شهید مطهری ملاقات هایی با مرحوم هاشم حداد داشته است و تعریف کرده است که: یکبار که خدمتشان بودم از من پرسیدند: نماز را چگونه میخوانی؟ عرض کردم: کاملاً توجّه به معانیِ کلمات و جملات آن دارم!فرمودند: پس کِیْ نماز میخوانی؟! در نماز توجّهات به خدا باشد و بس! توجّه به معانی مکن!
(روح مجرد/ص162)
در مورد شرح این جمله من از راویان خاطره نتیجه گیری های متفاوتی دیده ام و هر کس از ظن خود این خاطره را در تأیید نکته و مسئله خود بیان می کرد. یکی در بی فایده بودن بحث از لغات و مفردات می گوید، دیگری از لزوم حال و لذت در نماز به جای علمی کردن نماز می گوید، برخی از بی حاصل بودن حضور قلب به واسطه توجه و مراقبه صرف و برخی دیگر هم بدون توجه به تحلیل موضع مرحوم حداد این خاطره را در تأیید مقام والای ایشان و پایین بودن سطح معنوی شهید مطهری می دانند!
به نظرم راوی اصلی ماجرا، یعنی علامه حسینی طهرانی، خودش بهترین شارح باشد. پس به منبع خبر دوباره رجوع می کنیم:
انصافاً این جملۀ ایشان حاوی أسرار و دقائقی است، و حقّ مطلب همینطور است که افاده فرمودهاند.
چرا که در نماز اگر انسان متوجّه معانی نماز شود که مثلاً إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ به معنی آنست که: من فقط ترا عبادت میکنم و از تو استعانت میطلبم، ذهن و فکر نمازگزار بدین حقیقت متوجّه بوده و از توجّه کامل به خدا غافل است؛ در حالیکه باید توجّه صد در صد به سوی خدا باشد و مخاطب فقط خدا باشد، و در اینصورت دیگر توجّه به معنی نیست مگر به نحوۀ آلی و مِرْآتی، همچنانکه در نماز نباید انسان توجّه به الفاظ و عبارات آن داشته باشد مگر توجّه آلی و مِرْآتی. زیرا اگر توجّه به الفاظ نماز از صحّت ادا کردن و تجوید آن و أداءِ از مخارج آن شود، دیگر آن نماز، نماز نیست؛ نه توجّه به خداست و نه توجّه به معنی.
ولی اگر توجّه به خدا شود و انسان در خطاب و مکالمهاش با خدا لحظهای فرود نیاید، نه فکر الفاظ نماز را بنماید و نه فکر معانی آنرا، در اینصورت تمام الفاظ خود بخود به نحو آلی و مِرآتی یعنی با نظر غیر استقلالی آمده و به دنبال، جمیع معانی نیز به طریق آلی و مِرآتی نه با نظر استقلالی آمده و همه به نحو صحیح و مطلوب أدا شده است بدون آنکه در توجّه تامّ به خداوند و حضور قلب خللی وارد آید.
مثلاً در همین مکالمات و گفتگوهائی که ما شبانهروز با هم داریم، و در سخنرانیها و خطابهها و مراجعات و فصل خصومتها و سائر اموری که در آنها عنوان تخاطب و گفتگو است، تمام توجّه ما به شخص مخاطب است نه به خطاب. آنچه در خطاب از مغز و اندیشۀ انسان بر زبان جاری میشود همهاش درست و صحیح است، بدون اینکه ما توجّه به صحّت آنها داشته باشیم؛ و اگر یک لحظه توجّهمان را به عبارات و مطالبی که ردّ و بدل میشود منعطف سازیم، اصل توجّه به خطاب از میان میرود و در آن لحظه دیگر مخاطبی وجود ندارد.
بزرگان فرمودهاند: جمع میان دو لحاظ استقلالی و آلی نمیشود. اگر لحاظمان در نمازها مستقلاّ به خدا باشد حتماً به الفاظ و معانی آنها باید آلی و غیر استقلالی و تَبَعی باشد؛ و اگر لحاظمان را به الفاظ نماز و یا معانی آن مستقلاّ بدوزیم، قهراً و اضطراراً باید توجّهمان به خدا تبعی و ضمنی باشد نه استقلالی.
من وقتی با شما سخن میگویم و مثلاً میگویم: آقا شما امروز مسافرت نکنید، و در حرم امام رضا بمانید! صد در صد توجّهم به شما و حقیقت شماست. این را نظر استقلالی نامند. و البتّه این معانی بدون غلط در ذهن من میآید و ذهن من الفاظی را متناسب با آن معانی استخدام میکند و بر زبان جاری میسازد، و بدون هیچ خطائی مُسَلسَلاً این معانی و الفاظ استخدام شده و به شما برای إبراز و اظهار آن مقصود منتقل میگردد. امّا اگر بخواهم معنی «امروز مسافرت نکنید» را در ذهن بیاورم و یا الفاظ آن را بخصوصه تصوّر نمایم، دیگر مخاطب بودن شما از میان میرود و استقلال خود را از دست میدهد؛ مگر ضمنی و تبعی و آلی و مرآتی.
در نماز که أهمّ امور است باید انسان در حضور قلب به خدا منقطع باشد و هیچ خاطرهای و اندیشهای از ذهن عبور نکند، و این فقط در صورتی امکانپذیر است که جملات و عبارات نماز که طبعاً حاوی معانی خود میباشند بدون اندک توجّه به خود آنها در ذهن بیاید و بر زبان جاری شود. در اینصورت نماز، نماز است. یعنی مخاطب خداست؛ حضور قلب با خداست.
و گرنه حضور قلب با الفاظ و یا با معانی است؛ و خداوند علِیّ أعْلی مهجور گردیده، و فقط به نظر ضمنی که در حقیقت نظر نیست به او ملاحظه شده است. (روح مجرد/ص164-162).
- ۴۰۵ نمایش
چندین آداب و ترتیب بجوی که ترتیبی و رتبه ای نباشد
مطلب جالبی بود
یا حق