تفکر توحیدی

وبلاگ هزار و یک حرف

تفکر توحیدی

وبلاگ هزار و یک حرف

این وبلاگ تلاشی برای تبیین تفکر توحیدی است

کانال تلگرامی رضاکریمی
https://telegram.me/karimireza1001

پنج اقلیم حضور،  داریوش شایگان، نشر فرهنگ معاصر، 147 صفحه

اولین جمله شایگان در کتابش این است : بیش از هر چیز باید اعتراف کنم که در زمینه ادبیات ایران خود را خبره و متخصص نمی دانم (ص1). اولین جمله من هم این است: امیدوارم من هم که فارغ التحصیل و متخصص ادبیات ایران نیستم اجازه داشته باشم در مورد این کتاب بنویسم!

شایگان از نوجوانی در غرب بوده ولی هنوز دلبسته کانونهای معنوی مشرق زمین است. او ابتدا «آسیا در برابر غرب» و « بت‌های ذهنی و خاطره ازلی» را می نویسد و در این دوکتاب از موضع یک انسان شرقی که متوجه هجمه مدرنیته غربی شده، به دفاع از آنچه خود دارد می‌پردازد و منتقد مدرنیته غربی است. اما او به تدریح دچار تحولات فکری می شود و بر شخصیت اول خود لایه های دیگری می افزاید، چنانچه که پس از انقلاب ایران، «انقلاب مذهبی چیست؟» را می‌نویسد. او در این مرحله به نقد تفکری می‌پردازد که برای مقابله با غرب به «ایدئولوژیزه کردن سنت» پرداخته است.  اکنون شاید حدس بزنیم که نگاه ضدغربی سابق تا حدی رنگ باخته است. آخرین کتابی که از او برای ما فارسی زبانان چاپ «افسون زدگی جدید»  بود که تحولات شخصیتی خود پس از انقلاب اسلامی را به نهایت رسانده است و سعی کرده است بین دلبستگی به شرق و تقابل با غرب راهی پیدا کند. شایگان در این کتاب معتقد به تفکر سیار و هویت موزاییکی بین هویت های مختلف و متفاوت و گاه متضاد است و می گوید: مرکزیت غرب به کلی از بین رفته است. اکنون با برگردان اثر سی سال پیش خود، دوباره دلبستگی خود به شرق و خاطراتش از سرزمین مادری را نشان داده است.

شایگان در کتاب «پنج اقلیم حضور» با عنوان فرعی: «بحثی درباره شاعرانگی ایرانیان» به شعر و نظرگاه پنج شاعر: فردوسی، خیام، مولوی، سعدی و حافظ می‌پردازد». زبان اثر فاخر و پر از کلمات و عبارات بدیع است. بهاءالدین خرمشاهی درست گفته که این کتاب اشکال قلمفرسایی در بسیاری کتب تحلیلی ادبیات را ندارد بلکه نکته گویی در آن وجود دارد.[1]

 او پس از پیشگفتار گفتاری با عنوان «پنج اقلیم حضور » دارد که در آن گزارش از رابطه ایرانیان با 5 شاعر مورد بحث می پردازد و معتقد است این شاعران در نظر فرد ایرانی بزرگان متعلق به روزگاران گذشته نیستند بلکه مخاطبانی دائمی و همیشه حاضرند (ص14) و هر شاعر بلند آوازه بازتابنده یکی از وجوه روح ایرانی است (ص15). او البته این بازتابندگی را ظاهراً بدیهی و مقبول می داند لذا کمتر شاهدی از خلقیات ایرانی یا وقایع تاریخی و سنن مردمان را برای اثبات تحلیل خود ارائه می دهد. به نظر او در هیچ فرهنگ دیگری تفکر و شعر چنین همزیستی اعجاب آمیزی نداشته اند (ص17). شایگان در ادامه در  5 بخش به تفکیک، شعر و اندیشه 5 شاعر را ، که هر کدام مخاطبی است همسو با بعد اگزیستانسیل زمان خاصی که خود بازتابنده آن است (ص16)، توضیح  و تبیین می نماید. با چنین منظری، با یک حقیقت مهم مواجه هستیم و آن اینکه شاعران مظهر قوم خود هستند. این نکته در مورد متفکران و سیاستمداران بزرگ هم صادق است. در این اندیشه و اعتقاد بزرگان قوم فقط نقطه اوج نیستند بلکه مظهر و بازتابنده و عصاره هم هستند. مظهریت شاعران در این کتاب همانطور که گفته شد با عباراتی مانند بازتابندگی تبیین شده است. اعتقاد به مظهریت بزرگان قوم در فهم ملل و اقوام بسیار مهم و راهگشاست و این کتاب هم شروع خوبی است بر شناخت حقیقی که معطوف به درک ماهیات امور است.

شایگان در مورد انتخاب این 5 شاعر گفته است: منظور نادیده انگاشتن دیگر شاعران ایرانی نیست (که تعدادشان بسیار است و برخی بسیار مهم)، بلکه تأکید بر این نکته است که عصاره پیام آنها در این قله ها متبلور شده است (ص18). وی برای شرح هر شاعر با ادبیات ویژه یک عبارت خود خلق نموده است:

فردوسی: زمان حماسی که فراتر از مرگ می رود

خیام: لحظه های برق آسای حضور

مولوی: زمان کندن از خود با جهشهای وجد و سماع

سعدی: زمان اجتماعی اهل ادب

حافظ: زمان شکفتگی بین ازل و ابد

وی برای هر شاعر کلمه «زمان» و «لحظه» را انتخاب می کند و گویا با این واژه گزینی بر این نکته تأکید می کند که بحث او شاعرانگی ایرانیان است نه فقط شاعران ایرانی. گذشته از این نکته مهم، به نظرم خواننده توقع دارد که هر یک از این عبارات به نوعی بیان جامع و مفید و موجز از کل شعر و اندیشه شاعر باشد. شاید بپذیریم که سعدی شاعر ادب و تعلیم اجتماعی بود و یا فردوسی را در زمان حماسی تحلیل کنیم اما آیا حافظ را می توان با عبارت مبهم «زمان شکفتگی بین ازل و ابد» عنوان بندی کرد؟[2] یا آیا مولوی را می توان در وجد و سماع خلاصه کرد؟ خود او می گوید مولانا مانند حافظ از سرایندگان عشق است، ولی برخلاف شاعر بزرگ شیراز اثر او در دو بعد مشخص و متمایز دارد: نخست مثنوی... و سپس دیوان شمس (ص68). اما شایگان در انتخاب این عنوان فقط مولوی دیوان شمس را در نظر گرفته است! چنانچه که می نویسد : در این دیوان « با زمان از خود کندن روبرو می شویم که اساس شکل گیری اشعار وجد و سرور دیوان شمس است» (ص79). در مورد خیام[3] هم فکر می کنم که به جای «لحظه های برق آسای حضور»  تعبیر دیگر شایگان، «مظهر نوعی تعارض در نبوغ ایرانی»(ص11) آشناتر بود. هر چند ظاهراً منظور از لحظه های برق آسا زمان برزخی است: لحظه ای است برق آسا که طی آن انسان در آن واحد دو روی سکه را می بیند.(ص22) و نیز می گوید: رباعی شاید بهترین قالب برای این جهان بینی صاعقه آساست (ص51). از این جهت لحظه برق آسا را باید لحظه برزخی و تعارض گونه تعبیر کرد.

  اما آیا این کتاب بحثی درباره شاعرانگی ایرانیان است؟ یا اینکه فقط به 5 منشأ یا شاید 5 مظهر شاعرانگی ایرانیان می پردازد؟ البته گفتیم که شناخت بزرگان به شناخت اقوام منتهی می شود. اما آیا نمی بایست شواهد و نشانه های بزرگی بزرگان هم تبیین شود؟ به جز در پیشگفتار نکته پردازی ها بیشتر در مورد شاعران ایرانی است. ظاهراً او محبوبیت شاعران در ایران را دالّ بر شاعرانگی ایرانیان دانسته است. به نظر وی دلیل اعتقاد به شاعرانگی ایرانیان (یا به تعبیری دیگر: قریحه شاعرانه ایرانیان ) تفاوت این مردمان را دیگر اقوام دنیاست: به ندرت می توان فردی فرانسوی یا انگلیسی را یافت که اشعار راسین و ویکتور هوگو و بودلر یا شکسپیر و میلتون و بایرون را از بر بخواند (ص2). این کتاب با خاطره ایرانیان شاعر بنا شده است و شاید این تنها ارجاع تاریخی است که به شاعرانگی ایرانیان در کتاب دیده می شود:

«به یاد دارم در سال ۱۳۴۲، همسر نیکوس کازنتزاکیس نویسنده معروف یونانی، در ایران مهمان من بود، و در سفری که به شیراز داشتیم پس از بازدید از مقبره سعدی و حافظ، با تأثر و شیفتگی بسیار سخنی گفت که هرگز فراموشش نکردم: «من در هیچ کجای دنیا ندیده‌ام که مزار و مقبره یک شاعر بزرگ، زیارتگاه مردم باشد! شاید شما تنها ملتی باشید که با شاعرانشان چنین ارتباط معنوی عمیقی دارید و چنان ارجی برایشان قائلید که حضوری مدام در زندگی شما دارند» (ص2).

البته ناگفته نماند در بخش مربوط به حافظ، شایگان بیش از همه بخش ها خصائل ایرانیان توجه نشان می دهد. به عقیده او، رند حافظ  رساترین نشانه ابهام و ایهام وصف ناپذیر خصال ایرانیان است... در اصطلاح رند می توان خصوصیات مختلف خصال ایرانیان را دید: انعطاف پذیری و استعداد کنار آمدن با اوضاع... (ص137). شایگان در ادامه می گوید : رند بر حریت و آزادگی و نیز بر ملامتی گری دلالت می کند. او باز هم به مذهب رندان اشاره می کند و معتقد است منش عدم تعلق و و بینش عدم تعقل در کنار هم مذهب حقیقی رندان را ایجاد می کند(ص141). در مجموع از دید او: مفهوم رند، حاوی تمام انسان شناسی ای است که تعیین کننده مقام انسان در ایران در طی قرون است(ص138). توقع این است چنین بحثهای مفیدی ، فارغ از میزان صحت آن، بیشتر در کتاب دیده می شد.

اگر غرض از این کتاب سنجش و تحلیل ارتباط ایرانیان با شاعرانش باشد می بایست از آثار آن در بین ایرانیان هم نشانه ها و مظاهری گفته شود اما کتاب بیشتر شرح شاعران است! پس پیشنهاد می کنم عنوان این کتاب چنین می شد: بحثی به بهانه شاعرانگی ایرانیان. همانطور که خود شایگان می نویسد شالوده مقالات این کتاب بر اساس زاویه دید نسبت به خصلت شاعرانگی ایرانیان پی ریزی شده است(ص1). پس کتاب بر اساس این زاویه دید شکل گرفته است اما این دید را چندان تفصیل نمی دهد.  همین جا هم باید شوق خود را از این نکته پنهان نکنم که کسی بیاید و از شاعرانگی ایرانیان تحقیقات مفصل تری را به کتاب تبدیل کندکه در آن بیشتر از خاطرات اجمالی ،که از حیرت بازدیدکنندگان خارجی و داخلی صادر می شود، تحلیل های تمدن ساز بیان گردد.

در پایان می توان پرسید چرا او از از مسیر شاعران ایرانی به شاعرانگی ایرانیان کمتر وارد شده است؟ شاید پاسخ را باید در یک اعتقاد او جست و جو کرد: تنها راه حفظ سنت خصوصی سازی است[4]. شایگان عرفان را برای اجتماع توصیه نمی کند و فکر می کنم شاعر را در فرد ایرانی زیبا می بیند نه در سیاست و اجتماع ایرانی. برای همین هم بیشتر از شاعر ایرانی گفته تا شاعرانگی ایران. شایگان به فرانسوی می نویسد ولی در حضور خودش دیگران مقالاتش را به فارسی ترجمه می کنند! برخی مقالات این کتاب را هم دوستان ایرانی از زبان فرانسه به فارسی برگردانده اند. این نشانه غریبی است! شایگان یکی از دلدادگان سنت شرقی است که زندگی در غرب را رها نمی کند و نوشتن به زبان غربی را بیشتر می پسندد. چه باید گفت جز آنکه به همین شکر و شادی اکتفا کنیم که: همین افراد هم منبع آگاهی های فراوان هستند و حجت موجه ادامه حیات شرق در حال و هوای غربی.

 

 

[1]  bukharamag.com/1393.07.6577.html/2

[2]  فکر می کنم منظور از ازل و ابد ، «قوس نزول و قوس صعود» است که در ادبیات و عرفان بحثی شناخته شده است. اما مسئله این است که آیا این قوس نزول و صعود می تواند وجه ممیزه حافظ باشد؟

[3]  به نظر می رسد شایگان به خیام بیش از همه نزدیک باشد: سابقه الفتم با خیام به دوران جوانی ام باز می گشت(ص5).

[4]  mehrnameh.ir/article/351

  • رضا کریمی

نظرات (۲)

سلام


ممنون

حضوری گر همی خواهی    ازو غایب مشو حافظ

با سلام

 

وبلاگ نویس فرهیخته ، مطلب شما در سایت قلم تو منتشر گردید .

 

هدیه سایت به شما

 

خدا هیچ کس را جز به اندازه توانایش تکلیف نمی دهد .

بقره ایه 286

 

 

با تشکر فراوان

مدیریت سایت قلم تو

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی