تفکر توحیدی

وبلاگ هزار و یک حرف

تفکر توحیدی

وبلاگ هزار و یک حرف

این وبلاگ تلاشی برای تبیین تفکر توحیدی است

کانال تلگرامی رضاکریمی
https://telegram.me/karimireza1001

مروری بر سینمای فرهادی  (از شهرزیبا تا همه می دانند)

 

  می گویند «سینمای اصغر فرهادی در مورد اخلاق است». عده ای می گفتند او سیاه نمایی کرده است اما به نظر من بحث را باید در سطح بالاتری مطرح کرد و آن اینکه ماهیت این اخلاق چیست؟ آن چیزی که مسلم است این است که اخلاق فرهادی «دینی» نیست یعنی دین در آن محوریت ندارد بلکه گزاره های مسلم و پذیرفته جهانی، فارغ از نظر دین، محور داستان و فیلم قرار می گیرند. او می خواهد بگوید متر و معیار سنجش کار اخلاقی بسیار کمرنگ شده است پس ضمن این که نمی توان اتهام نسبی انگاری را روا دانست باید گفت او اندیشمندانه به دنبال تعریف جدیدی از اخلاق است و بر همین اساس در پاسخ به این سئوال که آیا «جدایی نادر از سیمین» فیلمی مذهبی است یا نه، گفته است: «خوشحال می‌شوم اگر بگوئید فیلمم یک فیلم انسانی است» . انسانی بودن واژه ای مدرن است و لزوما دینی بودن نیست. و فرهادی راوی ایرانی اخلاق سکولار در سینماست.

***

کمتر کسی با این نظر مخالف بوده است که «سینمای اصغر فرهادی در مورد اخلاق است». مخاطبین بسیاری با نقد اخلاق محور او از جامعه ایران همراهی کرده اند. «شهرزیبا» با موضوع «عدالت» چهارشنبه سوری با موضوع اصلی «خیانت زناشویی و دروغ»، «درباره الی» با موضوع «قضاوت درباره دیگران»، جدایی نادر از سیمین با موضوع «دروغ و دیگر رذائل»، و گذشته با موضوع «بخشش و فراموش کردن گذشته» و فروشنده هم با موضوع «قضاوت و انصاف با انسان خطاکار» همگی مضامینی اخلاقی دارند.

عده ای می گفتند او سیاه نمایی کرده است و ایرانی را دروغگو دانسته است و البته تعداد زیادی از ایرانیان که روحیه خودانتقادی پیدا کرده اند پاسخ می دهند که بله ما همین هستیم که دیدیم! اما به نظر من بحث را باید در سطح بالاتری مطرح کرد و آن اینکه ماهیت این اخلاق چیست؟ آن چیزی که مسلم است این است که اخلاق فرهادی «دینی» نیست یعنی دین در آن محوریت ندارد بلکه گزاره های مسلم و پذیرفته جهانی، فارغ از نظر دین، محور داستان و فیلم قرار می گیرند. این تلقی از اخلاق اولاً ابتدائاً ضد دین نیست بلکه فرادین است (به طور مثال در جدایی کمتر و در گذشته و فروشنده بیشتر معارضه با ارزشهای دینی دیده می شود) و ثانیاً در وجود  مردم ما نفوذ کرده است و بخش قابل توجهی از مردم روایتهای اخلاقی از این جنس را می پسندند. اخلاق در جامعه ما به تبع جامعه جهانی معنوی نیست و به قصد سلوک در خلقیات انجام نمی شود بلکه هنجارهایی برای عمل مناسب اجتماعی است. ما با دیدن فیلمهای فرهادی اثری از احساس معنوی در مخاطب نمی بینیم و ممکن است بگوییم مگر سینما محفل درس و موعظه اخلاق است؟ بله هر چیزی شأن خود را دارد اما به نظرم اتفاقاً همین جاست که باید توجه کنیم که در زندگی طبقه متوسط با همه شلوغی هایش اخلاق دیگر معنوی نیست و اخلاق سکولار (فرادینی) است که خود را نشان می دهد. ما دیگر با شنیدن نام اخلاق به یاد گلستان و بوستان سعدی نمی افتیم. اینجا جایی است که اخلاق دیگر کمتربا «خلق» و «تخلق» رابطه دارد. بلکه به گزاره های هنجاری برای عمل آدمی در جامعه و خانواده تبدیل می شود.

تصنعی نبودن نکته ای است که در مورد مضامین اخلاقی بیش از دیگر موضوعات حساسیت دارد. اما یادمان باشد که «اخلاق» هم با «ادب» ما به وحدت و هماهنگی بالایی رسید و می توان امکان بیان اخلاق دینی بدون ایجاد تصنع را هم پیش بینی کرد و شاید با جست و جو نمونه های سینمایی را هم یافت. یکی از این نمونه ها فیلم طلا و مس است. این فیلم شعار نمی دهد ولی مستقیماً موعظه نمی کند بلکه صدای موعظه گر از دور به گوش می رسد. ما در لابلای داستان می فهمیم که اخلاق به خودی خود بالاتر از دسترسی آدمی است و برای اخلاقی شدن باید خلق تغییر کند و متخلق به صفات نیک شده و مس به طلا تبدیل شود. آیا سینمای فرهادی اینگونه اخلاق را روایت می کند؟

ویژگی سینمای فرهادی این است که روایت خود را به صورت سینمایی و جذاب ارائه می کند. داستان مربوط به ماجراهای همه گیر طبقه متوسط است و گاهی هم طبقه محروم هم نشان داده می شود. فیلمنامه طوری است که ماجرا به تدریج کشف می شود و مدام بیننده غافلگیر می شود. بازی ها و کارگردانی مورد پسند بسیاری واقع می شود و کشمکش ها انقدر جذابند که نیازی به موسیقی تا تیتراژ پایانی نباشد. «پایان باز» هم موجب ابهام بیش از حد نمی شود. بیان سینمایی و قدرت روایتگری سبب می شود که اخلاق در فرم فیلم هماهنگ شود و به بیانیه و موعظه تبدیل نشود و مخاطب آن را بپذیرد. فیلم های او هم معمولاً پرفروش بوده اند. نکته مهم دیگر هم این است که به نظر می رسد خود کارگردان هم شخصیتی اخلاقی (از نوع مدرن آن) دارد و کم حاشیه و مؤدب است؛ شبیه همان ادب اجتماعی که در شخصیتهای فیلم «گذشته» می بینیم. از این جهت آثار او آینه وجود او هم هستند. به نظر او کارگردان بزرگ کسی است که بین خودش و فیلمش فاصله ای نیست و خودش هم شبیه به فیلمهایش است.

شهرزیبا

در فیلم «شهرزیبا» شهری زشت نمایش داده می شود. در فیلم دو حکم انتظار برای قصاص و تفاوت دیه زن و مرد به چالش گشیده می شوند. علاوه بر این یک پدر مذهبی و اهل نماز و مسجد به تصویر کشیده می شود که راضی به گذشت از قصاص قاتل دخترش نیست و تقابل دین و اخلاق اینجا شروع می شود. وقتی پای امام جماعت مسجد محله برای جلب رضایت به میان کشیده می شود این تقابل همیشه رفع نمی شود و در یک صحنه می بینیم که دوست قاتل به امام جماعت می گوید نماز مهم است یا جان یک آدم و پاسخ می شنود که: نماز!

درباره الی

در فیلم «درباره الی...» یک دختر با نام «الی ...» (که آنقدر در مورد او شناخت اندکی وجود دارد که حتی معلوم نیست الناز است یا الهام یا...!) از زندگی تلخ با نامزد خود خسته شده است و با اندکی تردید قبول می کند که قبل از قطعی شدن جدایی از نامزدش با مردی دیگر در سفر شمال آشنا شود؛ او یک گزاره اخلاقی مدرن را به زبان می آورد: «یک پایان تلخ بهتر است از یک تلخی بی پایان». او در این سفر در کنار دریا مفقود شده و تا پایان فیلم هم جنازه اش پیدا نمی شود. نحوه مواجهه با مقوله ازدواج سکولار است. در ازدواج تلخی اخلاقی مهم است یا عهد با یک انسان دیگر؟ در بینش سکولار رنج های اخلاقی اهمیت زیادی دارند و حتی عهد با دیگران (نامزدی) را سست جلوه می دهند و بر این اساس یکی از شخصیتها مرتکب دروغ می شود و حتی نسبت به این کار او در یک پلان تنهایی ترحم و دلسوزی وجود دارد (رودررو با اصغر فرهادی، ص160). نامزد او متوجه ماجرا می شود و به تدریج تمام وقایع سفر را می فهمد. در صحنه ای او دستشویی می رود و جایی برای خلوت کردن می خواهد و با زیراندازی تمیز در اتاقی خلوت می کند. آیا او نماز خواند و تصمیم گرفت؟ شواهدی بر این امر وجود دارد اما نکته این است که نهایتاً در نتیجه این خلوت معنوی، «تنها  دغدغه اش» این است که بداند آیا «الی» به همراهانش گفته بوده که نامزد دارد یا نه؟! خلوت او نتیجه مثبتی ندارد و این ردی از سکولاریسم است (مانند صحنه ابتدایی فیلم که با صندوق صدقات شروع می شود ولی نهایتا می بینیم که صدقه اثری در دفع خطر ندارد!) همراهان هم به جز یکی خبر از نامزدی الی نداشتند و بعد از کشمکش های فراوان آن یکی را مجبور می کنند که به خاطر عواقب راستگویی حقیقت ماجرا را نگوید. این قضاوت ناقص در مورد الی در حالی صورت می گیرد که علی رغم جست و جوهای فراوان، هنوز مرگ او قطعی نیست و دیگر یافتن الی برای نامزد غیرتی او هم اهمیتی ندارد. در این فیلم طرح مسئله به صورت مدرن مطرح می شود و پاسخ آن هم اسیر نوع طرح مسئله است.

جدایی نادر از سیمین

 در فیلم «جدایی نادر از سیمین» مسائل اخلاقی زیادی مطرح شده اند: حس احترام به پدر، دلسوزی برای دیگران و از همه مهم تر برائت از دروغگویی. اما طرح این مسائل اخلاقی بدون توجه به دین مطرح می شوند. در این فیلم صدای اذان به گوش می رسد و تصاویر مذهبی در طبقه محروم به چشم می خورد اما دین در اخلاق نقش مثبتی ندارد. فرادینی بودن اخلاق در این فیلم آنجا آشکار می شود که زن محجبه که به نجاست حساس است و مدام احکام شرعی را از منابع آگاه می پرسد در مورد دروغ گفتن به خودی خود حساس نیست مگر آنجا که امکان پول حرام یا قسم دروغ به قرآن مطرح می شود!

نکته مهم این است که گرچه محور روایت اخلاقی فیلم های فرهادی دینی نیست اما گاهی نمادهای دینی در فیلم هایش ظهور مشخص دارند ولی تأثیرگذاری این نمادها مثبت نیست! به عبارتی دیگر، فرهادی به دین بی اعتنا نیست بلکه آن را به روشهای مختلف نمایش می دهد اما دین را در اخلاق بی تأثیر جلوه می دهد. با این وجود هنوز در این فیلمها اخلاق سکولار فیلم چندان آشکار نیستند و می بایست به فیلم «گذشته» برسیم که بیان فیلمساز به یک نقطه عطف می رسد.

گذشته

پیام فیلم این است که: گذشته گذشته و باید آن را فراموش کرد. در ابتدای فیلم ماری(برنیس بژو) ، از احمد(علی مصفا)  در فرودگاه پاریس استقبال می کند و سوار یک اتومبیل  از محل پارک دنده عقب می گیرد و یک تصادف ناگهانی اتفاق می افتد و بعد تیتراژ ابتدای فیلم، عبارت فرانسوی گذشته است که با برف پاک کن ماشین پاک می شود. 

احمد برای طلاق دادن ماری که چهارسال است از او دور شده از ایران به فرانسه می آید ولی ماری به جای اینکه او را به هتل ببرد به منزل خود می برد و احمد متوجه می شود که او در این مدت با سمیر (طاهر رحیم) رابطه داشته است و قصد دارد با او ازدواج کند. سمیر هم مردی زن دار است که همسرش افسردگی داشته و خودکشی کرده و به کما رفته است. فؤاد فرزند سمیر در ابتدا با زندگی در خانه ماری مخالف است اما بعدها به این زندگی علاقمند می شود. ماری در این شرایط از سمیر باردار شده است! او می خواهد بچه را نگه دارد و نیز از فرزند سمیر در خانه مانند یک مادر مراقبت می کند و او را عتاب می کند و گاهی عذرخواهی هم می کند.  لوسی دختر بزرگ او که حاصل ازدواج ماری قبل از احمد است هم به وضعیت جدید اعتراض دارد  و شبها دیر به خانه برمی گردد. او می گوید همسرش به خاطر رابطه سمیر و ماری خودکشی کرده است. احمد بعد از شنیدن توجیه سمیر، سعی می کند لوسی را با وضعیت جدید آشتی بدهد و به او می گوید همسر سمیر به خاطر درگیری با کارگرخشکشویی خودکشی کرده است و کارگرش می تواند شهادت بدهد. بعدها می فهمیم که لوسی از اینکه با فرستادن ایمیل های عاشقانه به همسر سمیر موجب خودکشی او شده است عذاب وجدان اخلاقی دارد. احمد عذاب وجدان اخلاقی دارد که چرا ماری را ترک کرده و این ماجراها به وجود امده است اما دوستش شهریار به او می گوید او مرد زندگی در اینجا نبوده و نباید گذشته اش را سرزنش کند. کمی بیشتر متوجه می شویم که همسر سمیر به رابطه او با کارگر زن خشکشویی او مشکوک شده است و بر سر این سوءتفاهم خودکشی کرده است.  لوسی با مادرش آشتی می کند. احمد به ایران برمی گردد و سمیر به بیمارستان می رود...

 با خواندن همین خلاصه داستان نقش «گذشته» در فیلم آشکار است. اما عمق فیلم بیش از اینهاست. در جایی از فیلم شوهر سابق زن می خواهد در مورد گذشته توضیحاتی بدهد اما زن اجازه نمی دهد حرف بزند و می گوید فراموش کن! در جایی دیگر از فیلم هم ماری و سمیر پس از فهمیدن واقعیت خودکشی همسر سمیر، از فراموش کردن گذشته می گویند. مرد می گوید: گذشته را فراموش کنیم و زن می گوید: میشه ؟ مرد پاسخ می دهد : «باید» بشه. دوباره زن می گوید: اگه نشد...؟ و بعد سکوت می کنند...

 پایان فیلم هم درباره «گذشته» است. سمیر پس از ناامید شدن از هشیاری همسر به کما رفته اش، عطری به خود می زند و صورتش را صورت او نزدیک می کند و انگشتش را داخل انگشتان جمع شده زن قرار می دهد و می گوید: « اگر بوی عطر برات آشناست انگشتم را فشار بده»... دوربین به آرامی به سمت  «انگشت فرورفته در دست زن» می رود. زنگ موسیقی فیلم برای اولین بار به گوش می رسد. حس انتظار عجیبی برای دیدن واکنش دستان زن به وجود می آید ... اما گویا خبری نیست و گذشته گذشته است. در همین حال است که تیتراژ انتهایی فیلم و نام اصغر فرهادی روی این انتظار درج می شود؛ مانند انتهای فیلم «جدایی نادر از سیمین» که انتظار نادر و سیمین برای بیرون آمدن دخترشان به انتها نمی رسد و به جای آن تیتراژ و نام فرهادی نشان داده می شود!

در این فیلم رفتارهای شخصیتها توأم با ادب و اخلاق اجتماعی است اما برخی اشتباهات غیراخلاقی در گذشته، اکنون آنها را رها نمی کند.  در این شرایط این زن با دو مرد در خانه خود چند شب زندگی می کند. رفتار آدمها در این شرایط اتفاقاً اخلاقی و با نزاکت است! آنها گفت و گوهای عادی دارند و از هم عذرخواهی می کنند و در رفع مشکلات ساختمانی و خانوادگی با هم همکاری می کنند!

این فیلم یکی از بهترین تصویرگری ها از اخلاق مدرن است. در اخلاق مدرن علاوه بر عدم محوریت گزاره های دینی و الهی، اخلاق اجتماعی بر اخلاق فردی و اخلاق بندگی مقدم است. در این اخلاق، رابطه آزادجنسی مهم نیست بلکه خیانت اجتماعی اهمیت دارد و نیز در اخلاق مدرن گذشته را باید فراموش کرد و لزوماً نیازی به توبه و اصلاح و پشیمانی و عزم بر عدم رجوع برگناه نیست. «گذر از گذشته» مفهومی است که در ادب و فرهنگ دینی و عرفانی قابل ردیابی است. اما در این فرهنگ گفتن «گذشته گذشته» برای زیستن در زمان حال و اخذ داده های الهی و ادای شکر آنها است و در این شرایط است که توبه برای از بین بردن آثار منفی گذشته با مدد از قدرت الهی توصیه می شود. اما داستانی که روایت شد چقدر با «ابن الوقت» بودن در معنای عرفانی آن تناسب دارد؟!

برخی منتقدان متوجه شدند که کارگردان  به آنچه که از زیبایی های پاریس شنیده ایم توجهی ندارد بلکه به یکی از  مهم ترین مقوّمات زندگی در این شهر اروپایی پرداخته است. این نکته مهم اندیشمندی فرهادی را نشان می دهد و البته به اثرگذاری او بر هنر غربی اذعان شده است[1]. نکته مهم تر این است که در نگاه فرهادی این مسئله مختص به یک شهر اروپایی (دنیای مدرن) نیست.  او نمی توانسته این فیلم را در ایران و با سنت های اصیل ایرانی بسازد ولی فضای فیلمش کاملاً اروپایی نیست و نه فقط پاریس بلکه حومه آن (محل زندگی ماری) و نیز افرادی  غیر پاریسی با تبار ایرانی و الجزایری هم درگیر این موضوع مهم در غرب مدرن هستند و نشانه هایی مانند پخت قورمه سبزی هم به عنوان سایه ای از ایران در فیلم گنجانیده شده است. مرد ایرانی گرچه اهل ماندن در پاریس نبوده و به وطن خود بازگشت کرده است اما روحیه اخلاق مدرن را در خود حفظ کرده است.

فروشنده

در فیلم فروشنده موضوع عریان تر و جنجالی تر از آثار فارسی زبان فرهادی است. این فیلم دو پیام آثار دیگر را همچنان تکرار می کند: انتقاد از وضع موجود (و به قول برخی منتقدینش، سیاه نمایی) و روایت های اخلاقی سکولار. انتقاد در این اثر نسبت به آثار قبلی بسیار اوج می گیرد و آشکارتر می شود چرا که  کشور به ساختمان در حال فروریختن تشبیه می شود و حتی در جایی گفته می شود کاش می شد این شهر را ویران کرد و دوباره ساخت!  در فروشنده مانند جدایی، از مظاهر دینی خبری نیست اما همچنان اخلاق سکولار بر اثر حاکم است. در اینجا باز هم با مقوله «تجاوز»، مواجهه ای مدرن صورت می گیرد. زن (ترانه علیدوستی) و شوهر (عماد با بازی شهاب حسینی) وارد خانه ای می شوند که مستأجر قبلی با بیگانگان ارتباط غیراخلاقی داشته است. زن به صورت اتفاقی در حمام خانه مورد تعرض مردی قرار می گیرد که به نیت زن قبلی وارد خانه شده است. مرد در حمام دقیقاً چه کاری کرده است؟ زن قبلی کیست و کجاست؟ پاسخ این سوالات برای این زوج که گویا اخلاقی (انسانی مدرن) می اندیشند مهم نیست. مشکل اصلی که عماد با آن دسته و پنجه نرم میکند ضربه ی روحی است که به همسرش وارد شده و این چیزی است که او را عصبانی میکند و دلیل انتقام گرفتن اوست. آنها شکایت هم نمی کنند! حتی در جایی از فیلم دوست عماد در پاسخ این گلایه که چرا خانه یک زن مسأله دار را به ما دادی؟ می گوید: من که نمی تونستم به حرف مردم در مورد این زن گوش بدم! قضاوت زودهنگام، هتک آبرو و غیرت بی جا و غضب نابهنگام همگی در دین مذموم هستند اما نحوه مواجهه اینها با نوع مواجهه مدرن متفاوت است. چرا که انصاف و غیرت باید با یکدیگر توأمان شده و قاطعیت در برخورد و عدم رأفت در اجرای دین الهی نیز در کنار نهی از تعدی به دیگران در کنار یکدیگر به کار برده شوند. اما اخلاق سکولار به طور کلی این موارد را نادیده می گیرد و  می گوید ببخش و فراموش کن مگر اینکه انسانی همچنان در حال رنج باشد. مرد روشنفکر خود را تا حد زیادی مهار می کند و اندک غیرت او در این فیلم هم نهایتاً تضعیف می شود چون زن که آسیب دیده و ضربۀ روحی خورده، می‌خواهد فراموش کند و حتی سعی می‌کند ببخشد. اما مرد نمی تواند انتقام جویی اش را به طور کامل از بین ببرد و همین موجب رنجش زن و نیز خطر مرگ برای مرد مهاجم می شود.

نکته جالب در نیمه انتهایی فیلم فروشنده این است که می فهمیم مرد مهاجم هم یک جوان هوسران نیست بلکه پیرمردی کم توان است که بیش از آنکه مجازات شدنی باشد ترحم برانگیز است. اساساً انتخاب یک پیرمرد بیمار که وسوسه شده است برای بیان نوع مواجهه با انسان خطاکار بسیار هوشمندانه است.

همه می دانند

در فیلم «همه می دانند» بازهم مانند گذشته از مرکز و شهر مدرنیته دور می شود و روستایی برای داستان گویی انتخاب می کند شاید چون برای بیان اندیشه مدرن بهتر است اسیر زرق و برق ظاهر آن نشد.  این بار مسئله خدا به صورت واضح تر مطرح می شود: لورا بعد از گذر زمان و طی سالها رابطه بدون ازدواج با پاکو او را ترک‌ کرده و با الخاندرو ازدواج می کند. الخاندرو در آغاز مانع سقط  جنین ایرنه (جنینی که پاکو بر‌جاگذاشته شده بود) توسط لورا می شود، چون او را مایه نجات خود از بدبختی و دائم الخمری می داند و‌ معتقد است او توسط خدا فرستاده شده است. سالها گذشته و و در گذر زمان پاکو زمینهایی که از لورا در شرایط نیاز او ارزان خریده بود را به مزرعه انگور تبدیل کرده و متخصص شراب شده است و در مدرسه به دانش آموزان می گوید شراب در گذر زمان شخصیتش ساخته می شود.

فرهادی در نکته ای مهم پس از ساخت همه می دانند گفته است: راجع به یک کاراکتر باورمند به مفهوم مومن این نخستین بار است که من قصه ای نوشته ام، با توجه به این نظر که تقلیل ایمان می شود دین و تقلیل دین میشود مذهب و تقلیل مذهب فقه و تقلیل فقه احکام (مصاحبه با ماهنامه تجربه، دی97). تقلیل و در مقابل، بسط دین را می توان از دو جهت مطرح کرد: حفظ اصل دین و یا مبارزه با موانعی که دین مقابل انسان قرار می دهد. عرفان از همینجا یک تیغ دولبه است، چرا که هم می تواند موجب بازگشت به باطن و اصل دین که همان خداست بشود و هم می تواند موجب بی مبالاتی نسبت به دستورات دینی. فرهادی با دغدغه جلوگیری از تقلیل ایمان چگونه خدایی معرفی کرده است؟

گفتگوی پاکو و الخاندرو درباره خدا بسیار مهم است: الخاندرو بسیار به خدا معتقد است اما ناتوان و ضعیف است و در مقابل پاکو بر روی پای خودش ایستاده و موفق است.

در میانه فیلم ایرنه دزدیده شده و الخاندرو منتظر است تا خدا نجاتش دهد ولی پاکو که حالا حقیقت ایرنه را فهمیده تصمیم می گیرد دومین ناجی دخترش که اکنون دختر الخاندرو‌هم هست باشد. نهایتا وقتی بعد از فروش مزرعه،  دختر را از دست آدم رباها نجات می دهد. وقتی لورا دخترش را بغل می کند در حالی است که یک‌دستش در دست الخاندرو است و دست دیگرش را به پاکو می دهد.  در یکی از تعیین‌کننده‌ترین سکانس‌های فیلم، جایی که دیالوگ بین آلخاندرو و پاکو در جریان است، آلخاندرو می‌گوید که خداوند خودش ایرنه را نجات می‌دهد و نیازی به پول پاکو برای آزادی او نیست. اما پاکو پس از مجادله در نهایت به او می‌گوید که فرض کن خدای تو این بار می‌خواهد از طریق من ایرنه را نجات بدهد!

این جمله کلیدی در فیلم اصالتا معنایی درست دارد چون خدا ابا دارد که امور را جز از طریق اسبابش فراهم کند. فرهادی درباره این قسمت داستانی مردی را تعریف کرده است: در دریای طوفانی به تخته پارهای آویزان بود و مدام از خدا میخواست که نجاتش بدهد و ایمان داشت با این اعتقادی که به خدا دارد نجات پیدا خواهد کرد یک قایقی از آنجا رد شد و مردی که هیچ اهل دین و ایمان و این حرفها نبود، گفت بیا سوار شو تا من نجاتت بدم و این مرد گفت نه، نیازی نیست خدای من خودش من را نجات خواهد و طرف مقابل رفت و این هم چند ساعت بعد غرق شد و مرد، بعد از مرگ رفت پیش خدا و گلایه کرد که چرا بعد از این همه عبادت و دعا و خواهش من را نجات ندادی خدا بهش گفت آن مرد را من فرستاده بودم و تو سوار قایقش نشدی.

آیا سیاق و بافت این داستان با روح داستان فرهادی یکی است؟ باید متوجه باشیم که سکانس گفتگوی آن دو فیلم گفتگوی یک خداباور ضعیف و خسته و با یک خداناباور غنی و اخلاق مدار است. ایستاده و پرانرژی بودن پاکو و نشسته و افسرده و خسته بودن الخاندرو قضاوت بیننده را جهت دهی می کند.

خداوند قادر است و ممکن است از طریق یک فرد بی ایمان مؤمنی را هم نجات دهد اما نباید یک داستان و یک حقیقت را طوری تعریف کنیم تا اعمال بندگان اصالت و استقلال پیدا کند. در این داستان فرد به  اصطلاح مؤمن، انسانی ضعیف است که ایمانش جز افسردگی و فقر برای او ارمغانی نداشته است و خبر بارداری زنش از یک مرد دیگر را سیلی خدا تفسیر می کند تا به خودش بیاید و با نجات و نگه داشتن دختر زندگی تازه ای شروع کند! فرد بی ایمان قوی است و مزرعه انگور درست کرده است. از طرف دیگر اقتضای نگاه توحیدی این است که هنگامی که یک بی ایمان وسیله نجات مؤمن می شود خودش در این نجات تصمیم گیرنده نباشد نه اینکه مفسر و توجیه کننده خدا شود. در حقیقت ایمان در این داستان دستاویز ( و به قول پاکو یک فرض) برای توجیه اعمال بندگان است.

فرهادی در نکته ای مهم پس از ساخت همه می دانند گفته است: راجع به یک کاراکتر باورمند به مفهوم مومن این نخستین بار است که من قصه ای نوشته ام، با توجه به این نظر که تقلیل ایمان می شود دین و تقلیل دین میشود مذهب و تقلیل مذهب فقه و تقلیل فقه احکام (مصاحبه با ماهنامه تجربه، دی97). تقلیل و در مقابل، بسط دین را می توان از دو جهت مطرح کرد: حفظ اصل دین و یا مبارزه با موانعی که دین مقابل انسان قرار می دهد. عرفان از همینجا یک تیغ دولبه است، چرا که هم می تواند موجب بازگشت به باطن و اصل دین که همان خداست بشود و هم می تواند موجب بی مبالاتی نسبت به دستورات دینی. فرهادی با دغدغه جلوگیری از تقلیل ایمان چگونه خدایی معرفی کرده است؟

گفتگوی پاکو و الخاندرو درباره خدا بسیار مهم است: الخاندرو بسیار به خدا معتقد است اما ناتوان و ضعیف است و در مقابل پاکو بر روی پای خودش ایستاده و موفق است.

در میانه فیلم ایرنه دزدیده شده و الخاندرو منتظر است تا خدا نجاتش دهد ولی پاکو که حالا حقیقت ایرنه را فهمیده تصمیم می گیرد دومین ناجی دخترش که اکنون دختر الخاندرو‌هم هست باشد. نهایتا وقتی بعد از فروش مزرعه،  دختر را از دست آدم رباها نجات می دهد. وقتی لورا دخترش را بغل می کند در حالی است که یک‌دستش در دست الخاندرو است و دست دیگرش را به پاکو می دهد.  در یکی از تعیین‌کننده‌ترین سکانس‌های فیلم، جایی که دیالوگ بین آلخاندرو و پاکو در جریان است، آلخاندرو می‌گوید که خداوند خودش ایرنه را نجات می‌دهد و نیازی به پول پاکو برای آزادی او نیست. اما پاکو پس از مجادله در نهایت به او می‌گوید که فرض کن خدای تو این بار می‌خواهد از طریق من ایرنه را نجات بدهد!

این جمله کلیدی در فیلم اصالتا معنایی درست دارد چون خدا ابا دارد که امور را جز از طریق اسبابش فراهم کند. فرهادی درباره این قسمت داستانی مردی را تعریف کرده است: «در دریای طوفانی به تخته پارهای آویزان بود و مدام از خدا میخواست که نجاتش بدهد و ایمان داشت با این اعتقادی که به خدا دارد نجات پیدا خواهد کرد یک قایقی از آنجا رد شد و مردی که هیچ اهل دین و ایمان و این حرفها نبود، گفت بیا سوار شو تا من نجاتت بدم و این مرد گفت نه، نیازی نیست خدای من خودش من را نجات خواهد و طرف مقابل رفت و این هم چند ساعت بعد غرق شد و مرد، بعد از مرگ رفت پیش خدا و گلایه کرد که چرا بعد از این همه عبادت و دعا و خواهش من را نجات ندادی خدا بهش گفت آن مرد را من فرستاده بودم و تو سوار قایقش نشدی»..

آیا روح این داستان با روح داستان فرهادی یکی است؟ خداوند قادر است و ممکن است از طریق یک فرد بی ایمان مؤمنی را هم نجات دهد اما نباید یک داستان و یک حقیقت را طوری تعریف کنیم تا اعمال بندگان اصالت پیدا کند. در این داستان فرد به اصطلاح مؤمن، انسانی ضعیف است که ایمانش جز افسردگی و فقر برای او ارمغانی نداشته است و خبر بارداری زنش از یک مرد دیگر را سیلی خدا تفسیر می کند تا به خودش بیاید! از طرف دیگر اقتضای نگاه توحیدی این است که هنگامی که یک بی ایمان وسیله نجات مؤمن می شود خودش در این نجات تصمیم گیرنده نباشد نه اینکه مفسر و توجیه کننده خدا باشد. در حقیقت ایمان در این داستان دستاویز ( و به قول پاکو یک فرض) برای توجیه اعمال بندگان است.

در پایان عده ای که روستا را با آب پرفشار تمیز می کنند آب را به طرف صلیب هم می گیرند.

این بار فرهادی تصمیم گرفته است واضح تر بگوید که دینتان را آب بزنید، آنچنانکه خدا از طریق پدر غیررسمی دختری را نجات می دهد. 
داستان این دختر را همه می دانند. پس مقابل همه نایستید و خدا را هم اینگونه تفسیر کنید.

فرهادی در برلین طی یک اظهار نظر مهم گفته است: «یکی از بحران‌های بشر امروز که ربطی به جغرافیا هم ندارد تعریف اخلاق است. ما بر اساس یک سری قوانین که طی سال‌ها از طریق دین و یا عرف شکل گرفته‌اند کارهایمان را می‌سنجیم تا ببینیم اخلاقی هستند یا نه، اما در دنیای امروز با پیچیده شدن ذهن بشر ممکن است آن قواعد دیگر کارآمد نباشند». او می خواهد بگوید متر و معیار سنجش کار اخلاقی بسیار کمرنگ شده است پس ضمن این که نمی توان اتهام نسبی انگاری را روا دانست بلکه او به دنبال تعریف جدیدی از اخلاق است و بر همین اساس در پاسخ به این سئوال که آیا «جدایی نادر از سیمین» فیلمی مذهبی است یا نه، گفته است: «پاسخ به سئوال دشوار است. باید تعریفی شفاف و تمیز از مذهب داشته باشم که بتوانم به این سئوال پاسخ بدهم. ترجیح می‌دهم نگویم فیلمم درباره چیست و شما کشف کنید، خوشحال می‌شوم اگر بگوئید فیلمم یک فیلم انسانی است[2]» .

انسانی بودن لزوما دینی بودن نیست. این حقیقت تا زمان فیلم گذشته صراحت نداشت. اما اکنون راحت تر می توانیم بگوییم: فرهادی راوی ایرانی اخلاق سکولار در سینماست. اخلاق سکولار لزوماً ضددین نیست بلکه فرادین است و بالاتر از آن با خدا کاری ندارد. فرهادی در «درباره الی» اخلاق سکولار را به نمایش درآورد تا اینکه در سیر خود روایتش بسط پیدا کرد و بیشتر خود را نشان داد. اغراق نیست اگر بگویم احمد جلوه ای از اصغر فرهادی است. در هر دو افکار و منش اخلاقی غرب و علاقه به ایران به طور همزمان وجود دارد. اصغر مانند احمد  اندیشه اش غربی است و در عین حال دوست دارد همچنان  به ایران برود اما احتمالا برای خوردن قورمه سبزی!

 

[1]  علاوه بر جوایز جشنواره ای، نشان آفیسیر، نشان عالی هنر و ادبیات کشور فرانسه توسط اورلی فیلیپیتی، وزیر فرهنگ این کشور، در ۲۵ فوریه ۲۰۱۴ در پاریس به فرهادی اهدا شد. این نشان به‌دلیل «خلاقیت‌های هنری و تأثیر اصغر فرهادی بر هنر و ادبیات فرانسه و سراسر جهان» به این فیلمساز ایرانی تعلق گرفت.

[2] http://www.entekhab.ir/fa/news/1857

  • رضا کریمی

نظرات (۱)

سلام.عالی!به جمع بندی شسته رفته ای از سینمای اصغر فرهادی رسیدید.بله کاملا واضح است که فرادینی به اخلاق نگاه می کند  و این دیدگاه تقریبا در میان مردم ایران جایگاهی ندارد.متاسفانه تنها غربی ها می توانند برای واکنشهای زوج در فیلم فروشنده دست بزنند .با تمام اینها اگر آقای فرهادی برای خوردن قورمه سبزی هم به ایران سری بزند خوب است!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی