تفکر توحیدی

وبلاگ هزار و یک حرف

تفکر توحیدی

وبلاگ هزار و یک حرف

این وبلاگ تلاشی برای تبیین تفکر توحیدی است

کانال تلگرامی رضاکریمی
https://telegram.me/karimireza1001

سخنرانی رهبر انقلاب به مناسبت سالگرد ارتحال امام فقط درباره تحولات متعددی نبود که توسط امام خمینی به وجود آمد بلکه این عبارت که امام، امامِ تحول بود یک لایه باطنی داشت و آن اینکه اساساً «طبیعت انقلاب و زنده ماندن انقلاب به این است که پی‌درپی نوآوری و تحول داشته باشد». از این سخنان بر می‌آید که این تحول خواهی بنیادین و در طبع انقلاب است نه فقط به نحو کثیر و از عوارض انقلاب.

این سخنان یکبار دیگر موضوع مناظره‌ای در خبرگزاری مهر درباره تقابل انقلاب با استقرار و تمدن را به ذهن آورد (که در ادامه جزئیات بیشتری از آن بیان می‌شود). البته در سخنان رهبری انقلاب مقابل ارتجاع است نه لزوماً در مقابل استقرار. به عبارت دیگر هدف تحول، پیشرفت است ولی در اینکه آیا این پیشرفت با استقرار و تمدن سازی مخالفتی دارد تصریحی نشده است. برای همین، اصطلاح تمدن نوین اسلامی در همین سخنرانی در کنار بحث از تحول خواهی مطرح می‌شود. آیا هدف بودن تمدن مخالف تقریر غیرتمدنی از انقلاب نیست؟

یک پاسخ این است که صفت «نوین» نشان دهنده این است در اینجا مقصود تمدن به معنای مرسوم نیست بلکه تمدن نوشونده ی متحول که به تجسد نمی‌رسد مدنظر است؛ تمدنی که همچنان «فرهنگ» باقی مانده است، البته پاسخ کاملاً فصل الخطاب نیست چون در سخنرانی رهبری بین تحول و تمدن تقابل شفافی نیست. هر چند همچنان می‌توان پاسخ را ادامه داد پس تحول که به تصریح رهبر در طبیعت انقلاب موجود است چگونه می‌تواند به تجسد و تمدن برسد؟! … به هر حال، سیر بحث از این تقابل که از آوینی شروع شد با این سخنرانی تحول خواه وارد یک مرحله تازه ای شده است. نظریه «انقلاب در مقابل تمدن» یک تقریر از تحول خواهی است که مبانی فکری ویژه خود را دارد و می‌تواند دریچه‌های جدیدی بر انسان انقلابی باز کند هرچند همه شواهد در متن این سخنرانی به نفع این نظریه نباشد.

با این مقدمه اکنون لازم است یکبار دیگر این تقابل بازخوانی شود.

دو مقاله «آغازی بر یک پایان» و «تجدید و تجدد» در پایان کتاب «آغازی بر یک پایان» ذات بی قرار و نوجوی انسان را محور بحث خود قرار داده اند. این بحث به تعبیر شهید آوینی نیمه کاره رها می‌شود اما تأمل در ماهیت و نتایج آن می‌تواند به نظریات تازه و شگرفی برسد.

لبّ سخن آوینی این است که «تحولی تاریخی بشر جز از طریق انقلاب ممکن نیست. آنان که این نظریه را نمی‌پذیرند، به وضع موجود دل بسته اند». منظور از انقلاب تحول مدام است که نقطه مقابل آن عادات است. به نظر آوینی هیچیک از تمدن‌های گذشته پایدار نمانده اند، چرا که تمدن دعوت به ماندن و سکون و استقرار می‌کند و ذات بشر عین بی قراری و تحول است. اینجاست که در نظریه او یک تقابل شکل می‌گیرد: تقابل «انقلاب -استقرار»، تقابل «فرهنگ و تمدن» است.

در مقاله تجدید و تجدد این سخنان دوباره مطرح می‌شود و بر اساس همین نظریه دوباره سخن از عادات است: ما گرفتاران جهان عادات، دیگر چشم تماشای راز نداریم و در عالم بیرون از خویش آنگونه می‌نگریم که روح عافیت طلبی و تمتع اقتضا دارد. در اینجا مبانی نظریه بیشتر اشاره می‌شود و آن اینکه جهان در تحول مدام و حرکت جوهری است: تکرار از آنجا لازم می‌آید که ذات این عالم عین فناست. خلقت چون قلبی که می تپد تجدید می‌شود و خون حیات را در رگهای عالم وجود می دواند. آوینی در ادامه دوباره از تقابل فرهنگ و تمدن می‌گوید: اگر صفت فطری نوجویی نبود، انسان تن و دل به عادات می‌سپرد و بدون دلزدگی از تکرار، آغاز تا انجام حیاتش را بی آنکه پوست بیندازد سپری می‌کرد؛ و آنگاه نه «تمدن» معنا می‌گرفت و نه «فرهنگ».

آن قدر انقلاب و تحول دفعی در دید آوینی مهم است که او خلقت و تحول را به یک معنا ارجاع می‌دهد و برای اثبات این ادعا واژه فطرت را تحلیل می‌کند: آفرینش و انقلاب به یک معنا رجوع دارند: «فطرت» شکافتن است، همچنان که هسته‌ای می‌شکافد و نهالی از درون آن سر بر می‌آورد؛ فطرت شکافتن است، آنچنان که پوست شاخه‌ی درخت می‌شکافد و جوانه ای سر بر می‌آورد.

اکنون تجدید که صفت فطری بشر است با تجدد که صفت تمدن اخیر بشری است تقابل پیدا می‌کند و به تعبیر آوینی: تمدن کنونی که ذاتاً اروپایی است چنین نشان می‌دهد که هرگز از «نوشدن» -تجدد- باز نمی‌ایستد و این گونه، طمع کرده است که «فطرت نوجویی و طلب تحول» را در بشر امروز مهار کند… اما این تجدد مداوم هر چند میل بشر جدید را باری ایجاد تحول و نفی سیطره تمدن امروز به تعویق انداخته، اما نتوانسته است که آن را برای همیشه مهار کند.

البته آوینی را نمی‌توان یک آنارشیست یا نسبی گرا دانست که به هیچ نظمی قائل نیست همچنان که حافظ هم می‌گفت از خلاف آمد عادت بطلب کام، هم وحدت گرا بود نه تکثرگرا و ملاصدرا هم که از حرکت جوهری سخن می‌گفت اهل توحید بود نه تکثر. بلکه او به دنبال تحول در عین ثبات است و می‌گوید: «ذات انسان عین تحول است، در عین آنکه این تحول ذاتی بر حقایقی ثابت ولا یتبدل مبتنی و متکی است. بشر مدام خواهان «تحول» است، اما سر رشته این طلب در کف با کفایت حقیقی ازلی و ابدی است که وجودش عین «نظم و ثبات» است. زمین در عین چرخش مدام، بر مداری ثابت راه می‌سپارد و خورشید در عین ثبات، در یک سفر کهکشانی به سوی مقصدی متعالی کوچ می‌کند». او پیش از این تمثیل زمین چرخنده، از قلب_تپنده که در عین ثبات دائماً در حال تقلب و دگرگونی است، سخن گفته است و شاید بتوان رودخانه جاری را هم مثال دیگری از این حالت بیان کرد.

این دیدگاه به گونه‌ای است که می‌توان آن را انقلاب دائمی نام نهاد یعنی انقلابی که نباید به مرحله استقرار (گرفتاری در عادات) برسد. شاید اینجا بیراه نباشد که اشکال بر استعمال تعبیر «رهبر انقلاب اسلامی» به جای «رهبر جمهوری اسلامی» را با این مبنا پاسخ داد که انقلاب فراتر از نظام است و فقط در واقعه سال ۵۷ خلاصه نمی‌شود و همچنان هست و رهبر می‌خواهد و رهبری آن تنها به دست رهبر آغازین منحصر نمی‌شود.

این نظریه شهید آوینی گرچه نیمه کاره رها شده اما مبانی شناخته شده‌ای در قرآن و نزد فلاسفه و عرفا دارد که از نوشدن و تجدید مدام و حرکت جوهری عالم سخن می‌گوید، ولی آوینی مقدمات طرح این مبانی در ابعاد اجتماعی سیاسی و تاریخی را فراهم کرده است.

با الهام از این مباحث است که جرقه‌های بحث تفصیلی رقم می‌خورد و حجت الاسلام عباس محسنی معتقد است تمدن، دعوت به استقرار می‌کند و تعالی انسان با تمدن سازی رخ نمی‌دهد. به بیان تفصیلی‌تر: تمدن دعوت به استقرار می‌کند و دعوت دینی ما را تشویق به انقلاب و کوچیدن. حتی آنجا که دلبستگی‌های به دنیا شما را از راه حق بازدارد تعبیر قرآن این است که می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ مَا لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمُ انفِرُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَی الأَرْضِ أَرَضِیتُم بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا مِنَ الآخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا فِی الآخِرَةِ إِلاَّ قَلِیلٌ»، اثَّاقَلْتُمْ إِلَی الأَرْضِ، یعنی به زمین چسبیده‌اید؟ این یعنی دلبستگی و وابستگی به عالم ماده. وی همچنین به نگاهی به تاریخ اسلام می‌گوید: آیا پیامبر برای عظمت این دین یک آجر بر روی آجرهای مسجدالحرام گذاشت؟ در ده سال حکومت نباید پایه‌گذاری و سفارش برای ایجاد تمدن می‌شد؟ یک سخن و سفارش از پیامبر بیاورید که من برای آباد کردن شهرها و ایجاد رفاه کامل در دنیا آمده‌ام و باید شهرهایتان را - مثل شهرهای آباد آن زمان- آباد سازید! حتی یک داعیه از ائمه در این خصوص وجود ندارد.

خلاف عادت این سخنان کار را به مناظره با یکی از طرفداران تمدن اسلامی یعنی احمد رهدار کشاند. در آن مناظره آقای محسنی معتقد است: در آن نسبت و نگاهی که من دارم، من معتقد نیستم که احتمالاً تمدن دیگری پدید بیاید و چیزی که باید اتفاق بیفتد این است که بشر به رشدی برسد که دیگر فریب تمدن سازها را نمی‌خورد. وقتی که بشر به این حقیقت واصل شد، آن استقرار حقیقی به دست می‌آید و این غیر از استقراری است که در مفهوم تمدن است. این اشتراک لفظی استقرار، نباید ما را به اشتباه بیندازد. تفاوت این دو استقرار این است که انسان وقتی به حقیقت واصل می‌شود، دیگر اصلاً مکان زندگی او در این زمین نیست. با تحقق حاکمیت حق، رشد محقق می‌شود و آن وقت خود مردم غرق شدن در مادیت را پس می‌زنند.

اکنون یک بار دیگر جمله کلیدی سخنرانی ۱۴ خرداد ۹۹ را بازخوانی کنیم: طبیعت انقلاب و زنده ماندن انقلاب به این است که پی‌درپی نوآوری و تحول داشته باشد.

  • رضا کریمی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی