تفکر توحیدی

وبلاگ هزار و یک حرف

تفکر توحیدی

وبلاگ هزار و یک حرف

این وبلاگ تلاشی برای تبیین تفکر توحیدی است

کانال تلگرامی رضاکریمی
https://telegram.me/karimireza1001

mokhtarnameh-          هر دو حکومت در زمان حیات امام معصوم تشکیل شده اند ولی امام در صحنه قانونگذاری و اجرا حضور پیدا نمی کنند

-          هر دو خود را به امام زمان خود منتسب می دانند ؛ یکی به خونخواهی و دیگری به نصب عام

-          هر دو می خواهند رضایت امام را کسب کنند و بلکه نهایتاً حکومت را به امام تحویل دهند

-          در هر دو حکومت اتفاقاتی که تسلی خاطر امام هستند رخ می دهد

-          رشد و گسترش هر دو قیام مایه شگفتی و تحسین دیگران هستند

-          هر دو در زمانه خود «حرکت خلاف جریان غالب» محسوب می شوند

-          هر دو در ابتدا به قصد تشکیل حکومت و ایجاد ساختارهای جدید قیام نکردند بلکه یکی به خونخواهی و دیگری به قصد مبارزه با ظلم و فساد شروع به قیام کردند. اما بعدها که زمینه فراهم شد دامنه قیام گسترش پیدا کرد.

-          در هردو قیام مصلحت سنجی و تاکتیک های سیاسی وجود دارند که مورد اعتراض برخی کسانی که این اقدامات را بر خلاف شعائر قیام می دانند قرار می گیرد.

-          در هر دو ایرانیان و اسلام پیوند آشکار و مؤثری دارند

-          هر دو به شدت مورد آماج تهمت ها و حمله جنگ روانی قرار می گیرند

-          عاقبت یکی شهادت است و  دیگری...

مطالب مرتبط:

مختار مختار عمل می کرد


 

  • رضا کریمی

محبوبیت با شهرت متفاوت  است. محبوبیت حاصل محبتی است که خدا در دل دیگران می اندازد و این محبت خود نتیجه تفرغ از دغدغه های دنیاست اما شهرت مورد اشاره انگشتان قرار گرفتن است. محبوب در قلب مردم است و مشهور در سر انگشتان مردم. شهرت در ظاهر است چه دنیایی و چه اخروی.

پیامبر فرمود از دغدغه های دنیا فارغ شوید که هر کس با قلبش بر خدا رو کند خدا قلبهای بندگان را با مودت و رحمت فرمانبردار او می کند (میزان الحکمه، ج6، ح9979). و نیز فرمود آدمی را همین شر بس که در دین و دنیایش مورد اشاره انگشتان قرار گیرد، مگر کسی که خدا از بدی حفظش کند(میزان الحکمه، ج6، ح9987).

محبوب یادکردنش شیرین و آرامش بخش است و مشهور به هم نشان دادنش مایه سرگرمی. تلویزیون مایه شهرت است تا محبوبیت. ما بازیگران، برندگان مسابقات علمی و ورزشی و... و حتی دانشمندان را به هم نشان می دهیم  و حتی وقتی همدیگر را در آینه تلویزیون می بینیم به هم خبر می دهیم ؛ بدون آنکه دلمان بلرزد و یادی در جانمان طنین بیندازد. فقط تعجب می کنیم و لبخندی از سر سرگرمی می زنیم.

نتیجه این شهرت چیست؟ شناخت سطحی و توقف در ظواهر و حتی قضاوت های غلط و حواشی سنگین تر از متن.

 و خلاصه اینکه: آدمی را همین شر بس که در دین و دنیایش مورد اشاره انگشتان قرار گیرد...

  • رضا کریمی
امروزه از واژه «انسانی» زیاد استفاده می شود و انسانیت یک هنجار و هدف در بین آدمهاست. به نظر من این واژه یک واژه غربی است! و ما تا ۱۰۰سال پیش به دنبال انسانیت نبودیم! وقتی علوم انسانی به وجود امد این کلمه به ادبیات ما اضافه شد. ماهیت علوم انسانی و اجتماعی چیست؟
  • رضا کریمی

امام صادق علیه اسلام: بنی امیه تعلیم ایمان را آزاد گذاشت ولی تعلیم شرک را نه. تا وقتی مردم را به شرک کشاندند آنها نفهمند!

من فقط کتاب خدا و شریعت اسلام را نمی خوانم. من به غرب شناسی معتقدم. چرا باید از حد معرفت اسلامی تجاوز کنیم و آثار دیگران را بخوانیم؟ این سؤالی جدی است که هرکس بپرسد غیرت اسلامی اش ظهور کرده و هرکس جواب بدهد پیروی از امیرالمؤمنین علیه السلام نموده است. پاسخ این است که متن دین قابلیت تفسیر به رأی دارد و اختلاف آراء (هوای نفس)می تواند مانند یک لباس حجاب فهم دین بشود. چاره این است که به فرموده امیرالمؤمنین علیه السلام اختلافات را احکام کنیم . احکام (با کسره الف: در معنای مصدری) به معنی ریشه جویی اختلافات و به وحدت رساندن آن است. و این کار جز با تفکر سازگار نیست. جنگ با آراء دیگران و مطالعات پراکنده گمراهی و هلاکت یا سرگردانی در پی دارد. باید دیگران را بخوانیم اما محکم و متفکرانه: طوری که منشأ هوای نفس (اختلاف آراء) را دریابیم. در مورد غرب شناسی این کار (احکام) با مطالعه مجاهدانه فلسفه غرب ممکن است. چون غرب مدرن تمدنی فلسفی است.

علاوه بر روایت امام صادق علیه السلام آنچه گفتم در نامه 31 نهج البلاغه به زیبایی بیان شده است:

  • رضا کریمی

فرامرزنامه: یوسفعلی میرشکاک،  نشر کلیدر، چاپ اول1385، 236صفحه

 

میرشکاک را با اشعار و نوشته های شاعرانه اش درباب مذهب ، انسان و جهان و به خصوص دنیای معاصر می شناسیم. اکنون مدتی است که می توانیم علاوه بر اینها به خلوت یوسفعلی هم سری بزنیم و  در تأملات منحصربه فردش با مضامین عرفانی ویژه سیر کنیم.

فرامرزنامه  7 فصل دارد. فرامرزنامه سه فصل را به خود اختصاص داده و در آن همانندسازی میان اسطوره های شاهنامه (که میرشکاک تعلق خاطر ویژه ای به آنها دارد) با دنیای معاصر صورت گرفته است و مرتضی (آوینی) آخرین فرامرز روی زمین نامیده شده است.  دو فصل نیز اشاراتی درباب امام حسین علیه السلام و عاشوراست. دو فصل دیگر - فصل تأملات و فصل بازگشت به روشنایی - من را به یاد قطعات کتاب عظیم الشأن مصباح الهدی می اندازد (البته سطح نوشته های این دو را یکسان نمی دانم بلکه جنس تأملات میرشکاک بوی گفتارهای دولابی را می دهد).

میرشکاک می گوید: علیرغم همه فتنه ها و شدائد، عصر ما عصر رویکرد به توحید است اما نه توحید سیاسی و ایدئولوژیک، بلکه توحید علمی (ص48). همین نکته است که اهمیت این کتاب را روشن می کند. دغدغه اصلی زندگی من یعنی توحید در نوشته های میرشکاک تجلی کرده است و من هر وقت که این کتاب را ، به ویژه دوفصل مورد اشاره، را می خوانم بوی توحید را ،به نحو غیرشعاری و غیر سیاسی، استشمام می کنم. نکته مهم این است که در اینجا اصل توحید تنها به اجمال توضیح داده نمی شود بلکه ما به نتایج عملی توحید هم دعوت می شویم:

هر گاه طاقت مؤمن طاق شد فرج وی فرا می رسد (ص40)

وظیفه ما دل به فنا سپردن است با امید و شادمانی... (ص53)

مؤمن نه به گذشته می اندیشد و نه به آینده... گذشته فناشده و بر باد رفته و آینده هنوز نیامده است ، پس اکنون و زمان حال را می چسبد و در آن به یاد محبوب مشغول می شود (ص56)

برای هیچ کاری شتاب نکنید... آنچه مربوط به علم الهی است و از امور غیبت، ناگهان ظهور خواهد کرد (ص59)

فرمود: ای عجم (پارسی) با تو چه کنم؟ گفت: من تو را می شناسم و بس، هر چه خواهی کن. بر کفن وی با سر انگشت بنوشت« وفدت علی الکریم بغیر زاد » ... (ص140)

هر چه با تو گویم به پارسی و تازی همه رمز و راز است و بدان که هر چه بینی راز است و هر چه شنوی راز است و راز اوست و او را ادراک نتوان کرد سبحانه و تعالی (ص143).

دمبدم نو می شوی و کسی از گریبان تو سر بر می آورد ناشناخته (ص217)

تو اویی، اما او همین «تو» نیست. اما با توست. (ص220)

گروهی از متفکران سخت نگران آینده هستند. اما به راستی هرگز آینده ای در کار نخواهد بود همانگونه که هیچگاه گذشته ای در کار نبوده است (ص225)

صراط مستقیم در ما و با ماست (ص226)

------------------------

فرامرزنامه خلوت رازآلود و بی نظم میرشکاک است و در آن نثر و نظم، قدیم و جدید، عربی و فارسی، عقل و جنون همه در هم پیچیده اند. یوسفعلی میرشکاک یاغی پرحاشیه و پهلوان مجنون همیشه برایم عجیب بود ولی چیزی بود و هست که من را به سوی این گل خاردار می کشید. با انتشار فرامرزنامه شاید راز این کشش روشن شد، هر چند بیش از پیش بر شگفتی هایم افزوده شده است.

 

 

 

  • رضا کریمی

ای که در هر خوبی روی تو حساب می کنم!

ای که در هر شری از خشمت در امانم!

ای که با کم زیاد می دی!

ای که به هرکس بخواد می دی!

ای که به هرکس نخواد می دی! به هرکس نشناسدت هم حتی!

هرچی خوبی تو این دنیا و هرچی خوبی تو اون دنیاست خودت به من بده.

هرچی بدی تو این دنیا و اون دنیاست خودت جلوشو بگیر.

اینها هیچی از تو کم نمی کند!

به جز اینها : یه چیزی هم اضافه بذار روش!

ای کریم!

...

ترجمه ای صمیمی از دعای ماه رحمت، ماه خدا، ماه رجب

  • رضا کریمی

این کتاب به منزله یک جزوه درسی ازکل تاریخ فلسفه اسلامی است به قلم مختصر و مفید دکتر داوری اردکانی. داوری تا کنون در لابلای مباحث فسفی خود شرحی از آراء بزرگان را بازگویی می کرد ولی با چاپ این کتاب  صاحب یک دائره المعارف از استاد فلسفه ایران شده ایم که مرجع پرسشهای ما درباره افکار فلاسفه گذشته (از کندی و فارابی تا علامه طباطبایی و شهید مطهری) است.

کتاب سه فصل دارد: فصل اول کلیاتی درباره فلسفه اسلامی است که آیا اساساً فلسفه اسلامی داریم؟ فصل دوم تاریخ فلسفه با نگاهی معاصر است ( یا همان نسبت ما با تاریخ فلسفه). فصل سوم گزارش وضع فلسفه اسلامی در ایران معاصر است.

داوری گفته این کتاب را در 6ماه نوشته است. این بیان دو نکته دارد. اولاً این 6 ماه در سن 75 سالگی و بعد از 40 سال تاملات فکری و فلسفی بوده است پس این کتاب عصاره یک عمر فلسفی زیستن است. ثانیاً داوری که اکثر کتابهایش حاصل جمع آوری مقالات قبلی اش است این بار به صورت متمرکز به قصد تألیف یک کتاب حجیم قلم را به دست گرفته است. پس این به معنای واقعی یک  کتاب فلسفی تمام عیار است

البته این کتاب تاریخ فلسفه نیست که اگر بود نامش را «تاریخ فلسفه اسلامی» می گذاشتند. بلکه مؤلف سعی کرده است نسبت ما با تاریخ فلسفه را دریابد پس نام کتابش  را «ما و تاریخ فلسفه اسلامی » گذاشته است. تاریخ در وجود انسانها محقق می شود پس گفتن و نوشتن ا زتاریخ فلسفه بدون نظر کردن در ارتباطی که در ما و با ما با آن برقرار می شود حاصلی جز ورق نوشته های  خشک و انتزاعی ندارد.

نسبت ما و تاریخ فلسفه اسلامی را با قلم تنها فیلسوف معاصر ایران دریابید.

  • رضا کریمی

در تاریخ اسلام ریزش ها و رویش ها فراوان بوده اند و ما باید از آنها عبرت بگیریم. اما  برای من داستان زبیر بسیار غم انگیزتر است. چرا؟ چون او با بقیه فرق داشت او مثل سلمان از اهل بیت بود! او خودش خوب بود اما وقتی زندگی اش به تفصیل رسید به گذشته اش پشت کرد. برای فهم حقیقی ماجرای زبیر اول زندگی اش را مرور کنیم (این بند بر گرفته از مجله راه، شماره50 و51، ص72 است):

می گویند  در راه اسلام اولین شمشیر را زبیر کشید، در هیچ یک از غزوات غایب نبود و به او گفتندسیف الاسلام. می گویندپیامبر فرمود هر نبی حواری ای دارد و حواری من زبیر است. به عنوان چهارمین و پنجمین مسلمان از اونام برده اند. در شواری شش نفره تنها کسی بود که به علی علیه السلام رأی داد و در سقیفه و در غربت کوچه های بنی هاشم (که همه مردم مرتد شدند جز سه چهارنفر)، او برای اهل بیت شمشیر کشید. اما تحلیل های مورخین بر این است که او در زمان خلیفه سوم دچار روحیه اشرافی شد طوری که ثروتی که از او باقی ماند را بسیار زیادتر از  سقف مال حلالی که امیرالمؤمنین علیه اسلام اعلام فرمودند (4هزار درهم) گزارش کرده اند: 35میلیون تا 52 میلون درهم و هزار کنیز و اسب و خانه های در مصر و کوفه و اسکندریه!

آیا این تمام ماجرای داستان غم انگیز زبیر بود؟ نه، سخن اصلی باقی است. علت اصلی ارتداد او اشرافیت نبود بلکه «زبیر دائماً از ما اهل بیت بود تا اینکه فرزند شومش، عبدالله، رشد کرد» (حکمت453نهج البلاغه). از خانواده فاسد و رفیق بد شنیده بودیم اما پسر آدمی چگونه پدر را منحرف می کند؟!

به نظر من ایمان باید تفصیل پیدا کند، خطاب قرآن که می گوید یا ایهاالذین امَنوا امِنوا (نساء/136). یعنی ای کسانی که ایمان دارید ایمانتان را تفصیل بدهید و به همه چیزهایی که باید ایمان بیاورید ایمان بیاورید، همانطور که در ادامه می گوید به خدا و رسول و ملائکه و کتب ایمان بیاورید. زبیر اول مؤمن بود اما حقیقت تلخ این است که خداوند از امکان جنگ میان مؤمنین خبر داده است!  و ان طائفتان من المؤمنین اقتتلوا ...  و گرچه وظیفه اولیه صلح بین برادران است اما ممکن است یکی بر دیگری ستم کند پس به خاطر حقیقتی تلخ اجازه صادر شده که فقاتلوا التی تبغی...(حجرات/9). به نظرم مهمترین مصداق این جنگ جنگ جمل است و مهمترین مصادیق این مومنین زبیر. زبیر پیوسته با ایمانش جنگید اما این ایمان وقتی بود که پاره تن زبیر از او جدا نشده و رشد نکرده بود. وقتی فرزند آدمی بزرگ می شود ایمان محک می خورد تا ببینیم آیا ظرفیت سیر از ایمان (اجمالی) به ایمان (تفصیلی) وجود دارد یا نه؟ و دیدیم که زبیر طاقت تفصیل نداشت ... و ای کاش زبیر وارث نداشت...

 

  • رضا کریمی

دیلماج، حمیدرضا شاه آبادی، نشر افق،158صفحه

رمان دیلماج دارای یک داستان متفاوت است و جایزه رمان متفاوت را هم دریافت کرده است. دیلماج روایت یک نمونه ایرانی عصرپهلوی است و شخصیتهایش همگی رنگ و بویی از واقعیت دارند اما داستان نهایتاً ا زتخیل نویسنده بر روی کاغذ آمده است. خلاصه متن کتاب عبارتست از: مجموعه نامه نگاری های یک نویسنده با ناشر برای معرفی و توجیه چاپ داستان زندگی میرزا یوسف معروف به دیلماج، که در پایان ناشر با نشر اثر مخالفت می کند. نویسنده در نامه هایش زندگی دیلماج را روایت می کند: جوانی ساده که برای تحصیل وارد خانواده فروغی ها می شود و در آنجا نسبت به دختر همکلاسی اش دچار عشقی آتشین می شود اما به وصال نمی رسد و پس از ماجراهایی مجبور می شود به خارج از کشور برود  که در  آنجا تحت تعالیم غربی و فراماسونی میرزا ملکم قرار می گیرد. در بازگشت او که حالا آموزش دیده حلقه برادران است ازجوانی ساده به جایی رسیده که مکر می کند و آدم می کشد.

روایت عشق ساده و آتشین دیلماج بسیار قدرتمندانه به تصویر کشیده شده اند. طلیعه کتاب این جمله است: قصه های عشق مجنون می کند...

ما هم امروزه مانند دیلماج درتب تحصیل هستیم و البته می خواهیم از تجربه عاشقی هم استقبال می کنیم! دانشجو باشی و عاشق! این چیزی است که تیپ مورد علاقه جوانان است اما باید مراقب بود... شاید مثل دیلماج بدجوری بازی خورده باشیم!

  • رضا کریمی

ادعای ساختن یا تربیت کردن ادعای بزرگی است چرا که خالقیت و ربوبیت از آن خداست. ما در این دنیا اما باید کار کنیم و کارهایمان نتیجه بدهد؛ باید بجنگیم و به دست بیاوریم و مسئولیت بپذیریم. بدون سازندگی و تربیت اینها چگونه است؟ به نظرم کشاورزی آن پیشه ای است که خدا برای بندگانش فرستاد تا هم کار کنند و هم بنده باشند. عملی محبوبتر از زراعت برای خدا نیست و همه انبیاء کشاورزی کرده اند مگر ادریس که خیاط بود (میزان الحکمه، ج5، ح7753). کشاورزی مصداق توکل است. در و علی الله فالیتوکل المومنون(آل عمران/60) منظور زارعون است (همان، ح7750). کشاورز خود نمی سازد و نمی رویاند بلکه در زمین خدا و با بذر او می کارد و باید منتظر باران بماند و متوکل باشد. به راستی که خدا ارزاق انبیائش را در کشاورزی قرار داد تا چیزی از باران را ناخوش ندارند (همان، ح7752). کشاورزی هم کار است و هم سبب اتصال زمین به آسمان.
ای مدعیان فرهنگسازی! دنبال زمین مستعد باشید و چشم به آسمان بدوزید. بر خدا توکل کنید. کشاورز باشید.

  • رضا کریمی