چمران خمینی یا بازرگان؟ این سوالی بود که اصغر وصالی از دکتر چمران در فیلم چ پرسید. آیا حاتمی کیا آنگونه که برخی ادعا کرده اند (آسمان، ش75، ص174) با پرسش «چمران خمینی یا چمران بازرگان؟» به ایدئولوژی زدایی از مصطفی چمران پرداخت؟
می دانیم آنچه که بیشتر از چمران نشان داده شده بعد عارفانه اوست. اما در «چ» کلیشه شکنی رخ داده است. چمرانی که من می شناختم عضو نهضت آزادی بود و وزیر کابینه بازرگان. این ها را می دانستم. اما اینها را هم می دانستم که: وقتی دوستش در درس ریاضی رد شده بود ؛ زار زار گریه می کرد. وقتی که شب بود وسرما، فقیری را دید،چیزی نداشت که به او بدهد، نمی توانست اورا به خانه ببرد تا صبح با او توی سرما لرزید. برای ملی شدن صنعت نفت طومار درست می کرد،درحادثه 16 آذر حضور داشت، وقتی پانزده خرداد شد ، مبارزه مسلحانه را به کار پارلمانی ترجیح داد . لذات آمریکا را سه طلاقه می کند و به لبنان می رود. از سیاست متنفر بود و به فکر رئیس جمهور شدن نیفتاد. اگرچه وزیر دفاع بود اما در تهران آرام و قرار نداشت.
در این فیلم حرفی از بی تعلق بودن چمران نیست. چرا چمران زن و فرزندانش را ترک می کند؟ چرا واکنش سیروان به همسرش، هانا، که می خواست پیشش بماند این بود که اگر میخواهی پیشت بمانم برو یک دست لباس زنانه از خانه برایم بیاور! اما پاسخ چمران به دکتر عنایتی که چرا زن و بچه ات را رها کردی؟ فقط سکوت بود! چرا به جای خاطرات ساحلی خانواده درآمریکا این خاطره روایت نمی شود که همسرش غاده ، که اسمی از او در خاطرات چ نیست، او را مدتی گم می کرد ؛ وقتی دنبالش می گشت به جای خودش کاغذی پیدا می کرد که رویش نوشته شده بود : اترکک لله (برای خدا ترکت می کنم). او (حداقل در مقطعی از زندگی) شناسنامه هم نداشت. این «عدم تعلق» شواهد اندک در زندگی چمران ندارد که حاتمی کیا آن را نادیده گرفته است.
برخی (مانند کمال تبریزی) به روایت شخصی فیلم اعتراف می کنند ولی کسی اعتراض نمی کند. گویی همه پذیرفته اند که هنرمند مجاز به روایت شخصی از واقعیت است. این مسئله منجربه این شد تا یک بار دیگر مسئله مهم پیش فرضهای هرمنوتیکی و نگاه شخصی هنرمند به واقعیت برای من مطرح شود. یادم هست هنرمندان مجموعه مختارنامه در پاسخ به برخی روایت های غیرواقعی در مختارنامه پاسخ می دادند که ما هنرمند هستیم نه مورخ! واقعاً حد دخالت پیش فرضها در هنر چقدر است؟ و این توجیه که «ما هنرمندیم نه مورخ» چقدر توجیه کننده نگاه غیرواقعی به تاریخ است؟
واقعیت این است که پیش فرضها همیشه در ذهن هنرمند موثر هستند و حد هر هنرمند بضاعت او از درک هنری اش را نشان می دهد. حاتمی کیا هم به صراحت گفته که : «چمران در قاب من و بضاعت من اینگونه است».اما فرق بضاعت فهم با تفسیر به رأی این است که در دومی مفسر بین خود و متن جدایی می بیند و از بالا به متعلق خود می نگرد. اما در «فهم به قدر طاقت و بضاعت بشری» اتصال راوی با واقعیت روایتی را منکشف می کند که به اندازه وسع اوست والبته مصون از پیش داشت، پیش دید و پیش برداشت نیست. اما به نظرم مسئله، فقط حد فهم یک هنرمند نیست.
در جشن[1] سینمایی مردم کرمانشاه، یک سخنران و مجری چند بار ضمن تقدیر از او ،به خاطر ساخت چ ، درخواست کردند که فیلم عملیات مرصاد را بسازد. در پاسخ این درخواست که همراه با سوت و کف و فریاد مردم همراه بود. حاتمی کیا سکوتی کرد و همان پاسخی را داد که پیش بینی می کردم. او ضمن تشکر از لطف مردم گفت من به سینمای سفارشی معتقد نیستم! البته امیدواری در صحبتهایش نسبت به روایت مرصاد در آینده وجود داشت.[2]
سفارشی نساختن نقطه قوت هنر حاتمی کیاست و جز این پاسخی از سینماگر خوش سابقه توقع نداشتم. حاتمی کیا روایت های شخصی اش را به فیلم تبدیل می کند یعنی به موضوعاتی که درگیر آنهاست می پردازد برای همین آثارش بر دل می نشیند. هر جا هم هنرش مقبول نشده به علت دور گرفتن از موضوع بوده است.
حاتمی کیا در نشست خبری فیلم گفته است: «من «دستمال سرخها» را از نزدیک میشناسم و اساساً یک طرف ذهن من را اصغرها تشکیل میدهند و با چمران از طریق دیگری آشنا شدم». حاتمی کیا چمران را از نزدیک نمی شناسد و چیزی که از نزدیک ندیده روایت کرده است. حاتمی کیا «از دور» چمران را روایت کرده است. کاری که معمولا مرتکب نمی شود:او از کرخه تا راین سفر کرده است؛ با حاج کاظم در همدان هم نفس شده، مباحثات فکری با دخترش را در موج مرده و به نام پدر روایت کرده است اما حالا کسی را که از نزدیک ندیده به تصویر کشیده است. گرچه فیلمش با افشاگری هایی همراه بوده اما بخش زیادی از واقعیت ها را ندیده است. او خودش هم معترف است که : حادثه پاوه دو بخش دارد؛ بخش اول تا شکست محاصره است و بخش دوم آمدن نیروها؛ که تا قبل از شکست محاصره دکتر چمران با کت و شلوار به منطقه رفته بود و به دنبال صلح بود و لباس پلنگی که شهید چمران را در قاب نشان میدهد مربوط به مرحله دوم است. این تفکیک به وضوح در تمام فیلم دیده می شود. جالب است که بخش دوم کلاً نادیده گرفته می شود! نشان ندادن لباس پلنگی وتأکید بر چریک کت و شلواری، تعمد اوست نه بضاعت او.
حاتمی کیا گفته: «دکتر(چمران) بر خلاف جو انقلابی آن دوران که برخی علاقه داشتند در شمایل یک چریک ظاهر شوند، علاقه ای برای این خودنمایی نداشت. تصاویر کت و شلوار ساده چمران در آرشیو تاریخ فراوان است. متأسفانه در همین قرائت های رسمی اصرار بر آن است که چمران را با راز و نیازهای شبانه معرفی کنند که با صدای برادرشان در ایام رمضان پخش می شود» (گفت و گو با ویژه نامه نوروزی مهرنامه). حاتمی کیا برای آنکه چمران را از مصادره بیرون بیاورد او را از چریک عارف به دیپلمات تبدیل کند اما این تقلیل شخصیت خود هم مصادره به مطلوب محسوب می شود.
چ یک چهره غیرنظامی است که اهل صلح و مذاکره، حقوق بشر و عقلانیت است. ولی چمران را نباید به اینها تقلیل داد.مناجات و احساسات و عواطف قوی ، به شهادت کتاب ها ، یادداشتها و خاطرات ، دو عامل مهم در شخصیت چمران هستند. اما در این فیلم دیگر احساسات و عواطف قوی اش را نمی بینیم، اواگر هم گلی در دست می گیرد طوری آن را می گیرد که نزدیک است از کادر بیرون بزند! او گل را نه برای لذت بردن که برای صلح (کنار تفنگ قرار دادن) می خواهد. اینجاست که حاتمی کیا با نگاهی همدلانه به دشمن می نگرد. سرگردانی هانا میان همسر (سیروان) و برادر (اویس) را نشان می دهد و از برادرکشی می گوید. اینجاست که معتقد است: «عنایتی برای من عضو آزادیخواهی است که مسیر خود را اشتباه انتخاب کرده و احساس میکند به ملتش اجحاف و ظلم شده و تنها راه را مبارزه مسلحانه میداند. تا جایی که میدانم او کشته میشود و هنگامی که پاسداری به جسد او لگد میزند با عتاب شهید چمران روبرو میشود». حاتمی کیا ترجیح می دهد که جمله چمران را در فیلمش بازتاب ندهد که :« توطئه گران کردستان، نوکران طاغوت هستند». گویی کلیشه شکنی و رفع حجاب از شخصیت چمران کار را به تحریف شخصیت او کشانده است. ما حتی یک حرکت چشمگیر از چمران بزرگ و مشهور نمی بینیم. در فیلم اگر معجزه ای هست مال عصای خمینی است و چمران فقط متحیر است!
چمران در پاوه اشکی نمی ریزد. دیپلمات کت و شلواری را چه به اشک ؟! البته خود او نوشته در این چند روز مصیبت، میتوانم به جرات بگویم که حتی یک قطره اشک نریختم و در برابر سختترین فاجعههای منقلب کننده با اینکه درون خود گریه میکردم. اما در ادامه چمران عاطفی در همان پاوه دوباره ظهور می کند: ... همه دردها و رنجها و ناراحتیها را در ضمیر نابخود حبس میکردم تا لحظهای که در فرمانداری به عکس امام برخوردم، یکباره سیل اشک ریختن کرد و همه عقدهها و فشارها و ناراحتیها آرامش یافت و خوب احساس میکردم که فقط یک قدرت روحی بزرگ در یک ابرمرد تاریخ قادر است چنین معجزهای کند...
در اینجا بهتر است این سوال را هم مطرح کنیم که چرا بازیگر چمران اینقدر ضعیف بود؟ شنیده ام که عرب نیا با حاتمی کیا بر سر نوع روایتش از چمران اختلاف پیدا کرد. چمرانی که عرب نیا می شناخت آنی نبود که حاتمی کیا می گفت و بنابراین عرب نیا در اعتراض به شخصیت فیلم نامه – اعتراضی که از سوی یک بازیگر خلاف عادت و شاید پا از گلیم دراز کردن بود- بازیگری یادش رفت و بسیار ضعیف بازی کرد و حتی در حد نامزدی دریافت سیمرغ هم نبود.
در اینجا یک سوال دیگر را هم می توان مطرح کرد. چرا جایزه نگاه ملی را به چ دادند ولی جایزه کارگردانی را نه؟ در پاسخ قصد ندارم وارد مجادلات حاشیه ای جشنواره فجر شوم . فیلم چ از نظر کارگردانی فیلم شاخصی است. تصویربرداری، جلوه های ویژه بصری و میدانی، چهره پردازی همه قابل تحسین بودند. بازی های خوبی (به جز عرب نیا) هم انجام شد. از همان ورود به پاوه حس غربت و محاصره تماشاگر را تسخیر می کرد و ما به عنوان تماشاگر مانند مردم پاوه آنقدر غریب بودیم که هیچ تصویری از بیرون پاوه (جز در ذهن و ضمیر چمران) نمی دیدیم. چ از لحاظ روایت حصر پاوه تأثیر گذار است و می توان سخن مهدی چمران را بیان کرد که«فیلم حاتمیکیا اقتباسی وفادارانه از کتاب «کردستان» نوشته شهید چمران در مورد وقایع پاوه است»[3]. اما به جز پاوه مظلوم و مقاوم، خط روایت پررنگی در داستان وجود دارد و آن، چمران از آمریکا تا ایران است. آیا ما - از جمله برادر چمران- نباید جدا از شهر درباره شخصیت اصلی شهر سخن بگوییم؟ واقعاً اعطای جایزه نگاه ملی به چ چقدر درست بود؟ چ نگاه شخصی حاتمی کیاست نه نگاه ملی. جوایز جشنواره فجر نشان داد که پرواز سیمرغ ملاک خوبی برای قضاوت نیست. واگر جایزه ها برعکس می شد روا بود و می شد گفت: جایزه کارگردانی شایسته چ بود نه جایزه نگاه ملی!
چمران برای حاتمی کیا وقتی چمران شد که مرد صلح (نه به هر قیمتی) بود. بنابراین او چریک عارف را نمی فهمد. این همین حرفی است که اصغر وصالی به چمران می زند؛ وقتی که به آرامی به صورتش نزدیک می شود و می گوید:«تو رو نمی فهمم!». این اصغر نبود که این جمله را زمزمه کرد ، ابراهیم بود که اعتراف کرد: من چمران را نمی فهمم؛ من چ را می شناسم. چمران کیست؟ چرا رفت؟ چرا آمد؟ چرا نرفت؟ چرا نیامد؟ چرا ؟ .... چرا؟[4] گویی حاتمی کیا حسرت عنایتی ضدانقلاب را دارد که کاش زنده بمانی (می ماندی) و یک دریا سوال بی پاسخ را از تو می پرسیدم! چ قبلا نماد چه گوارابود اما اکنون چ «چه؟» است: فیلم آکنده از پرسش است. شاید بشود چ را همان ایکس (حرف مجهول) دانست. چ پر است از ایکس ها و چرایی ها.
حاتمی کیا فرد مناسبی برای تبیین شخصیت پیچیده چمران نیست. شاید بتوان گفت موضع او همان موضع اصغر وصالی (که نیمی از درگیری ذهنی اش را تشکیل می دهد) است که چمران را نفهمید! او خواسته است از چمران تفسیر عصری ارائه دهد تا شاید به زعم خود چمران را برای نسل امروز معرفی کند. اما این تفسیر عصری به قیمت تحریف چمران تمام شده است. حاتمی کیا به فکر زمان حال بوده است اما آیا این روایت برای آیندگان و برای تاریخ ماندگار خواهد بود؟
فیلم چ با پایان حصر پاوه تمام نمی شود. بلکه رؤیای چ است که خاتمه دهنده فیلم است؛ رویایی آشفته از درگیری با خاطرات آزاردهنده ترک خانواده! (صحنه درگیری عصبی چ با نگاتیو خاطرات خانوادگی آزاردهندگی را نشان می دهد!)چمران برای حاتمی کیا «چ» است نه «چم ران»[5] عرفانی، که اهل مناجات بود و می بینیم که شب قدر چ تنها چند ثانیه است و فرقی با شب قدر تیمسار (فلاحی) ندارد.
اکنون چه باید گفت؟ حاتمی کیا صادقانه حرف دلش را زده است؛ «چ» ساخته شد و سوالات درافکنده شد، اکنون دیگران باید پاسخ بدهند وبه قدر بضاعت خود «چمران» را بسازند.
[1] 28بهمن1392
[2] در ادامه صحبتهای جشن کرمانشاه، حاتمی کیا گفت در زمان عملیات مرصاد، به عنوان فیلمبردار گروه روایت فتح حضور داشته است و شاهد یک تراژدی انسانی بوده است: انسانهای یک شکل و یک زبان که با هم می جنگیدند و دو طرف تا حدی مشتبه شده بودند که گاهی با هم اشتباه گرفته می شدند و این خطر وجود داشت که ممکن بود با حاتمی کیای فیلمبردار به عنوان منافق برخورد کنند! (ترسیم تراژدی مرصاد گویا به قلم خود حاتمی کیا قبلاً در مطبوعات منتشر شده است). مجموع این خاطرات و تحلیل حاتمی کیا از تراژدی مرصاد نشان می دهد که او یک موضوع نزدیک دیگر برای روایت کردن دارد که امیدوارم موجب ظهور یک اثر هنری شاخص دیگر از استاد سینما باشد.در آنجا حاتمی کیا درخواستها برای ساخت فیلم مرصاد را قبول نکرد. اما امیدوارم در آینده مرصاد روح حاتمی کیا را رها نکند و مدام به سراغش بیاید. چنانچه که سالهاست مرصاد در جان او مانده است...
[3] البته جالب است که وی در گفت و گویی با خبرگزاری کتاب ایران گفته است: اگرچه این کتاب دستمایه اصلی فیلم «چ» قرار گرفته است اما در کل، شاکله و چارچوب این فیلم کاملا مستند نیست تا به طور دقیق سیر تاریخی کردستان و حوادث پاوه را بیان کند... این فیلم دارای اضافات بسیاری است که صرفا مبتنی بر متن این کتاب نیست یا مقدار زیادی از مطالب این کتاب در این فیلم به تصویر کشیده نشده است. ...عوامل این فیلم تلاش داشتهاند بیشتر کار هنری خود را به مخاطبان عرضه کنند (http://www.ibna.ir/vdccomqs12bqoe8.ala2.html)
[4]این سوالات را محمد قوچانی فهرست کرده است: فیلم سراسر آکنده از پرسش است: چرا چمران به هنگام اقامت در آمریکا در یک شرکت آمریکایی کار می کرد؟ چرا همسر آمریکایی داشت؟چرا همسر آمریکایی اش بی حجاب یا حداقل بدحجاب بود؟( گویا حاتمی کیا در اینجا مجبور شده تن به خودسانسوری بدهد)چرا خانواده اش را ترک کرد؟ چرا به هنگام انقلاب ایران در لبنان بود؟ چرا امام موسی صدر به عنوان رهبر فکری چمران هم در آن زمان به جای ایران در لبنان بود؟چرا به همان اندازه که از حقوق شیعیان لبنان دفاع می کند از حقوق کردهای ایران دفاع نمی کند؟ چرا چمران در مذاکره با دکتر عنایتی فرمانده کردهای دموکرات حمله ور به پاوه کوتاه می آید و پاسخ نمی دهد؟چرا چمران در اوج محاصره مقر پاسداران هنگامی که می تواند عنایتی را بکشد از صحنه می گریزد؟ و از همه مهم تر چرا چمران به هنگام طرح سؤال اصغر وصالی میان مهندس بازرگان و امام خمینی انتخابی نمی کند و فقط می گوید:خمینی هم سرباز خداست. و ده ها چرای دیگر. (آسمان، ش75، ص174)
[5] عبارت «چم ران» با توجه به تفکیک واژه «چم» می تواند مبین بعد عرفانی چمران باشد.
- ۲۳۶۳ نمایش
نقدتو خوندم و البته قابل تامل بود
من خودم تازه دو شب پیش فیلم رو دیدم و نمی توانم به این سرعت نظر بدم.البته خوب بود در این متن نگاهی به اصل ماموریت شهید چمران برای آمدن به پاوه می انداختی شاید توی تحلیل کمک بیشتری می کرد و همچنین نظر افرادی که با شهید از نزدیک در ارتباط بودن (به عنوان نمونه نظر مقام معظم رهبری درباره فیلم و همرزمان شهید)
در اسرع وقت نظرم رو برات ارسال می کنم.