ها و احساس امنیت در میان مردمان خبر می‌دهد. نیکی به پدر و مادرمظهر رابطه‌ای فراتر از یک نسل است و نشان می‌دهد در آبادانی و صلح زمین نه‌فقط مردمان یک نسل بلکه رابطه‌ی نسل‌ها نیز می‌بایست بر صلح و نیکی باشد.

چه چیز این سه فساد را فرمانی در رأس امور قرار می‌دهد؟ گفتیم که عهد و امانت و نیکی به والدین اولاً استثناناپذیر هستند و ثانیاً فرادینی. یعنی فجور و بی‌دینی فرد نمی‌تواند موجب نقض این فرامین شود. اما فرادینی بودن آن‌ها به معنای غیرالهی بودنشان نیست و نمی‌بایست میان این دو خلط کرد. این قواعد و فرامین فریضه‌ی خدا هستند و گرچه مورد تأکید دین هستند اما به گواهی تاریخ در میان نیکان و فاجران هم پذیرفته و تعظیم شده‌اند و عدم رعایت آن‌ها با واکنش خدای منتقم روبه‌رو شده است.

سنت املاء و استدراج را بر اساس همین معنا از فساد می‌توان تبیین کرد. خداوند اجازه‌ می‌دهد تا هرچیزی به نهایت بسط خود برسد: وَ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ وَ أُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کَیْدِی مَتِین (اعراف/182و183). فساد در زمین است و خداوند مهلت می‌دهد تا فساد عالم‌گیر شود آنگاه ناگهان واکنش نشان می‌دهد. البته ناگهانی بودن از سوی فسادکنندگان معنی دارد. چراکه آن‌ها غرق‌شدگانی هستند که بیرون از عالم خود را نمی‌بینند. پس «نمی‌دانند» که به‌تدریج چه بر سرشان می‌آید و وقتی عذاب سر می‌رسد آن را ناگهان ادراک می‌کنند.

می‌توانیم این را هم بگوییم که نگاه توحیدی و بینش زمین‌مند نسبت به فساد بر این اساس است که بدانیم خداوند بر همه‌کس ریزش و رحمت دارد و این و آن را عطا می‌دهد. آن کس که به غیرخدا رغبت کند بازهم در معرض ریزش باران هستی است. اما تا آنجا که بندگان این رحمت را بپذیرند و در رحمت الهی و جریان فیاض هستی خلل وارد نکنند.

یکی دیگر از نتایج این تفسیر، نقش «رضایت» در شناخت فاسدان است. انسان‌ها با رضایت و خشم با دیگران نسبت برقرار می‌کنند و وقتی به فعل قومی رضایت داده شود داخل در آن قوم شده‌اند. در واقع رضایت و خشم عامل اجتماع مردم است و این رضایت چنان در برقراری پیوند مؤثر است که می‌تواند ملاک قضاوت در مورد عمل آن‌ها شود.مصداق مهم این واقعه، رفتار قوم ثمود است که به هلاکت آن‌ها منجر شد. یکی از افراد قوم ثمود شتر صالح را پی کرد اما خداوند این فعل را به همه‌ی قوم تعمیم داد[3]. در قرآن آمده است: کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْواها ... فَکَذَّبُوهُ فَعَقَرُوها (شمس/11و14). در این آیات ضمائر همه، سوم‌شخص جمع هستند  اما در بین آن‌ها به یک ضمیر سوم‌شخص مفرد بر می‌خوریم إِذِ انْبَعَثَ أَشْقاها (شمس/12). این تغییر ضمیر از جمع به مفرد و مفرد به جمع نشان از سرایت عمل فرد به جامعه به واسطه‌ی رضایت قوماست که لایه‌ی پنهان آن را می‌توانیم بر اساس فهم زمین‌مند از فساد درک کنیم.

راه مقابله با فتنه را برای مقابله با فساد می‌توان توصیه نمود. اما در اینجا سخن از ارائه‌ی راهکار نیست و تنها در پی تفکر در معنای حقیقی فساد هستیم. بیان این ویژگی‌ها به‌طور اجمال بود و اولاً به درک بیش‌تر فراگیری فساد کمک می‌کرد و ثانیاً اجمالاً به رفع این سوءتفاهم احتمالی کمک می‌کرد که تفسیر زمین‌مند فساد نمی‌بایست به معنای انفعال و برخی تصورات غلط ناشی از جبرتاریخی باشد.

اکنون با این معنا، باید بگوییم مشکل اصلی جامعه‌ی ما ناهماهنگی و گسیختگی است. اسراف در وقت و هزینه و نیروی انسانی فساد است. عدم عمل به وعده‌ها فساد است. بدامانتی در امور اقتصادی و غیرِاقتصادی هم موجب خلل در روابط و نسبت‌ها است. سپردن سکان مدیریت به افراد ناشایست هم موجب ناهماهنگی در آن حوزه‌ی مدیریتی و حوزه‌های تحت‌تأثیر آن است. این ناهماهنگی در قرآن فساد و عدم برقراریِ صلح نام دارد. علاوه بر این موارد، سکوت همراه با رضایت مردم در مقابل مفاسد هم خود فساد است، چنانکه گفتیم راضیان به فعل یک قوم جزء همان فاعلان به حساب می‌آیند و راضیان فساد خود فاسد هستند، چراکه فساد همه را می‌بلعد مگر کسی که نارضایتی از وضع موجود را حداقل در قلب خود بیابد.

زمین‌مند بودن فساد تجلیات مختلفی دارد: گاهی منظور ساختاری شدن فساد است و گاهی تبدیل رفتارها به «فرهنگ» مردم منظور است که در زندگی روزمره، سنت‌ها و رفتارهای خواص تجلی پیدا می‌کند. اما همه‌ی مصادیق شناخته‌شده از فساد را می‌بایست به یک اصل کلی برگردانیم: آنجا که صلح و وحدت عالم نقض می‌شود.

 

*متن کامل در سوره اندیشه ، بهمن و اسفند93، ص13و14 : زمین مندی فساد

 

[1]ثَلَاثٌ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِأَحَدٍ فِیهِنَّ رُخْصَةً أَدَاءُ الْأَمَانَةِ إِلَى الْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ وَ الْوَفَاءُ بِالْعَهْدِ لِلْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ وَ بِرُّ الْوَالِدَیْنِ بَرَّیْنِ کَانَا أَوْ فَاجِرَیْن‏ (کافی ، ج‏2، ص 163)

[2]فَإِنَّهُ لَیْسَ مِنْ فَرَائِضِ اللَّهِ شَیْ‏ءٌ النَّاسُ أَشَدُّ عَلَیْهِ اجْتِمَاعاً مَعَ تَفَرُّقِ أَهْوَائِهِمْ وَ تَشَتُّتِ آرَائِهِمْ مِنْ تَعْظِیمِ الْوَفَاءِ بِالْعُهُود (عهدنامه مالک اشتر، نامه 53 نهج البلاغه)

[3] إِنَّمَا یَجْمَعُ النَّاسَ الرِّضَا وَ السُّخْطُ وَ إِنَّمَا عَقَرَ نَاقَةَ ثَمُودَ رَجُلٌ وَاحِدٌ فَعَمَّهُمُ اللَّهُ بِالْعَذَابِ لَمَّا عَمُّوهُ بِالرِّضَا فَقَالَ سُبْحَانَهُ‏ فَعَقَرُوها فَأَصْبَحُوا نادِمِین‏(خطبه 201 نهج البلاغه)

  • رضا کریمی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی