تفکر توحیدی

وبلاگ هزار و یک حرف

تفکر توحیدی

وبلاگ هزار و یک حرف

این وبلاگ تلاشی برای تبیین تفکر توحیدی است

کانال تلگرامی رضاکریمی
https://telegram.me/karimireza1001

یکی از آیاتی که مستمسک توجیه وجود عقل انتقادی در دین قرار گرفته است آیه 17 و 18 سوره زمر است: فَبَشِّرْ عِبادِ، الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَه[1]: «به بندگان بشارت بده، آنان که سخن را گوش می دهند و تبعیت به احسن می کنند». تعبیر رایج این است که این آیه دعوت به شنیدن قول و بعد انتخاب نیکوترین آن می کند و این همان نقادی کلام است. در حالی که با تأمل در الفاظ و مقایسه با دیگر آیات قرآن می فهمیم که در اینجا سخن از تبعیت احسن است نه صرفاً تجزیه و تحلیل احسن.

البته ممکن است گفته شود که لازمه تبعیت احسن این است که ابتدا کلام و اقوال نقادی شوند. اما این قول با روح آیات قران و متن برخی آیات ناسازگار است. در همین سوره میخوانیم: وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ (زمر/55) آیا «ما انزل الله» را باید قبل از تبعیت احسن نقادی کرد؟ در روایات هم آمده است که و القول هو القرآن (البرهان، ج‏1، ص، 52). آیا یک دین دار می پذیرد آنگونه که دیگر متون را مورد نقادی فرار می دهد قرآن را هم نقادی کند؟

البته مقصود این نیست که بگوییم مصداق «قول» در این آیه فقط قرآن و متون مقدس است بلکه سخن در این است که استماع قول در اینجا از سر همزبانی است و چنین استماعی در مورد متون مقدس هم معنا دارد. اما در نقادی مدرن اساساً جنبه قدسی متون بی معنا می شود و برای ترویج عقلانیت انتقادی نباید امری را مقدس شمرد.

با تدبر در قرآن می توان فهمید که تبعیت از متشابهات نشانه زیغ و انحراف دلهاست: فَأَمَّا الَّذینَ فی‏ قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْویلِه(ال عمران/7) زیرا تبعیت از متشابهات در جایی است که تأویل جویی رخ دهد؛ یعنی جایی که فرد در جست و جوی تأویل باشد نه طالب تبعیت از تأویل. به عبارت دیگر تأویل «جویی» (یا همان ابتغاء) موجب تفسیر به رأی و عدم تبعیت از وحی می شود در حالی که تبعیت مستلزم صبر و انتظار است نه «جستن». این استلزام از آیه قرآن قابل برداشت است: آن جا که خداوند می گوید از وحی تبعیت کنید نه از رأی خود و به عبارتی صبرکنید تا خدا حکم کند: وَ اتَّبِعْ ما یُوحى‏ إِلَیْکَ وَ اصْبِرْ حَتَّى یَحْکُمَ اللَّهُ وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمینَ (یونس/109). توضیح علت اینکه چرا تأویل جویی موجب زیغ قلب می شود نیازمند بیان تفصیلی است و در این مجال نمی گنجد و فقط می توان گفت که در نگرش توحیدی تأویل «آمدنی» است نه جستنی (یَوْمَ یَأْتی‏ تَأْویلُه: اعراف/53، بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحیطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْویلُهُ : یونس/39) ؛  فرآیند فهم و درک تأویل ذیل صبر و انتظار رخ می دهد و لازمه این فهم و درک، «تبعیت» احسن است.

اجمالا می توان گفت تبعیت به احسن، درک مراتب ناب کلام و پدیده هاست و شاید منظور از جنب الله در آیه أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتى‏ عَلى‏ ما فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللَّه(زمر/56) که پس از آیه وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ (زمر/55) آمده همین مقام و مرتبه قرب و دنوّ به خداوند باشد که بدون تبعیت احسن از دست می رود و موجب حسرت می شود.

 به عبارتی تبعیت باید به گونه ای باشد که به نحو احسن صورت گیرد. اینجاست که باید دانست کلام وجوه مختلفی دارد و مستمع باید آن را به وجه نیکو حمل کند و عمل نماید. درک مراتب کلام خود به نوعی مستلزم نحوی نقادی توأم با تسلیم و تبعیت است که با عقلانیت انتقادی بشر مدرن که حاصل نگاه تملک گرایانه و سوبژکتیو به عالم است تفاوت دارد. عقل انتقادی مدرن بر این اساس قوام یافته است که می تواند به همه چیزنگاه از از بالا به پایین داشته باشد. بشر جدید به دنبال آزادی و اثبات من مدرن است پس باید بتواند همه چیز را زیر تیغ نقادی بکشاند. اما آیا در بشر غیرمدرن نقادی جایگاهی ندارد؟

در سبک و سنت دینی تفکر و عقلانیت دینی نقادی وجود دارد اما این نقادی اولاً در مورد هر موضوعی قابلیت ظهور ندارد چرا که می بایست استعداد تبعیت و سیر به مراتب احسن در موضوع و مورد نقادی وجود داشته باشد، یعنی این نوع نقادی باید در مورد متن یا پدیده ای صورت گیرد که ارزش دنباله روی و وقت گذاری و قابلیت بحث در مورد ظاهرکردن لایه های پنهان در آن وجود داشته باشد ثانیاً این نقادی در پس زمینه عبودیت رخ می دهد نه ذیل نگاه بالا به پایین ( و نگاه تملک گرایانه) و ثالثاً نگرش نقادانه به ساحت «عمل» منتهی می شود و نهایتاً به حرکت استکمالی میان مستمع و گوینده منجر می شود.

این ویژگی‌های نقادی در سنت دینی، سبب می‌شود که «عمل» نقاد،مورد توجه او و ناظران بیرونی باشد. یعنی فرد قبل از نقادی، صلاحیت خود را برای ورود به موضوع در خود می‌بیند و  پس از نقادی از خود می‌پرسد که اکنون به کجا رسیده است و چه تغییری در احوالات او رخ داده است؟ آیا او اکنون مزه‌ی بشارت الهی (فَبَشِّرْعِبادِ) را چشیده است و حرکت استکمالی داشته است؟ این درست برخلاف سیره‌ی ژورنالیست‌های نقاد است که به عنوان «منتقد» در زیرنویس تلویزیون یا ذیل عنوان معرفی نویسندگان مجله معرفی می‌شوند و هیچ توقعی هم مبنی بر دست به کار بودن آن‌ها در موضوع نقد وجود ندارد. البته توقع این نیست که فی المثل منتقدسینما خود کارگردان سینما باشد بلکه حداقل باید منتقد بو  و مزه نقد خود را قبلاً احساس کرده باشد و دستی بر آتش داشته و از احوالات هنری و ادبی برخوردار باشد. اکنون فهرستی از منتقدان هنری و ادبی در رسانه‌ها وجود دارند که نقدهایی مفصل بر آثار هنری، فیلم‌های سینمایی و نوشته‌های ادبی وارد می‌کنند و لزوماً هم توقع احوالات هنری ادبی از سوی آن‌ها وجود ندارد. چراکه نقد فی‌نفسه دارای ارزش است و نشان عقلانیت به شمار می‌رود و منتقد بودن یک شغل محسوب می‌شود.

***

با این تعریف از نقد است که می توان امکان ظهور« نقد»ی را حدس زد که بدون انتقاد و بیان نقاط منفی بیان شود! بلکه صرفاً با تحلیل و خوانش نیکو موجبات درک بیشتر و ارتقای کلام را فراهم نماید. کانت در کتاب های خود که با عنوان «نقد» همراه بوده است هیچ فلسفه ای را نقد نکرده است و اصلاً به فیلسوفان و آرای آنان کاری نداشته است (نامه فرهنگ، ش38، ص8). نقد های کانت گرچه بنیاد عقلانیت انتقادی را فراهم کرد اما خود بدون انتقاد همراه بود. او در نقد خود «جایگاه» و «حدود» مورد نقادی را تعیین کرد. نمی خواهم بگویم نقد کانت مصداق تبعیت احسن است اما حداقل می توان گفت این آثار مصداق نقد بدون انتقاد است که در زمانه قوام یک تمدن ظهور کرد.

***

گذشتگان ما بیشتر از آنکه مستقلاً نقد کتاب بنویسند اهل حاشیه نویسی بودند، به گونه ای که حاشیه «ذیل» و «ظلّ» متن اصلی باقی می ماند این حاشیه ها گاه با بیان انتقادات همراه بودند و گاه به برخی مباحث ناگفته و لایه های پنهان موضوع را بیان می کردند. نوع نگارش حاشیه  هم به گونه ای بود که با همان متن اصلی به حیات خود ادامه می داد و ضمن ترویج کتاب همراه با آن بازنشر می شد. البته این حاشیه نگاری سبب شده است برخی بگویند : ما اهل حاشیه نگاری بودیم و از این رو هیچگاه تحول علمی و خلاقیت علمی نداشتیم. اما این نتیجه گیری را تاریخ تصدیق نمی کند چرا که آورده های فراوان در فلسفه و عرفان اسلامی و دیگر علوم عقلی نشان می دهد عقل تابع در اثر نوعی حرکت جوهری روزی پوسته خود را می شکافد و به نوآوری می رسد. یکی از مصادیق مهم این مسئله آثار و نوشته های ملاصدراست. نوشته های او سرشار از نقل قول های عینی از آثار پیشینیان اوست تا جایی که برخی او را به سرقت علمی متهم کرده اند! جدا از میزان صحت این حکم و جزئیات اتهام وارده، در اینجا همین را می توان گفت که وی آورنده نظریات تازه ای در حکمت و عرفان است و این ابتکار در عین غوطه ور شدن و زیستن در حاشیه آرای گذشتگان رخ داده است. حتی گاه از خود او نقل شده است که اصول نظریات خود را به اسلاف و گذشتگانش نسبت داده است. با وجود این وابستگی و حاشیه نشینی ملاصدرا نمی توان انکار کرد که او حکمت متعالیه را پایه گذاری کرد و با نوشته هایش عده ای زیادی را به اعجاب و برخی را به مخالفت و تکفیر واداشت. درک چنین تضادی در آثار او مستلزم درک منش و سلوک فکری او و اقران او در تبعیت احسن از اقوال است. چرا که ما با حکیمی مواجه هستیم که در عین متهم شدن به رونویسی آثار دیگران به عنوان نظریه پرداز مکتب و اصول جدید شناخته می شود.

***

عبارت تبعیت به احسان هم در قرآن هم آمده است، خداوند به یک حیث مسلمانان را به سه دسته تقسیم می کند: مهاجرین، انصار و تابعین: وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرینَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ (توبه/100). پس تبعیت به احسان بحثی مهم است که از صدر اسلام تبیین شده و می تواند جایگزین روحیه انتقادی در دوران مدرن قرار گیرد. در واقع روابط انسان ها و نسل ها را می توان بر اساس تبعیت به احسان تبیین نمود. علامه طباطبایی در معنای حرف «با» در «باحسان» احتمالاتی را مطرح نموده و نهایتاً نتیجه می گیرد که «با» در اینجا معنی مصاحبت را می دهد چرا که: اگر به معناى" فى" مى‏بود، کلمه" احسان" را با الف و لام مى‏آورد، و مى‏فرمود:" بالاحسان"، و لیکن کلمه نامبرده را بدون الف و لام آورده (ترجمه المیزان، ج‏9، ص: 507)و منظور علامه این است که اولاً تبعیت در صورتی صحیح است که به حق باشد و ثانیاً تبعیت باید «با نیکویی» باشد نه اینکه فقط «در نیکویی» ها صورت گیرد. به عبارت دیگر احسان وصف تبعیت است نه وصف متعلق تبیعت. البته وقتی تبعیت به نیکویی باشد متعلقات نیکو هم انتخاب خواهند شد اما شاید بتوان گفت این حالت مصاحبت نیکی و پیروی (احسان و تبعیت) سبب رابطه حقیقی میان تابع و متبوع شود.

بنابراین می توان نتیجه گرفت که قرآن میان نسل ها و گروه ها دعوت به تبعیت به احسان می کند. در حالی که در دوران معاصر مشهور است که میان نسل ها شکاف افتاده و آدمهای جدید گذشتگان را در نگرش نقادانه خود نفی کرده یا حداقل انس و قرب را به جدایی و بعد تبدیل می کنند. چنین نگرش نقادانه ای میان پدران و فرزندان، مردمان و رهبران، معلمان و شاگردان سبب سبک زندگی سرشار از تضادها و طلاق ها می شود و پیوندهای طبیعی مانند روابط قومی، نسبی و خانوادگی را ضعیف می کند. البته این تضادها و تقابلها به انگیزه نقادی انجام نمی شود بلکه بسیاری رنگ و بوی مخالفتهای احساسی و غیرعقلانی دارد. اما سخن بر سر این است که اکنون «سنگ بنا» بر رابطه انتقادی گذاشته شده است نه بر تبعیت احسن. اکنون نسلها و اقشار و آدمها بر این اساس به یکدیگر می نگرند که چرا لزوماً باید حرف و عمل یکدیگر را بپذیریم؟ اما ذیل تبعیت احسن می توانیم بگوییم: «ما» به دنبال «آنها» آمدیم و «شما» هم سفر زندگی «ما» هستید پس باید باید برای «بهتر با هم ماندن» بکوشیم مگر اینکه عامل خلاف شرع و سنت اقتضای دیگری داشته باشد. اکنون نپذیرفتن سخن دیگران به عقلانیت انتقادی نزدیک است و یک ارزش محسوب می شود اما آیا بهتر نیست تبعیت احسن «قاعده» باشد و نقد «استثناء»؟

البته با قاعده تبعیت احسن همه سنت ها محترم و محفوظ نمی مانند زیرا همچنان که مورد اشاره قرار گرفت نقد همچنان ذیل تبعیت احسن به حیات خود ادامه می دهد و اقتضای تبعیت احسن این است که سنت ها به روال صحیح خود بازگردانده شوند. چنانچه که اسلام بسیاری از سنت های جاهلی را امضا کرد اما به آنها روحی تازه بخشید و در راستای توحید به کارگیری کرد. اسلام به عنوان دینی توحیدی این سنت ها را به اصل و جایگاه حقیقی خود برگرداند.

دنیای ما ، سخنان و رفتارهای مردمان، ظاهری دارد و باطنی. می توان پیشنهاد کرد که به جای انتقاد از بسیاری از امور، با توجه دادن آنها به اصل خود، ضمن پیرایش و نقادی صحیح، موجبات وحدت و صلح توحیدی عالم را فراهم کرد.

 

منتشر شده در سوره اندیشه، شماره86و87

 

[1]این آیه در دوران معاصر مورد توجه روشنفکران و نواندیشان قرار گرفته است و بر سردرب یکی از سایتهای نواندیشی دینی درج شده است: http://www.neeloofar.org/

  • رضا کریمی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی